1. مهمان گرامی، جهت ارسال پست، دانلود و سایر امکانات ویژه کاربران عضو، ثبت نام کنید.
    بستن اطلاعیه

سعدی شیرین سخن ترین انسان تاریخ ادبیات دنیا

شروع موضوع توسط Anoosh ‏28/4/21 در انجمن معرفی شخصیتها، زندگینامه و کتاب

  1. کاربر ویژه ゚・*.✿کاربر فعال✿.*・゚ ~✿~

    تاریخ عضویت:
    ‏18/4/19
    ارسال ها:
    8,402
    تشکر شده:
    26,290
    امتیاز دستاورد:
    118
    جنسیت:
    مرد
    انقدر این شخص رو دوست دارم و اشعار دیوانه کننده اش رو...

    که از بیان احساسم عاجزم !

    سعدی[​IMG]
    یک معرفی کوچکی نیز بکنیم!

    تا به امروز از میان فرزندان آدم، چهره هایی برخاستند که فرهنگ و منزلت انسانی را اعتلا بخشیدند. همچون هومر یونانی، دانته ی ایتالیایی، شکسپیر انگلیسی، گوته ی آلمانی و…
    اینان بنیان گذاران فرهنگ بشر هستند. اینان به زندگی انسانی معنی و تعالی بخشیدند و زندگی را دلپذیر ساختند. ما مردم ایران نیز باید مسرور باشیم که در زمره ی ملت هایی هستیم که چنین چهره هایی پرورده ایم و می توانیم فردوسی، سعدی، حافظ، مولوی و نظامی را در کنار آن بزرگان بگذاریم و بگوئیم این نیز ارمغان تمدن پارسی به بشریت است.
    در این جا قصد داریم از یکی از این پنچ تن سخن بگوییم. از سعدی، شاعری که در روزگار خود آوازه ای قاره گستر و در دوران پس از خود آوازه ای جهانی یافت.

    - سعدی در چه تاریخی زاده شد؟
    واقعیت امر این است که کسی به درستی پاسخ این پرسش را نمی داند. تذکره نویسان و پژوهشگران سالهای متفاوتی را گفته اند: ۶۰۵،۶۰۴،۶۰۱،۵۸۹،۵۸۰ که البته هیچکدام را نمی توان قطعی دانست. عباس اقبال آشتیانی در این باره مقاله ی مستقلی دارد با عنوان « زمان تولد و اوایل زندگانی سعدی» . در این مقاله استاد اقبال نتیجه می گیرد که تولد سعدی در حوالی سال های ۶۱۵-۶۱۰ ه.ق بوده است. برخی نیز به قرینه ی آنچه در مقدمه ی گلستان آمده ، تاریخ ولادت او را در حدود سال ۶۰۶ دانسته اند، که تقریبا سخن اقبال را تائید می کند. در مقدمه ی گلستان این چنین می خوانیم:
    « یک شب تامل ایام گذشته می کردم و بر عمر تلف کرده تاسف می خوردم و سنگ سراچه ی دل به الماس آب دیده می سفتم که این ابیات را مناسب حال خود گفتم:
    هر دم ار عمر می رود نفسی
    چون نگه می کنم نمانده بسی
    ای که پنجاه رفت و در خوابی
    مگر این پنج روزه دریابی
    این ابیات و آن مقدمه حاکی ا:.۸( آن است که شاعر با خویشتن سخن دارد و به پنجاه سالگی خود اشاره می کند. حال نگاه کنید به ابیات زیر که در همان مقدمه آمده و به تاریخ تالیف کتاب اشاره دارد:
    در این مدت که ما را وقت خوش بود
    ز هجرت ششصد و پنجاه و شش بود
    مراد ما نصیحت بود و گفتیم
    حوالت با خدا کردیم رفتیم
    اگر این ابیات را با ابیاتی که در بالا وصفشان گذشت مقایسه کنیم چنین می شود که در سال ۶۵۶، پنجاه سال یا چیزی نزدیک به آن از عمر سعدی گذشته بود و بدین روی ولادتش همچنان که گفته شد در حدود ۶۰۶ بوده است.

