1. مهمان گرامی، جهت ارسال پست، دانلود و سایر امکانات ویژه کاربران عضو، ثبت نام کنید.
    بستن اطلاعیه

نگاهی منطقی به دلایل اثبات وجود خدا

شروع موضوع توسط pesare rastgoo ‏6/5/21 در انجمن دینی مذهبی

  1. کاربر حرفه ای

    تاریخ عضویت:
    ‏11/12/10
    ارسال ها:
    1,922
    تشکر شده:
    4,161
    امتیاز دستاورد:
    113
    سلام به همه ی دوستان تاپ فرومی
    اگه دلتون خواست کوتاه بخونید می تونید نوشته های درشت رو بخونید و اگر در موردشون کنجکاو بودید می تونید به متن مراجعه کنید. اگرم حوصله ی مطالعه دارین که خوشحال میشم تمامش رو بخونین.


    هر کدوم از ما در دنیای خودمون زندگی میکنیم. بسیاری از واقعیت های دنیای درونی انسان ها قابل گفتن با زبان نیست. مثلن رنگ سبز. شما می دونید رنگ سبز چیه ولی سبز بودن سبز قابل توصیف برای خودتون یا کس دیگه ای نیست. اگر کسی کور رنگ باشه نمیشه براش رنگ رو توضیح داد و اگر کسی رنگ سبز رو هیچ وقت ندیده باشه نمیشه با کلمات کاری کرد که اون سبز بودن سبز رو تجربه کنه. این موضوع یه نتیجه ی مهم به همراهش هست: اصلن معلوم نیست در شرایط یکسان آدمها تجربه های یکسانی داشته باشن. مثلن کاملن ممکنه که رنگی که من به عنوان قرمز می بینم در حوزه تجربیات کس دیگه ای نباشه و همین طور چیزی که تو به عنوان نوای یک موسیقی خاص می شنوی در حوزه ی تجربیات من وجود نداشته باشه. البته هر کسی دید رنگی داشته باشه یه چیزی می بینه که بهش میگه قرمز و هر کسی شنوایی داره یه دریافتی داره برای هر موسیقی خاصی که می شنوه ولی هیچ دلیلی وجود نداره که اینا هیچ شباهتی به هم داشته باشن. به همین صورت دنیای درونی آدم ها غیر قابل بیان و در نتیجه غیر قابل درکه. وقتی ساده ترین اجزای اون که رنگ ها و صداها و لامسه باشن قابل بیان و انتقال نیست چطور ممکنه کل دنیای درونی آدم ها قابل بیان و اشتراک باشه؟


    "دنیای درونی آدم ها غیر قابل بیان و در نتیجه غیر قابل درکه. وقتی ساده ترین اجزای اون که رنگ ها و صداها و لامسه باشن قابل بیان و انتقال نیست چطور ممکنه کل دنیای درونی آدم ها قابل بیان و اشتراک باشه؟"


    در چنین وضعیتی این که کسی بگه من ثابت می کنم خدا وجود داره یا نداره دچار یه ایراده. ایرادش اینجاس که شاید یک نفر پدیده ای خاص رو درک میکنه و من درک نمیکنم. این که من درک نمیکنم دلیل نمیشه بگیم هیشکی درک نمیکنه. چون هیچ دریچه ای برای درک پدیده های درون یک فرد دیگه وجود نداره در نتیجه هیچ راهی نیست که یه نفر بتونه دیگری رو قضاوت کنه. در هیچ موردی نمیشه قضاوت کرد و خدا هم یکی از موارده.

    "سوالی که اینجا مطرح میشه اینه که پس ارتباط بین انسان ها چی میشه؟"

    سوالی که اینجا مطرح میشه اینه که پس ارتباطه بین انسان ها چی میشه؟ اگر پدیده ای که یه نفر دیگر تجربه می کنه برای من غیر قابل تجربه اس و بلعکس، پس اصن ارتباط بین آدمها چیه؟ زبان چیه؟ منطق چیه؟ خوب پاسخ اینجاست که ارتباط بین انسان ها در حوزه ی پدیداری نیست بلکه در حوزه ی ساختاریه. یعنی خود پدیده ها قابل انتقال نیستن اما نسبت هایی بین اون ها هست که میشه انتقالشون داد. مثلن سیاه تیره تر از آبیه. خود سیاه و آبی برای هر کس غیرقابل انتقاله ولی تیره تر بودن قابل انتقاله.

    "ارتباط بین انسان ها در حوزه ی پدیداری نیست بلکه در حوزه ی ساختاریه. یعنی خود پدیده ها قابل انتقال نیستن اما نسبت هایی بین اون ها هست که میشه انتقالشون داد."


