پاسخ : تک بیتی ناب دردی اگر داری و همدردی نداری با چاه آن را در میان بگذار! با چاه! غم روی غم اندوختن دردی ست جانکاه! گفتند این را پیش از این، اما نگفتند ، گر همرهان در چاهت افکندند ورفتند آنگاه دردت را کجا فریاد کن، آه...
پاسخ : تک بیتی ناب من او را به جای همه بر میگزینم و او میداند که من راست میگویم او همه را به جای من بر میگزیند و من میدانم که همه دروغ میگویند چه می ترسد از راستی و دوست داشته شدن سنگدل برگزیننده دروغ ها
پاسخ : تک بیتی ناب اگر ماه بودم به هر جا که بودم سراغ تو را از خدا می گرفتم . و گر سنگ بودم به هر جا که بودی سر رهگذار تو جا می گرفتم . اگر ماه بودی – به صد ناز – شاید شبی بر لب بام من می نشستی وگر سنگ بودی به هر جا که بودم مرا می شکستی ، مرا می شکستی ! *فریدون مشیری
پاسخ : تک بیتی ناب سر خود را مزن اینگونه به سنگ دل دیوانه تنها دل تنگ منشین در پس این بهت گران مدران جامه جان را مدران مکن ای خسته درین بغض درنگ دل دیوانه تنها دلتنگ پیش این سنگدلان قدر دل و سنگ یکی است قیل و قال زغن و بانگ شباهنگ یکی است دیدی آن را که تو خواندی به جهان یارترین سینه را ساختی از عشقش سرشارترین آنکه می گفت منم بهر تو غمخوارترین چه دلآزارترین شد چه دلآزارترین نه همین سردی و بیگانگی از حد گذراند نه همین در غمت اینگونه نشاند با تو چون دشمن دارد سر جنگ دل دیوانه تنها دل تنگ ناله از درد مکن آتشی را که در آن زیسته ای سرد مکن با غمش باز بمان سرخ رو با ش ازین عشق و سرافراز بمان راه عشق است که همواره شود از خون رنگ دل دیوانه تنها دل تنگ *فریدون مشیری
پاسخ : تک بیتی ناب آمال مرا به سرداب حقایق رهنمون داد تا در کمترین های زمان بیکران دل نوشته های خویش را به سازش در آورم حامد نامی را کوک نمودم که از آتش درونش مطبخی سازم بهر نایاب ترین کلماتم نا خواسته حاصلش لشگر کشی احساسات شد و مرگ نفرات او به سیلابی بدل شد روان به دشت گلهای ارغوان به اشتباه به اشتباه و باز هم به اشتباه ندانست قدر لظه ها و فرصت های خویش را به شک و در این زمان بناچار همچنان اسب وحشی جملاتم لجام گسیخته پیش میرود سوی به سوی آیندگان
پاسخ : تک بیتی ناب کینه زندگیم ابری شد روزگارم سرد شد آبگینه ی ایام به زمین خورد وشکست ناله ام نم نم پیچید زیر این تیره ی شب با سر وسنگ و ستم خاطرت باشد یاد میرسم با فریاد میرسم با فرهاد
بگذار که آتش بزنم حاشیه ام را تا پر کنم از عطر وجودت ریه ام را کارم شده تلقین بکنم غصه ندارم افسردگی مطلق هر ثانیه ام را زیبا تر از آنی که به تشبیه بگنجی نظم تن تو ریخت به هم قافیه ام را من مرد عمودی زمین بودم و امروز _ از مرحمت عشق ببین زاویه ام را! در هندسه گیج جهان آنچه مهم است: اسم تو سند خورده دل عاریه ام را توجیه من این است:دلم مال خودم نیست "با قاعده ی عشق بخوان فرضیه ام را"... ...
چشمان دل فریب تو نیست که کبوتر را زیبا میبیند ! کبوتر ذاتا زیباست و فقط زیبا نیست ! خمار چشمانت ، دل رنجور را میکشد اما صلح ،در چشمان کبوتر بیداد میکند گرچه سفید هم نباشد اما کلاغان بی رحمند شبیخون بی رحم کلاغان را بر کبوتران بال و پر بسته چگونه درد میکشی ؟ آنگاه که برای رفع گرسنگی کبوتر را ذبح میکنند پلیدی تا چه حد؟ مگر روی زمین خدا گندم نیست ؟ که سر کبوتر را جدا میکنند تا از چینه دان کبوتر سیر گردند و تو ندانسته از این واقعه ! ...