    - دوران کودکی و نوجوانی
    سعدی در شیراز دیده به جهان گشود. بارها به شیرازی بودن خود اشاره کرده است ، از جمله:
    هر متاعی ز کشوری خیزد
    شکر از مصر و سعدی از شیراز
    فراتر از این به شیراز علاقه می ورزیده و مردم آن شهر را « پاک» و متواضع [ خاکی نهاد] می دانسته و آنان را دوست می داشته و چنین به نظر می رسد که در سیر و سیاحتهای دور و درازش نیز دل با شیراز داشته و به یاد دیار بوده است:
    این نسیم خاک شیراز است یا مشک ختن
    یا نگر من پریشان کرده زلف عنبرین
    ***
    ای باد بهار عنبرین بوی
    در پای لطافت تو میرم
    چون می گذری به خاک شیراز
    گو من به فلان زمین اسیرم
    از خاندانش هم همین قدر می دانیم که همگی از زمره ی عالمان دین بوده اند:
    همه قبیله ی من عالمان دین بودند
    مرا معلم عشق تو شاعری آموخت
    و اگر گفته ی دولتشاه سمرقندی درست باشد، پدرش به دربار سعد بن زنگی وابستگی و شاید شغل دیوانی داشته است. علاقه ی خود سعدی به پادشاهان سلغری را نیز می توان تاییدی بر وابستگی دیرینه ی خاندانش به آنان دانست. آغاز تحصیلات شاعر با سرپرستی پدر بوده:
    ز عهد پدر یاد دارم همی
    که باران رحمت برو هر دمی
    که در خردیم لوح و دفتر خرید
    ز بهرم یکی خاتم زر خرید
    اما در همان سالهای کودکی پدر را از دست داد و درد بی پدری در جانش نشست:
    مرا باشد از درد طفلان خبر
    که در طفلی از سر برفتم پدر
    و گویا پس از مرگ پدر، سرپرستی اش را اقوام مادریش برعهده گرفتند، شخصی به نام مسعود فارسی. پسر مسعود فارسی قطب الدین شیرازی نام داشت که خود از مردان پر آوازه ی شیراز بود.

    - سعدی در بغداد
    سعدی دانشهای مقدماتی را در شیراز آموخت و برای تکمیل تحصیلات به بغداد رفت. این سفر باید در حدود سالهای ۶۲۰-۶۲۱ اتفاق افتاده باشد چرا که اشاره ای دارد به زمان بیرون رفتن خود از شیراز در هنگامی که جهان درهم و آشفته بوده است:
    وجودم به تنگ آمد از جور تنگی
    شدم در سفر روزگاری درنگی
    جهان زیر پی چون سکندر بریدم
    چو یاجوج بگذشتم از سد سنگی
    برون جستم از تنگ ترکان چو دیدم
    جهان درهم افتاده چون موی زنگی
    این آشفتگی و در هم افتادگی وضع باید مربوط به حمله سلطان غیاث الدین پیر شاه پسر سلطان محمد خوارزمشاه به شیراز باشد که در پی آن سعد زنگی شیراز را رها کرده و به قلعه اصطخر پناه برده بود.
    بغداد در آن عصر مرکز خلافت عباسی و یکی از مهمترین مراکز علمی بود و برای جویندگان دانش جاذبه ای خاص داشت. سعدی در نظامیه بغداد، مدرسه ای که دو قرن پیش خواجه نظام الملک طوسی آن را بنا کرده بود، درس خواند. از آن مدرسه شهریه می گرفت و به تعبیر امروزی دانشجوی تمام وقت بود و شب و روز کاری بجز درس و مطالعه نداشت:
    مرا در نظامیه ادرار بود
    شب و روز تلقین و تکرار بود
    در بغداد به بسیاری از بزرگان علم و ادب آشنایی یافت. از آن میان از دو تن نام می برد که گویا شاگردی و محضر درسشان را درک کرده بود:
    یکی جمال الدین ابولفرج جوزی است که سالیانی بعد هنگامی که بغداد به دست هلاکو سقوط کرد کشته شد. ابن جوزی استاد مدرسه ی مستنصریه ی بغداد بود که از مدرسه های معروف بغداد آن روزگار بود.
    یکی دیگر از بزرگان بغداد که سعدی به حضور آنان رسید؛ شهاب الدین ابوحفص عمر سهروردی است. سهروردی عالم و عارف بود و سعدی نسبت به او در خود کششی می یافت، چنانکه تاثیر اندیشه های سهروردی را در برخی ار سخنان سعدی می توان دید.
     