    اینجا یه سوال اساسی مطرحه: چطور ممکنه منطق نتونه هیچ درکی از پدیده ها داشته باشه ولی بتونه اونا رو مقایسه کنه؟ پاسخ اینجاست که منطق طبق اصولی این کارها رو میکنه که خود اون اصول هیچ پایه و اساسی ندارن و هیچ دلیلی نداره درست باشن. به بیان دیگه منطق منطقی نیست. منطق بی پایه اس. پایه های خود منطق روی هواس. مثلن در هندسه یکی از اصولی که اثبات نداره و همین جوری باید بپذیریمش اینه که از یک نقطه در فضا فقط یک خط موازی با خطی دیگر می توان رسم کرد. یعنی حتی در ریاضیات که یکی از حوزه های کوچک شده ی منطقه پایه ی محکمی وجود نداره. اصول منطقی نسبت هایی هستن که انسان ها توافق دارن که بین پدیده هایی که تجربه می کنن وجود دارن. یعنی پایه ی منطق یک سری توافق میان انسان هاست. دلیل این توافق بین انسان ها مشخص نیست. میشه حدس هایی زد از جمله طبیعت یکسان ولی به هر حال این موضوع هر چند ممکنه ساده به نظر برسه ولی اصلن ساده نیست. از پیچیدگیش همین قدر بگم که هیچ ابزاری به جز خود منطق نداریم که بخوایم باهاش منطق رو از دور نگاه کنیم حتی در طی همین کلمه ها!!!


    "اصول منطقی نسبت هایی هستن که انسان ها توافق دارن بین پدیده هایی که تجربه می کنن وجود دارن. یعنی پایه ی منطق یک سری توافق میان انسان هاست."


    منطق چیز محکم و غیر قابل خللی نیست. همونطور که مشاهده کردین منطق به شهادت خود منطق بی پایه اس. اما منطق دارای دو ارزشه که باعث میشه خیلی مهم باشه:

    1) خودآگاهی
    2)ارتباط

    خودآگاهی به معنای این که من درک کنم که من هستم و جدا از محیطم. این درک پایه ی درک آگاهانه از درون ماست. اگر نبود ما آگاهی از پدیده های درونمان نداشتیم. یعنی گنگ بودیم و توجهی به آبی بودن آبی یا دیگر پدیده ها نداشتیم و مانند حیوانات بودیم. درک ما از پدیده های درونمان وابسته به خودآگاهی ماست و خودآگاهی ما نتیجه ی این است که ما منطق داریم.
    ارتباط با دیگران هم بدون منطق غیر ممکن بود. فکرش رو بکنید که هر کس نسبت های بین پدیده های درونی اش بسیار متفاوت با دیگران بود. آنموقع دیگر توافق بر اساس یک سری اصول غیر ممکن بود. منطق یک خوش شانسی بزرگ است که باعث میشود ما آدمها بتونیم با هم تبادل اطلاعات کنیم.


    "منطق دارای دو ارزشه که باعث میشه خیلی مهم باشه:
    1) خودآگاهی
    2)ارتباط با دیگران"


    نتیجه گیری: به جز منطق چیز دیگری نداریم که از طریق اون درک کنیم. چون اگر منطق نباشه خودآگاهی ما از بین میره و اگر خودآگاهی از بین بره هر نوع تجربه کردنی، حتی رنگ ها و صداها و چیزهای بسیار اولیه غیر ممکن میشه. در نتیجه ما در واقع منطق رو انتخاب نمی کنیم، بلکه به اون محکوم هستیم. درک کردن تمامی تجربه های ما از طریق منطق انجام میگیره. احساسات ما از طریق منطق درک میشن. اگر احساسی به آگاهی منطق نیاد اصلن درک نمیشه.

    "به جز منطق چیز دیگری نداریم که از طریق اون درک کنیم. ما در واقع منطق رو انتخاب نمی کنیم، بلکه به اون محکوم هستیم."

    خوب پس تا اینجا توضیح دادم که چرا منطق. در پست های بعدی می خوام از توضیح جایگاه منطق در درک وجود خدا ادامه ی بحث رو بگیرم تا بالاخره برسیم به دلایل وجود خدا و بررسی منطقی اونا.
     
  2. کاربر حرفه ای

    تاریخ عضویت:
    ‏11/12/10
    ارسال ها:
    1,922
    تشکر شده:
    4,161
    امتیاز دستاورد:
    113
    یکی از سوالای مهم در بررسی وجود خدا اینه که آیا لازمه منطقی باشه؟ آیا لازمه حتمن یه نفر برای اعتقادش توضیح منطقی داشته باشه؟ به هیچ وجه لازم نیست. همونجور که گفتیم منطق توانایی درک پدیده ها رو نداره بلکه می تونه نسبت های بین اونا رو درک کنه. و در این درک نسبت ها اگر پدیده ای خیلی متفاوت با دیگر پدیده ها باشه اونموقع دیگه منطق به صورت مطلق ساکت میمونه. ولی برای ارتباط با دیگران چطور؟ از کجا بدونیم تنها راه منطقه؟ تله پاتی چی؟ درک های شهودی چی؟

    برای ارتباط با دیگران از کجا بدونیم تنها راه منطقه؟ تله پاتی چی؟ درک های شهودی چی؟

    فرض کنید فرد الف بتونه از دنیای درونش یه پدیده رو به فرد ب بفرسته. یعنی مثلن دقیقن همون تجربه ای که از رنگ قرمز داره رو به ب القا کنه. از کجا میشه فهمید؟ چطور میشه سنجش کرد که واقعن این اتفاق رخ داده؟ هیچ راهی نیست. با زبان نمیشه بیان کرد. نمیشه توصیف کرد. اگر دو نفر بخوان در تجربه کاملن مشترک بشن باید دنیای درونشون مشترک بشه که در نتیجه اونا میشن یه نفر. به عبارت دیگه اگر بخوای دقیقن حال یه نفر دیگه رو بفهمی باید کاملن بشی اون و اگر کاملن بشی اون دیگه تو نیستی و ارتباط وجود نداره. دیدین میگن اگه تو جای فلانی بودی چی کار میکردی؟ این سوال رو میشه دو جور نگاه کرد: یکی این که من در شرایط خارجی فلان شخص بودم. دوم این که تمام شرایط درونی هم مشترک بود که اگر بود، اونموقع دیگه من اون بودم و خوب، همون کاری رو میکردم که اون کرده!

