نهایتاً روزی به جایی میرسی که در جواب تمام حرف ها , قضاوت ها و اتهام ها فقط یک جمله تایپ می کنی " حق با شماست! " موبایلت را پرت می کنی یک گوشه ای پنجره را باز می کنی و هوای اهمیت ندادن به حرف آدمها را نفس می کشی راستش را بخواهی هوای این روزهای خیلی از ما پر است از آلاینده های مهم بودن حرف ها , نگاه ها و قضاوت های دیگران نمیشود در آن راحت نفس کشید
خیلی ناراحت شدیم گذشت خیلی گریه کردیم گذشت خیلی خوشحال شدیم گذشت خیلی دوست داشتیم گذشت همه چی میگذره تو این زندگی چیزی نبوده که نگذره
اومدم بگم کاش میشد وقتایی که درد داریم تا مدت ها بخوابیم و تازه نفس پاشیم که رسیدم به این بیت مولانا .. تا درد نیابی تو به درمان نرسی تا جان ندهی به وصل جانان نرسی حتی ؛ خوابیدن چه سود ؟ زنده باید بود !
خدایا تو که نیستی احساس کودکی را دارم که موقع یارکشی هیچکس برای بازی انتخابش نکرده همانقدر مظلوم،همانقدر تنها...
گفتیم اون دلِ خوشِ چند ؟ گفت اینا فروشی نیست ... تزیینیه ، پشت ویترینیه ، گفتم از اونا چی ؟! اونا که شکسته ولی هنوز قد یه روزنه نوری امید داره توش گفت از اونا زیاد داریم ... ولی ما پولِ اونم نداشتیم یه دل شکسته گرفتم تا زمانه چون بگذرد خدا رو چی دیدی شاید یهروز دلِخوش ارزون شد ... [ رادیوچهرازی ]