    NILAY، mj12، m naizar و یک نفر دیگر از این ارسال تشکر کرده اند.
  2. کاربر ویژه ゚・*.✿کاربر فعال✿.*・゚ ~✿~

    تاریخ عضویت:
    ‏18/4/19
    ارسال ها:
    8,402
    تشکر شده:
    26,290
    امتیاز دستاورد:
    118
    جنسیت:
    مرد
    - سفرهای سعدی
    غریبی گرت ماست پیش آورد
    دو پیمانه آب است و یک چمچه دوغ
    اگر راست می خواهی از من شنو
    جهاندیده بسیار گوید دروغ
    در این که سعدی سفرهایی بعید و طولانی کرده بوده شکی نیست. اما در این که این سفرها دقیقا به کجا بوده، چند سال طول کشیده و در چه سالهایی صورت گرفته جای تردید و تامل وجود دارد.
    سعدی در آثار خود به خصوص در گلستان اشاره هایی دارد به سفر خود به سرزمینهایی دیگر چون کاشغر در ترکستان شرقی ( جزء جمهوری چین) و بلخ و سومنات در هندوستان و جاهای دیگر که باید آن را تخیلات شاعرانه به شمار آورد. اما برخی تاریخ نگاران و تذکره نویسان و پژوهندگان احوال شاعر، این اشاره ها را واقعیت پنداشته ، سعدی را در اقصای عالم گردش داده، او را به مصر، حبشه، ارمنستان، چین ، هند و حتی فرنگ برده اند. تا آنجا که جز ابن بطوطه سیاح دیگری از مشرق زمین نیافته اند که به اندازه ی سعدی جهان را در نوردیده باشد.
    اما آنچه که به حقیقت بیشتر می نماید این است که سعدی سالیانی دراز ( بیش از بیست و شاید بیست و پنج سال) به گشت و گذار و جهان گردی پرداخت. همین قدر می دانیم که پس از پایان تحصیلاتش در بغداد، سالیان درازی در سرزمینهای اسلامی چون حجاز ، شام ، لبنان، روم ( یعنی آسیای صغیر، ترکیه ی امروزی) به سفر پرداخته و روزگارانی با مردمان گوناگون به سر برده و از هر گوشه ای بهره ای گرفته و از هر خرمنی توشه ای برداشته:
    در اقصای عالم بگشتم بسی
    به سر بردم ایام با هر کسی
    تمتع به هر گوشه ای یافتم
    ز هر خرمنی خوشه ای یافتم

    - درگذشت و آرامگاه سعدی
    همانگونه که برای تولد سعدی ، سنوات مختلفی از سوی تاریخ نگاران و تذکره نویسان ذکر شده، در مورد سال وفات سعدی نیز سالهای مختلفی قید گردیده است. سعید نفیسی کلیه ی سنواتی را که از دیرباز تا به امروز در این باره ذکر شده است را در مقاله ای گرد آورده است. از این میان ۶۹۰ ه.ق به نظر درست تر می رسد.
    آرامگاه سعدی در کنار شیراز از روزگاران قدیم شهرت داشته است. البته امروز با گسترش شهر به نوعی آرمگاه به داخل شهر کشیده شده. بیشتر جهان گردان که در طول قرون به شیراز رفته اند، از آرامگاه سعدی و حافظ یاد کرده اند. یکی از جهانگردان اروپایی می نویسد: « بزرگترین افتخار شیراز، این است که وطن و مدفن سعدی و حافظ است و روح آنان در این شهر جاودان مانده است. هر دو در سایه ی درختان چنار آرمیده اند و قبرشان زیارتگاه هر ایرانی واقعی است. …»