    چطور میشه سنجش کرد که واقعن ارتباط شهودی یا تله پاتی رخ داده؟ هیچ راهی نیست. با زبان نمیشه بیان کرد. نمیشه توصیف کرد.

    نتیجه ی این حرفا اینه که ارتباط شهودی یا تله پاتی یا هر نوع ارتباط دیگری که ممکنه افراد بهش معتقد باشن یا تصورش کنن غیر قابل سنجش و غیر قابل اثباته و در نهایت تنها نوع ارتباطی که میشه روش حساب کرد منطقه. اگر کسی می خواد به چیزی اعتقاد داشته باشه می تونه ولی اگر می خواد در مورد واقعی بودن اعتقادش در عالم خارج با دیگران ارتباط برقرار کنه و در موردش صحبت کنه تنها مسیر موجود زبان و منطقه.

    اگر کسی می خواد به چیزی اعتقاد داشته باشه می تونه ولی اگر می خواد در مورد واقعی بودن اعتقادش در عالم خارج با دیگران ارتباط برقرار کنه و در موردش صحبت کنه تنها مسیر موجود زبان و منطقه.

    یه توضیح مهم: ممکنه کسی بگه خوب اگه دو نفر تله پاتی داشته باشن میشه یکی یه پیام به دیگری بده و اون دومی پیام رو تکرار کنه تا برای همه اثبات بشه که تله پاتی دارن. دقت کنین که من اینجا راجع به هر نوع تله پاتی صحبت نمی کنم، منظورم از تله پاتی شکلی از تله پاتیه که بتونه یه پدیده ی درونی رو به یه نفر دیگه منتقل کنه نه این که به جای استفاده از دهن و کلمه از یه طریق دیگه ای با منطق صحبت کنن. اون تله پاتی میشه همون منطق. چیزی که من اینجا میگم اینه که شکلی از تله پاتی وجود داشته باشه که مثلن تجربه ی یه فرد از یه رنگ رو به دیگری منتقل کنه.


    اولین دلیل: اعتماد به حرف پیامبر/پیامبران

    شرط لازم برای پذیرش حرف های یک پیامبر: منطقی بودن.

    فرض کنیدکسی بگه که فرستاده ی یکی از از اقوام شماست که فوت کرده و با روح او در ارتباط است. اثبات چنین ادعایی بسیار مشکله چون کلاهبردارای بسیاری در دنیا هستن که با همین ادعا و از طریق انواع حقه ها و کلاهبرداری هایی که به قول معروف به عقل جن هم نمیرسه دارن روزگار میگذرونن. حتی گاهی اوقات برای معروف شدن چند تا "کیس" مجانی انجام میدن تا یه "وال" به طورشون بخوره. به همین صورت کسایی که دچار پریشانی های روانی هستن هم دچار چنین حالاتی میشن و چون این حالات خیلی پر احساس هستن اطرافیان به شدت تحت تاثیر قرار میگیرن. ولی خوب از چنین افرادی نمیشه درخواست اثبات های سخت کرد. حتی اگه فردی راستگو هم باشه بازم ممکنه قدرت اثبات نداشته باشه. یعنی قدرت اثبات خاصی نداشته باشه که باعث بشه ما مطمئن بشیم. به همین دلیل این موضوع رو همین جا رها میکنم و بیشتر بررسی نمیکنم.

    اما اگه کسی بگه با خود خدا در ارتباطه و نه تنها در ارتباطه بلکه خدا او رو فرستاده تا به بنده هاش زندگی درست رو یاد بده و از وجودش خبر بده، اون فرد لازمه بتونه اثبات کنه که ادعاش راسته و راه و روش اثباتش باید منطقی باشه. چون اگر با قدرتی که ادعا داره در ارتباط باشه اون قدرت دانای کله و می دونه که انسان ها راهی به جز منطق برای ارتباط با هم ندارن و در نتیجه اگر با علم آفریده باید جای این رو گذاشته باشه که یه استدلال منطقی برای خودش بیاره. در غیر اینصورت داره کسی رو می فرسته که نمی تونه حرف منطقی بزنه و اگر نتونه حرف منطقی بزنه یعنی در انجام وظیفه ی خودش ناتوانه. به همین دلیل استدلال هایی که خود پیامبران برای اثبات وجود خدا دارن از همه چیز مهم تره چون این استدلال ها به قول معروف دست اوله و لازمه همین استدلال ها کافی باشه.

    اگه کسی بگه با خود خدا در ارتباطه و نه تنها در ارتباطه بلکه خدا او رو فرستاده تا به بنده هاش زندگی درست رو یاد بده و از وجودش خبر بده، اون فرد لازمه بتونه اثبات کنه که ادعاش راسته و راه و روش اثباتش باید منطقی باشه.

    در شرایطی که فردی ادعای رسالت میکنه مهم نیست که تا قبل از اون دروغ گو بوده یا راستگو بوده، مهم اینه که الان داره میگه من نماینده ی یک قدرت بی انتها هستم و اگر چنین چیزی درست باشه آوردن یک استدلال سالم و درست برای او کاملن راحت خواهد بود. به همین دلیل این استدلال که کسی بگه پیامبر/پیامبرانی راستگو بودن پس هر چی در مورد خدا بگن درسته رد میشه. اثبات منطقی رسالت بر عهده ی پیامبره.

    به همین دلیل این استدلال که کسی بگه پیامبر/پیامبرانی راستگو بودن پس هر چی در مورد خدا بگن درسته رد میشه. اثبات منطقی رسالت بر عهده ی پیامبره.
     
  3. کاربر حرفه ای

    تاریخ عضویت:
    ‏11/12/10
    ارسال ها:
    1,922
    تشکر شده:
    4,161
    امتیاز دستاورد:
    113
    دومین دلیل اثبات وجود خدا که بسیار کلی و همه گیره احساس کردن اونه. یا به عبارتهای مختلف: حس کردن این که نیرویی هست، این که بشر از ابتدای تاریخ پرستش میکرده پس این حس ذاتی است، این که فطرت انسان خدا گرا است، این که هر حس درونی پاسخی بیرونی دارد بنابراین حس کردن خدا یعنی خدا وجود دارد.

    احساسات نسبت به خدا همه گیره. در طول تاریخ هم دیده میشن. عجیبه نه؟ ولی آیا این دلیلی برای وجود داشتن خداست؟

    این که چرا این احساسات وجود داره و از کجای تاریخ یا ماقبل تاریخ آغاز شده قابل بحثه. نظرات مختلف بسیاری وجود داره و هر کدوم برای خودشون دلایلی میارن. ولی در نهایت ما با یه سری احساسات روبرو هستیم نه یه سری دلیل منطقی. احساسات ما اشتباهات زیادی انجام میدن. مثلن ما به دلیل این که یه نفر قیافش یه جوریه ممکنه نسبت بهش احساسات بد یا خوبی داشته باشیم. این دلیل نمیشه که اون فرد بد یا خود باشه. به همین صورت ممکنه شبی که تنها توی خونمون هستیم حس کنیم دزد اومده ولی این حس باعث نمیشه مطمئن بشیم، احساس باعث میشه توجه کنیم و به صورت منطقی کنجکاوی و کنکاش کنیم. بنابراین احساس کردن وجود خدا کافی نیست و اگر کسی چنین احساسی داره باید کنکاش کنه و ببینه آیا احساسش به جایی میرسه یا نه. در غیر اینصورت نسبت به احساسش بی اعتناست. در اینجا این دومین دلیل اثبات وجود خدا رد میشه.

    احساس کردن وجود خدا دلیل منطقی نیست و اگر کسی چنین احساسی داره باید کنکاش کنه و ببینه آیا احساسش به جایی میرسه یا نه. در غیر اینصورت نسبت به احساسش بی اعتناست. در اینجا دومین دلیل اثبات وجود خدا رد میشه.

    نویسنده: حسین رهبری شمیرانی
     
    آخرین ویرایش: ‏9/5/21
  4. کاربر حرفه ای

    تاریخ عضویت:
    ‏11/12/10
    ارسال ها:
    1,922
    تشکر شده:
    4,161
    امتیاز دستاورد:
    113
    سومین دلیل وجود داشتن خدا: نظم در دنیا و بدن خودمون و طبیعت

    سومین دلیل وجود داشتن خدا که اینجا بررسی می کنیم اینه که نظم در دنیا نشان دهنده ی اینه که این دنیا الکی و بی پایه و بی صاحب نیست. کسی این همه نظم و عظمت رو ایجاد کرده. مگه میشه اینا همش همین جوری به وجود اومده باشه؟

    واقعیت اینجاست که در دنیای علم و دانش هیچ کس نمی دونه که دنیا چطور ایجاد شده یا طبیعت و انسان چطور بوجود اومدن.

    واقعیت اینجاست که در دنیای علم و دانش هیچ کس نمی دونه که دنیا چطور ایجاد شده یا طبیعت و انسان چطور بوجود اومدن. کل تاریخ بشر و علم ما مثل قطره ی بسیار کوچکی از اقیانوس دنیاس و هیچ کس هنوز نمی دونه کلیت اقیانوس چیه و چه شکلیه. به همین صورت هر نوع ادعا مبنی بر این که این نظم ها از کجا اومده به اشتباهات بسیار بزرگ منتهی میشه. هر چه دنیا بزرگتر و وسیع تر، حرف زدن راجع به علت کل اون سخت تر و پیچیده تر. این که ما همین طور بگیم پس خدا بوجود آورده و خدا رو کسی بوجود نیاورده یه جواب بدون پایه اس مثل هزاران جواب بدون پایه ی دیگه ای که میشه داد. البته منظورم بی احترامی به اعتقادات نیست، منظورم این است که اگر کسی بر این پایه بخواد استدلال منطقی انجام بده حرفش منطقی نیست و بی پایه است. منطقی نیست که وقتی خبر نداریم یک تکه سنگ رو استاد سنگ تراش تراشیده یا کف رودخونه صاف و صیقلی شده بگیم حتمن استاد تراشیده. به همین صورت وقتی هنوز معلوم نیست دنیا برای بوجود اومدن و شکل گیری چه پیش زمینه ای لازم داشته نمیشه فهمید که آیا خود به خود بوده، دست کسی در کار بوده یا فقط با قدرت بی نهایت خدا میتونه رخ داده باشه. به این صورت دلیل سوم هم رد میشه.