    من آن مرغ سخندانم که در خاکم رود صورت
    هنوز آواز می آید به معنی از گلستانم
    ***
    الا ای که بر خاک می بگذری
    به خاک عزیزان که یاد آوری
    که گر خاک شد سعدی او را چه غم
    که در زندگی خاک بوده است هم
    به بیچارگی تن فرا خاک داد
    و گر گرد عالم بر آمد چو باد
    بسی برنیاید که خاکش خورد
    دگر باره بادش به عالم برد
    مگر تا گلستان معنی شکفت
    برو هیچ بلبل چنین خوش نگفت
    عجب گر بمیرد چین بلبلی
    که بر استخوانش نروید گلی
     
    NILAY، m naizar و M @ H @ K از این ارسال تشکر کرده اند.
  3. کاربر ویژه ゚・*.✿کاربر فعال✿.*・゚ ~✿~

    تاریخ عضویت:
    ‏18/4/19
    ارسال ها:
    8,402
    تشکر شده:
    26,290
    امتیاز دستاورد:
    118
    جنسیت:
    مرد
    آنچه در مطالب قبلی مطرح شد، مختصری از بیوگرافی و سرگذشت سعدی بود که توسط تاریخ نگاران و یا با کمک یافتن قرینه هایی در اشعار خود سعدی ، برای ما روشن می شود. اما این که سعدی کیست؟ خصوصیات و روحیاتش چه بوده؟ مرزهای حوزه ی تفکرش تا کجا پیش می رفته و سوالهایی از این قبیل تنها با تلاش و مجاهدت فردی میسر می شود. نه تنها فقط در مورد آثار سعدی بلکه به طور کل در حوزه ی ادبیات کلمات ابزار فهم اند. کلمات هستند که ارزش اثر را تعیین می کنند و فرم چیدمان کلمات سبک تایین می کنند. برای شناخت شاعر و درک ارزش اثرش اولین قدم شناخت سبک شاعر است.
    بارها شنیده ایم که سخن سعدی سهل و ممتنع است. می دانیم که دو اثر به نام های گلستان و بوستان دارد و کمتر هم شنیده ایم که در غزل سرایی چیره دست است. و شاید تنها تحصیل کردگان رشته ی ادبیات بدانند که سعدی در دورانی که قصیده رو به افول بود و غزل بستر و مد شعری روز بود قصاید اعلا و با کیفیتی نیز سروده و قطعه و دوبیتی نیز سروده است.