    وقتی هنوز معلوم نیست دنیا برای بوجود اومدن و شکل گیری چه پیش زمینه ای لازم داشته نمیشه فهمید که آیا خود به خود بوده، دست کسی در کار بوده یا فقط با قدرت بی نهایت خدا میتونه رخ داده باشه. به این صورت دلیل سوم هم رد میشه.

    نویسنده حسین رهبری شمیرانی
     
  5. کاربر حرفه ای

    تاریخ عضویت:
    ‏11/12/10
    ارسال ها:
    1,922
    تشکر شده:
    4,161
    امتیاز دستاورد:
    113
    چهارمین دلیل وجود خدا : عاقلانه بودن ایمان به خدا

    در این استدلال گفته میشه که اگر خدایی نباشه و ایمان به خدا داشته باشی چیزی رو از دست ندادی ولی اگر خدایی باشه ولی به او ایمان نیاورده باشی دچار عذاب ابدی میشی. این بیشتر ازاین که یه استدلال باشه یه نوع تهدید کردنه: انگار مثلن یه نفر می خواد بره بیرون و بهش میگی اگه چتر نبری و بارون بیاد خیس میشی ولی اگه چتر ببری و بارون نیاد چیزی رو از دست ندادی. یا یه مثال دیگه این که اگه بادیگارد استخدام کنی و کسی نخواد تو رو ترور کنه چیزی رو از دست ندادی ولی اگه بادیگارد استخدام نکنی و کسی بخواد تو رو ترور کنه چی؟

    در این استدلال گفته میشه که اگر خدایی نباشه و ایمان به خدا داشته باشی چیزی رو از دست ندادی ولی اگر خدایی باشه ولی به او ایمان نیاورده باشی دچار عذاب ابدی میشی.

    ولی آیا آدم واقعن با ایمان به خدا چیزی رو از دست نمیده؟ ایمان به خدا نوعی تعریف کردن هویت منه. یه وقتی من می خوام در مورد یه رفتار جزئی تصمیم بگیرم، مثلن این که چتر بردارم یا نه، این اهمیت کمتری داره و فوقش چتر بر میدارم و میبینم که هوا کاملن آفتابیه و هر جا میرم همه چپ چپ نگاه میکنن. یه وقت دیگه از ترس این که یه عشق رو از دست ندم به اشتباه تن به ازدواجی میدم که برای یه عمر من رو تبدیل میکنه به همسر یه آدم بی تفاوت و مریض. اما اعتقاد به خدا از اینا خیلی جدی تر و بزرگ تره. ایمان به خدا هسته ی هویت و چیستی من رو تعریف میکنه. به نظر من چیزی که در مورد خدا مهمه این نیست که حتمن بهش ایمان بیاری یا نیاری، اینه که درک کنی این موضوع چقدر هویت تو رو تحت تاثیر قرار میده. و نسبت به این موضوع با دقت و حوصله و صداقت عمل کنی.

    ولی آیا آدم واقعن با ایمان به خدا چیزی رو از دست نمیده؟

    این که چتر بردارم یا نه اهمیت کمی داره و فوقش چتر بر میدارم و میبینم که هوا کاملن آفتابیه و هر جا میرم همه چپ چپ نگام میکنن. یه وقت دیگه از ترس این که یه عشق رو از دست ندم به اشتباه تن به ازدواجی میدم که برای یه عمر من رو تبدیل میکنه به همسر یه آدم بی تفاوت و مریض. اما اعتقاد به خدا از اینا خیلی جدی تر و بزرگ تره.

    پس همونطور که میبینیم ایمان آوردن به خدا یه عمل بی تاثیر و سطحی نیست بلکه تاثیرات اون تمام زندگی یه فرد رو تحت تاثیر قرار میده. از اون مهم تر اینه که ایمان به خدا چیستی فرد رو تعریف میکنه و به عبارت دیگه کل یه آدم رو تعریف میکنه پس خیلی مهمه. توجه کنید که این حرفایی که زدیم نه فقط برای ایمان به خدای اسلام یا مسیحیت یا یهودیت که دین و تکالیف به همراه دارن درسته، بلکه حتی برای ایمان به خدایی که خدای هیچ دینی هم نباشه و هیچ تکلیفی هم به همراهش نباشه حکم میکنه. به اینصورت استدلال چهارم برای وجود خدا رد میشه

    ایمان آوردن به خدا یه عمل بی تاثیر و سطحی نیست بلکه تاثیرات اون تمام زندگی یه فرد رو تحت تاثیر قرار میده. به اینصورت استدلال چهارم برای وجود خدا رد میشه

    * در مورد عذاب باید بگم اونم یه شکلی از تعریف کردن من رو داره: این که من از ترس عذاب حاضر باشم هویت خودم رو بدم اصلن عاقلانه نیست. مثل این میمونه که برای گرفتن یه میلیون دلار حاضر به مردن بشم. تبدیل شدن به چیزی فقط به خاطر فرار از تهدید یعنی تعریف شدن به عنوان یه فرد ترسو و بزدل. آیا هیچ پروردگار عادلی چنین هویتی رو بر کسی که صادقانه و با صبر به دنبال هویت خودش بگرده برتری میده؟

    نویسنده حسین رهبری شمیرانی
     
  6. کاربر حرفه ای

    تاریخ عضویت:
    ‏11/12/10
    ارسال ها:
    1,922
    تشکر شده:
    4,161
    امتیاز دستاورد:
    113
    پنجمین دلیل ایمان به خدا: برهان های فلسفی

    یکی از روشهایی که برای تبلیغ کردن ادیان در بین بعضی پیروان ادیان مختلف مرسوم است استفاده از برهان های فلسفی برای اثبات وجود خداست. شاید شما هم اسم برهان صدّیقین رو شنیده باشید. این برهان یکی از برهان های فلسفیه که به عنوان دلیل محکم و عقلی برای وجود خدا از سوی بعضی مبلغان مذهبی به بعضی از مردم ارائه می شه. اما آیا این برهان واقعن کاملن محکم و مبرهن و بدون شک و شبه است؟ پاسخ این سوال یک کلمه ی قاطعه: نه!

    آیا برهان صدیقین واقعا کاملن محکم و مبرهن و بدون شک و شبه است؟ پاسخ این سوال یک کلمه ی قاطعه: نه!

    برهان صدیقین برهانیه که در یک مکتب فلسفی خاص و با پیش فرض های فلسفی خاص و با روش هایی مورد قبول فلاسفه ای خاص کاملن صحیحه. اما اینطور نیس که این برهان یه برهان همه پذیر در دنیای فلسفه باشه. در دنیای فلسفه بسته به شکل نگاه و پایه های فکری مکاتب و نظرات بسیاری وجود داره. در همین دنیای فلسفه ی برهان هایی وجود داره که وجود خدا رو غیر ممکن می دونه. مکاتبی هست که حتی دانستن رو غیر ممکن می دونه. ما نباید یه گوشه از فلسفه رو به عنوان کل فلسفه بیان کنیم. اگه می خوایم از فلسفه بگیم باید به کسی که داره حرفمون رو گوش میده توضیح بدیم که در فلسفه روش های فکری بسیاری هست و همه ی اونا هم توسط آدمای متفکر و با شعور درست شده و نمیشه گفت هیچ کدوم صد در صد درست یا غلطه، ولی از فلان دید و با پذیرش یه سری پیش فرض ها میشه یه برهان برای اثبات وجود خدا آورد.

    ما نباید یه گوشه از فلسفه رو به عنوان کل فلسفه بیان کنیم. اگه می خوایم از فلسفه بگیم باید به کسی که داره حرفمون رو گوش میده توضیح بدیم که در فلسفه روش های فکری بسیاری هست.

    مهم تر از موضوع بالا اینه که فلسفه علم نیست. ینی چی؟ ینی فلسفه بر پایه ی فکر بنا میشه. ایرادش اینجاس که فلسفه در گذشته هم نشون داده که اگر با احتیاط و توسط متخصصین ازش استفاده نشه و به جای علم به خورد مردم عادی داده بشه خرابی ایجاد میکنه. مثلن وقتی فلاسفه ی قدیم گفتن که ماده از چهار جزء آب و خاک و آتش و باد ساخته شده حدود دو هزار سال کیمیاگر ها و باقی مردم با این باورها از واقعیت چیستی ماده منحرف شدن. البته فلسفه در جای خودش بسیار پرارزش و پرکاربرده. در نتیجه ی توضیحاتی که داده شد دلیل پنجم برای وجود خدا رد میشه.

    فلسفه علم نیست. وقتی فلاسفه ی قدیم گفتن که ماده از چهار جزء آب و خاک و آتش و باد ساخته شده حدود دو هزار سال کیمیاگر ها و باقی مردم با این باورها از واقعیت چیستی ماده منحرف شدن. در نتیجه ی توضیحاتی که داده شد دلیل پنجم برای وجود خدا رد میشه.
    نویسنده حسین رهبری شمیرانی
     
  7. کاربر حرفه ای

    تاریخ عضویت:
    ‏11/12/10
    ارسال ها:
    1,922
    تشکر شده:
    4,161
    امتیاز دستاورد:
    113
    ششمین دلیل وجود خدا: معجزات

    اگه یه موجود فضایی فرضی با تکنولوژی پیشرفته توانایی کنترل کردن ابرهای آسمون رو داشته باشه و به یه نفر القا کنه که تو پیامبر خدا هستی و می تونی با تکون دادن دستت ابرها رو حرکت بدی، اون فرد معجزه انجام میده