    - بینش سعدی
    مهم ترین و محوری ترین مشخصه ی سعدی که باعث ممتاز شدنش در بین شاعران و چه بسا فیلسوفان ایران و حتی جهان می شود، نداشتن گرایش به حوزه های تفکری است. سعدی قید و بند را نمی پذیرد و اعتقاد دارد وابستگی از هر نوعی ، چه در روابط و چه در طرز فکر، باعث گمراه شدنش از درک حقیقت خواهد شد:
    گرفتم که مردانه ای در شنا
    برهنه توانی زدن دست و پا
    بکن خرقه ی نام و ناموس و زرق
    که عاجز بود مرد با جامه غرق
    تعلق حجاب است و بی حاصلی
    چو پیوند ها بگسلی ، واصلی
    تمایل به آزادگی نقطه ی عطفی در زندگی سعدی است و بر تمام آثارش سایه دارد. با این تعبیر آثار سعدی فرمی صلب و سخت ندارد و با ارزیابی که شاعر از شرایط می کند استراتژی خاصی را در هر موقعیت اتخاذ می کند. سفر های سعدی تاییدی بر تمایل سعدی به آزادگی است چرا که سعدی می توانست با تحصیل و تدریس در بغداد، همچون دیگر بزرگان و اساتید، از شرایط مساعد و تثبیت شده ای برای زندگی و وجه ی خوب اجتماعی و قدر و منزلت برخوردار باشد. اما سعدی ناگهان همه ی اینها را ترک می کند و سر به بیابان می گذارد. پوسته ی اعتباری که در بغداد حاصل شده برایش چندان ارزشی ندارد. سعدی انسان محور است و می خواهد تمامی احساسات انسانی را درک کند. می خواهد ماهیت انسانی خود را در سفر بشناسد:
    کسی پیش من در جهان عاقل است
    که مشغول خود وز جهان غافل است

    - حکمت سعدی در سفر بدست آمده
    سعدی دریافت که بغداد محصور تر از آن است که سرشت آزاده اش در آن بگنجد. بسیاری از حکایاتی که در گلستان و بوستان مطرح می شوند حاصل تجربیاتی است که سعدی از سفرهایش به دست آورده:
    تحمل درد و رنج ، پرهیز و قناعت پیشگی.( حکایت از گلستان):
    هرگز از دور زمان ننالیدم و روی از گردش آسمان در هم نکشیدم مگر وقتی که پایم برهنه مانده بود و استطاعت پای پوشی نداشتم، به جامع کوفه در آمدم دلتنگ، یکی را دیدم که پای نداشت. شکر نعمت حق تعالی بجای آوردم و بر بی کفشی صبر کردم.
    مرغ بریان به چشم مردم سیر
    کمتر از برگ تره بر خوان است
    وان که را دستگاه و قدرت نیست
    شلغم پخته مرغ بریان است
    همچنین از مقوله ی گرسنگی که در سفرهای طولانی و پیاده روی های طاقت فرسای آن زمانه که بسیار شایع بود و سعدی بقا را در قناعت و تسلط بر خواهش نفس یافت:
    کشد مرد پر خواره بار شکم
    و گر در نیابد کشد بار غم
    شکم بنده بسیار بینی خجل
    شکم پیش من تنگ بهتر که دل
    همچنین ببینید که چه تعبیر ظریف و تشابه جالبی بین خفتن در راه بادیه و نرسیدن به مقصد و تلاش نکردن برای سفر زندگی و دست خالی رفتن به وادی مقصود یافته است:
    از بوستان:
    شبی خوابم در بیابان فید
    فرو بست پای دویدن به قید
    شتربانی آمد بهول و ستیز
    زمام شتر بر سرم زد که خیز
    مرا همچو تو خواب خوش در سر است
    ولیکن بیابان به پیش اندر است…
    غنیمت شمار این گرامی نفس
    که بی مرغ قیمت ندارد قفس
    مکن عمر ضایع به افسوس و حیف
    که فرصت حزیر است و الوقت صیف
    و از گلستان:
    شبی در بیابان مکه از غایت بی خوابی پای رفتنم نماند. سر بنهادم و شتربان را گفتم دست از من بدار… گفت ای برادر حرم در پیش است و حرامی در پس. اگر رفتی بردی و اگر خفتی مردی.
    از این نمونه ها در گلستان و بوستان بسیار است. اما همان طور که گفته شد، سعدی در سفر خود را محک زد و فلسفه ی خود را تکمیل کرد. سعدی هرگز در سنگری ثابت نماند. و با این تعبیر سعدی با تمام شاخه های فکری بود و نبود. عاقل بود و نبود. عاشق بود و نبود . دیندار بود و نبود. عارف بود و نبود. لذا در آثارش گاهی به بیانات متفاوت و گاهی متناقض حول یک محور خاص برمی خوریم و این ایرادی است که بسیاری از عوام به سعدی می گیرند. به قول دکتر همایون کاتوزیان ، سعدی در دو چیز استاد بود، عشق و زندگی (کتابی هم به همین نام از ایشان منتشر شده). به وصف عاشقانه های سعدی بعدا خواهیم پرداخت. سعدی برای سطوح مختلف اجتماعی و به فراخر درک خوانندگان نسخه های مختلفی می پیچد. چه بسا که گاهی دو نسخه عکس یکدیگر باشند. و این نه تنها ضعف سعدی نیست بلکه شناخت عمیق او را از سطوح مختلف اجتماعی، زندگی و معیشت مردم نشان می دهد.
    نمونه ای از نسخه های متناقض:
    در غزلیات سعدی نمونه هایی از شعر عارفانه یافت می شود مثل