    معجزه یه اتفاقیه که نشون بده قدرت بسیار زیادی وجود داره و باعث شده که اون اتفاق رخ بده. معجزه نشون میده قدرت بزرگی وجود داره ولی نشون نمیده که اون قدرت کیه یا این که حتمن خدا وجود داره. خدا باید کسی باشه که ما رو آفریده باشه نه هر کسی که قدرت داره. قدرت داشتن باعث نمیشه اثبات کنه که ما مخلوقات اون هستیم. همچنین باعث نمیشه صفات دیگری که اون خدای مورد نظر ادعا میکنه ثابت بشه. اون قدرت اگر خدا باشه باید برای درک چیستی خودش یه راه منطقی برای ما انسان ها ایجاد کنه. برای مثال اگه یه موجود فضایی فرضی با تکنولوژی پیشرفته توانایی کنترل کردن ابرهای آسمون رو داشته باشه و به یه نفر القا کنه که تو پیامبر خدا هستی و می تونی با تکون دادن دستت ابرها رو حرکت بدی، اون فرد معجزه انجام میده و نشون میده که به قدرت بزرگی وصله ولی این که این قدرت کیه و چیه تنها از یه راه قابل درکه اونم منطقه

    اگر خدا عادل باشه حتمن باید برای آدما به صورت منطقی وجود داشتن و صفات و پیامبر خودش رو اثبات کنه تا آدما با پیروی از اون به جهنم نرن. معجزه چنین کاری نمیکنه. معجزه نشون میده که این آدم با یه قدرتی در ارتباطه ولی نشون نمیده اون قدرت چیه یا کیه.

    اگه خدایی این عالم رو آفریده باشه و اون خدا دارای علم و قدرت تام و تمام بوده باشه حتمن اون خدا درک میکرده که محدودیت های آدمها چیا هستن و حتمن درک میکرده که اگر منطقی و عاقلانه برای آدمها پیام نفرسته ولی انتظار داشته باشه که اونا حیات کوتاهشون رو به نام خدا کنن اونموقع توقع به جایی نداره. مخصوصن اگه خطر بزرگی از این پرستش نکردن متوجه اون آدما میشه و دچار عذاب ابدی میشن اونموقع به دلیل عادل بودن خدا حتمن باید برای آدما به صورت منطقی وجود داشتن و صفات و پیامبر خودش رو اثبات کنه تا آدما با پیروی از اون به جهنم نرن. معجزه چنین کاری نمیکنه. معجزه نشون میده که این آدم با یه قدرتی در ارتباطه ولی نشون نمیده اون قدرت چیه یا کیه.

    معجزه مثل یه پیام تبلیغاتی می مونه که باعث میشه آدمای عاقل و منطقی به کسی توجه کنن اما بعدش این که اون فرد چه پیامی داره مهمه. اگر به صورت منطقی اثبات کنه که خدایی هست میشه ازش پیروی کرد و اگر نه، نمیشه

    معمولن در اینجا خیلی از آدما حس میکنن که این حرف عاقلانه نیس به این دلیل که توی این دنیا هیچ وقت چنین اتفاقاتی نمیوفته و اگه یه دفه برای یه نفر بیوفته اون آدم مطمئنا از چیزایی خبر داره که ما نداریم. و گوش دادن به حرفش عاقلانه اس. منم نمیگم به حرفش گوش نکنیم، میگم به خاطر این که معجزه داره دلیل نمیشه حرفش درست باشه. معجزه مثل یه پیام تبلیغاتی می مونه که باعث میشه آدمای عاقل و منطقی به کسی توجه کنن اما بعدش این که اون فرد چه پیامی داره مهمه. به این صورت دلیل ششم وجود خدا رد میشه.

    به این صورت دلیل ششم وجود خدا رد میشه.

    * من در مورد معجزه فرض درست بودن و واقعی بودن رو گذاشتم و حتی به این اشاره نکردم که معجزه از نوع چشم بندی یا تقلب باشه یا این که دلیلی داشته باشه که هنوز برای علم کشف نشده و به همین دلیل در حال حاضر عجیب به نظر میاد. این کار رو نکردم چون لازم نبود و چون معجزه حتی اگه برفرض درست هم باشه وجود داشتن خدا رو ثابت نمیکنه. اما چون ممکنه خیلی از افراد در مورد چیزهایی که بهشون میگن معجزه یا ماوراءالطبیعه سوال داشته باشن شاید توی یه موضوع جدا و یه ارسال جداگانه به اون موضوعات هم پرداختم.