    اگر آدمی به چشم است و دهان و گوش بینی
    چه میان نقش دیوار و میان آدمیت
    رسد آدمی به جایی که به جز خدا نبیند
    بنگر که تا چه حد است مکان آدمیت
    و این یکی هم:
    ای یار ناگزیر که دل در هوای توست
    جان نیز اگر قبول کنی هم برای توست
    غوغای عارفان و تمنای عاشقان
    حرص بهشت نیست که شوق لقای توست
    و مقایسه کنید با
    صاحبدلی به مدرسه آمد ز خانقاه
    بشکست عهد صحبت اهل طریق را
    گفتم میان عالم و عابد چه فرق بود
    تا انتخاب کردی از آن این فریق را
    گفت آن گلیم خویش به در می برد ز موج
    وین جهد می کند که بگیرد غریق را
    و در مورد دینداری سعدی:
    محال است سعدی که راه صفا
    توان رفت جز بر ره مصطفی
    و مقایسه کنید با
    برو ای فقیه دانا به خدای بخش ما را
    تو و ذهد و پارسایی ، من و عاشقی و مستی
    همچنین مهر و علاقه به زنان:
    یکی گفت کس را زن بد مباد
    دگر گفت زن در جهان خود مباد
    زن نو کن ای دوست هر نو بهار
    که تقویم پاری نیاید به کار
    چو زن راه بازار گیرد بزن
    وگرنه تو در خانه بنشین چو زن
    و مقایسه کنید با این دو بیت در انتهای همان شعر
    کسی را که بینی گرفتار زن
    مکن سعدیا طعنه بر وی مزن
    تو هم جور بینی و بارش کشی
    اگر یک سحر در کنارش کشی
    و در مورد این تناقض که سعدی عاقل بود یا نبود هم باید گفت که دو اثر گلستان و بوستان جنبه ی تعلیمی دارند و از شناخت و منطق بسیار غنی برخوردارند که گواهی بر عقل و درک عمیق سعدی می باشند.
    نباید سخن گفت ناساخته
    نشاید بریدن نیانداخته
    پس سعدی عاقل بود. همچنین در حدود هفتصد غزلی که بیش از ششصد تای آن عاشقانه است گواهی بر شناخت و درک سعدی از عشق است.
    چو عشق آمد از عقل دیگر مگوی
    که در دست چوگان اسیر است گوی
    و یا
    چون شور عشق آمد قرار عقل نماند
    درون مملکتی چون دو پادشاه باشد؟
    و یا
    هشیار کسی باید از عشق بپرهیزد
    وین طبع که من دارم با عقل نیامیزد
    البته سعدی نسخه ی عشق را به همگان توصیه نمی کند:
    به دریا مرو گفتمت زینهار
    و گر می روی تن به طوفان سپار
    عقل در مصراع دوم جایی ندارد. عاقلان باید به مصراع اول بسنده کنند. مصراع دوم برای شوریدگانی است که نجاتشان در گروی غرق شدن در دریای عشق است.
    سعدی به این حقیقت رسیده که همه ی افراد اجتماع به طور یکسان و در حد اعلا از هوش و درک و فرهنگ بهره نبرده اند. همچنین عقیده دارد که آموزش در همگان کار ساز نیست. مانند حکایتی که در گلستان نقل شده که فرزند خردسال راهزنی، پس از شکست خوردن پدرش در نبرد با سربازان حاکم، در دربار مورد تعلیم تربیت قرار می گیرد اما پس از مدتی دوباره به رسم پدر حرامیان را گرد هم می آورد و بر شهر و حاکم می تازد.
    پرتو نیکان نگیرد هر که بنیادش بد است
    تربیت نا اهل را چون گردکان بر گنبد است
    اگر بخواهیم خلاصه کنیم چنین می شود: به قدری حوزه ی تعالیم سعدی وسیع است که دو قطب متناقض را در بر می گیرد.
     
    NILAY، m naizar و M @ H @ K از این ارسال تشکر کرده اند.
  4. کاربر ویژه ゚・*.✿کاربر فعال✿.*・゚ ~✿~

    تاریخ عضویت:
    ‏18/4/19
    ارسال ها:
    8,402
    تشکر شده:
    26,290
    امتیاز دستاورد:
    118
    جنسیت:
    مرد
    - وجوه شعر سعدی

    - اولین و مشهورترین وجه شعر سعدی سهل و ممتنع بودن آن است. بدین معنا که درک آن برای همگان سهل و میسر است اما نه آنچنان که به زبان مردم کوچه و بازار باشد و کلام سعدی در عین سادگی در فهم، پخته و پرورده است. برای درک این مقوله به مثال زیر توجه کنید که مقایسه ایست بین دو بیت، یکی از سعدی و دیگری از بیدل. هر دو دارای یک معنا و مفهوم هستند و اشاره دارند به این مطلب که ذهن آدمی نمی تواند تمامی اسرار هستی را دریابد و گاهی باید رضایت دهیم که از درک برخی مفاهیم عاجزیم، آنچنان که سعدی می گوید:
    نه هر جای مرکب توان تاختن
    که جاها سپر باید انداختن
    و اما مقایسه ی دو بیت:
    از بیدل:
    شعله ی ادراک خاکستر کلاه افتاده است
    نیست غیر از بال قمری پنبه ی مینای سرو
    از سعدی در مقدمه ی بوستان:
    در این ورطه کشتی فرو شد هزار
    که پیدا نشد تخته ای بر کنار
    و در ادامه می گوید:
    چه شب ها نشستم در این سیر گم
    که دهشت گرفت آستینم که قم


    - ضرب و آهنگ و وجه موسیقایی: فرم عروضی، غالب های شعری و ختم مصراع ها به قافیه های همگن در شعر فارسی، خود حالتی آهنگین در شعر به وجود می آورد. شاعران خوش بنیه%:..۹!توانا و سخن دان این وجه از شعر را به پشتوانه ی هنر خود می پرورانند و اعتلا می دهند. مثل این بیت از مولانا:
    مرده بدم زنده شدم، گریه بدم خنده شدم
    دولت عشق آمد و من دولت پاینده شدم
    سعدی نیز از این توانایی بهره مند بوده و به خصوص در غزل هایش ( که جایگاه بروز عواطف روحانی شاعر است) ابیات آهنگین فراوان است:
    هر کسی را هوسی در سر و کاری در پیش
    من بی کار گرفتار هوای دل خویش
    و یا:
    گرم باز آمدی محبوب سیم اندام سنگین دل
    گل از خارم بر آوردی و خار از پای و پای از گل
    ایا باد سحرگاهی گر این شب روز می خواهی
    از آن خورشید خرگاهی برانگن دامن محمل