    *من در مورد معجزه فرض درست بودن و واقعی بودن رو گذاشتم و حتی به این اشاره نکردم که معجزه از نوع چشم بندی یا تقلب باشه یا این که دلیلی داشته باشه که هنوز برای علم کشف نشده و به همین دلیل در حال حاضر عجیب به نظر میاد. شاید توی یه تاپیک جداگانه در مورد ماوراء الطبیعه و ادعاهای معجزات هم صحبت کردم

    نویسنده حسین رهبری شمیرانی




     
  8. کاربر حرفه ای

    تاریخ عضویت:
    ‏11/12/10
    ارسال ها:
    1,922
    تشکر شده:
    4,161
    امتیاز دستاورد:
    113
    هفتمین و مهم ترین دلیل اعتقاد به خدا: راحتی بیشتر

    خیلی از آدما حتی به این که به خدا اعتقاد دارن فکر هم نمیکنن بلکه براشون این یه موضوع عادیه و دارن توی این وضع زندگی میکنن. خیلی از آدمایی که اینطور مطالب رو می خونن میگن من همین جوری که هستم زندگیم راحته. اصن تو درست میگی ولی من همین جوری راحتم. ولی چرا این آدما نسبت به این که وجود و زندگیشون چی میشه حساس نیستن؟ مگه ما آدما چیزی غیر از وجودمون رو نقدن داریم؟ چی باعث میشه که این آدما خیلی راحت فکر نکنن و همون پاسخ اولی که شنیدن و بهشون یاد داده شده رو تا آخر عمرشون به عنوان پاسخ همه چی به خورد خودشون بدن؟

    خیلی از آدمایی که اینطور مطالب رو می خونن میگن من همین جوری که هستم زندگیم راحته.

    اصن تو درست میگی ولی من همین جوری راحتم.

    چرا اصلن راحتی خودمون رو وقتی هیچی قرار نیست بدست بیاریم به هم بزنیم؟

    اما این دسته یه استدلالی میکنن که خیلی جالبه: میگن اگه خدایی نباشه که خوب خطری ما رو تهدید نمیکنه. ما هم که با اعتقاد به خدا راحت تر هستیم و اصن توانایی فکر کردن به این حرفایی که اگه خدا نباشه و ... رو نداریم. پس چرا اصلن راحتی خودمون رو وقتی هیچی قرار نیست بدست بیاریم به هم بزنیم؟

    اونا واضح ترین واضحات رو نمی بینن و درک نمیکنن. این که زندگی چقدر کوتاهه و فرصت بودن چقدر عزیز و پر ارزشه. این که انقدر خطراتی که دینشون به اونا تلقین کرده براشون بزرگ شده که فراموش کردن که دارن تمام داراییشون رو پای این تهدید میدن.

    پاسخ دادن به این افراد غیر ممکنه چون اونا واضح ترین واضحات رو نمی بینن و درک نمیکنن. این که زندگی چقدر کوتاهه و فرصت بودن چقدر عزیز و پر ارزشه. انقدر خطراتی که دینشون به اونا تلقین کرده براشون بزرگ شده که فراموش کردن که دارن تمام داراییشون رو پای این تهدیدها میدن. البته این که گفتم پاسخ دادن به اونا غیر ممکنه معنیش این نیست که حرفشون منطقیه فقط معنیش اینه حرف زدن باهاشون فایده نداره. واضحه که این دلیل وجود خدا اشتباه ترین دلیله و رد میشه.

    واضحه که این دلیل وجود خدا اشتباه ترین دلیله و رد میشه.

    نویسنده حسین رهبری شمیرانی
     
  9. کاربر حرفه ای

    تاریخ عضویت:
    ‏11/12/10
    ارسال ها:
    1,922
    تشکر شده:
    4,161
    امتیاز دستاورد:
    113
    جمع بندی دلایل وجود خدا و نتیجه گیری


    هر کدوم از آدما برای خودشون دنیایی دارن که انقدر برای من ناشناخته اس که حرف زدن درباره ی اون کاملن بی فایده اس. اینایی که اینجا گفتم هم چیزهایی بود که من با سختی زیادی با منطق درک کردم و از این طریق برای تویی که داری می خونی فرستادم اما منظورم از این ارسال ها این نیست که من دنیای تو رو می فهمم. تو دنیای خودت رو می فهمی و این ارسال من به تو ابزاریه که می تونی برای شناسخت بیشتر خودت ازش استفاده کنی.

    به عبارت دیگه: خودتی و خودت.

    من تا حالا نتونستم دلیلی پیدا کنم که به صورت منطقی خدا رو اثبات کنه. البته چیزایی که اینجا نوشتم کلی بود و من برای خودم در جزئیات هم وارد شدم و گشتم. مثلن در جزئیات فلسفه یا چیستی معجزات یا الهام های غیبی یا شفا یا ... . من با خودم صادق بودم و در آخر هم ترجیح دادم صداقت رو فدای نگه داشتن خدا نکنم.

    برای من نتیجه ی این که دلیل منطقی برای اعتقاد به خدا وجود نداره یکی از این سه تا میشه :

    1) خدایی وجود نداره

    2) خدایی وجود داره که ما رو آفریده ولی دیگه با ما کاری نداره و جهنم و بهشتی در کار نیست

    3) خدایی وجود داره که ما رو آفریده و جهنم و بهشتی هم در کاره ولی این خدا برای ما ارزش قائل نشده که بهمون بگه و ولمون کرده که شانسی هر کی هر جا رفت رفت



    اما همیشه گوشم برای شنیدن دلایل جدید بازه چون برای هستی ارزش قائل هستم. اگه دلیلی داری که اینجا نگفتم یا به نظرت اشتباه کردم و حرف غیر منطقی زدم ممنون میشم بهم بگی. مهم نیست که بپذیرم یا نه. مهم اینه که تو هم مثه من درکت رو با آدمای دیگه به اشتراک بذاری.

    نویسنده حسین رهبری شمیرانی