    - نکته ی جالب توجه دیگر در شعر سعدی، شوخ طبعی اوست. این حجم از شوخ طبعی در شعر سعدی نشان آن دارد که شاعر نیز دارای شخصیتی بزله گو و خوش مشرب، طنز دوست و شوخ طبع بوده است. سعدی حتی در موارد کاملا جدی و یا گاهی در غزلیاتی که خبر از سوز فراق می دهد، شوخ طبعی را رها نمی کند و باعث می شود لذت درک مفهوم در ذهن خواننده شیرین تر جلوه کند.
    حکایتی در بوستان روایت می کند شرح حال خواجه ای را که غلامی نافرمان دارد و بر کژی های او صبر می کند. چرا که:
    تحمل چو زهرت نماید نخست
    ولی شهد گردد چو در طبع رست
    و این تصویری است که سعدی با کلامش از غلام می کشد:
    چو ثعبانش آلوده دندان به زهر
    گرو برده از زشت رویان شهر
    مدامش به روی آب چشم سبل
    دویدی ز بوی پیاز بغل
    گره وقت پختن بر ابرو زدی
    چو پختند با خواجه زانو زدی
    دمادم به نان خوردنش هم نشست
    و گز مردی آبش ندادی به دست
    نه گفت اندر او کار کردی نه چوب
    شب و روز از او خانه در کند و کوب
    گهی خار و خس در ره انداختی
    گهی ماکیان در چه انداختی
    ز سیماش وحشت فراز آمدی
    نرفتی به کاری که باز آمدی…
    و همچنین در غزل ها:
    آخر نگهی به سوی ما کن
    کاین دولت حسن را ذکات است
    سعدی خویش خوانیم ، پس به جفا برانیم
    سفره اگر نمی نهی، در به چه باز می کنی؟
    ***
    بسیار خلاف عهد کردی
    آخر به غلط یکی وفا کن

    - احساس در شعر سعدی.
    سعدی استاد متبلور کردن احساس در واژگان است. او با کلمات کاری می کند که آنها از مفهوم خود پا فراتر می گذارند و در ذهن خواننده تصویر می سازند. همچنین با ساخت تشبیهات و استعارات بدیع و نغز کاری می کند که خواننده از دریچه ی چشم سعدی جهان پیرامون را ببیند و بی کم و کاست ،همچون او، احساساتش را تجربه کند.
    گفتم دری ز خلق ببندم به روی خویش
    دردی است در دلم که ز دیوار بگذرد
    ***
    دیدار یار غایب دانی چه ذوق دارد
    ابری که در بیابان بر تشنه ای ببارد
    ***
    لگام بر سر شیران کند صلابت عشق
    چنان کند که شتر را مهار در بینی
    ***
    دوستانت را که داغ مهربانی دل بسوخت
    گر به دوزخ بگذرانی آتشی بینند سرد
    - تعلیمات سعدی.
    بدون اغراق می توان گفت که نیمی از بار ادبیات تعلیمی ایران، بر دوش سعدی و دو اثر عمده و ارزشمندش ، گلستان و بوستان، است. به جرات می توان او را بزرگ ترین مدرس و مربی اخلاق و تربیت ایران زمین دانست. بوستان که چکیده ای از تجربیات و آموزه های یک عمر تحصیل و تحقیق و تفکر سعدی است در ده باب ( یا فصل) عرضه شده
    چو این کاخ دولت بپرداختم
    بر او ده در از تربیت ساختم
    و آمیزه ای است از اخلاق، سیاست مدنی، حکمت عملی، و دستورهایی زندگانی که اغلب مطالب در غالب حکایت و به نظم می باشد. تفریبا یک سال پس از پایان بوستان، سعدی یادداشتهای منثور خود را تنظیم و در غالب گلستان عرضه کرد. گلستان نیز دارای هشت باب و اکثر مضامین آن تعلیمی است. نثر گلستان صورت کمال یافته ی نثر فنی بود. با وجود حجم کم از جهت تنوع موضوعی دامنه ی وسیعی دارد. و سعدی در آن از همه چیز سخن می گوید. اختصاص آن به هشت باب ، بدین معنی نیست که نویسنده تنها در باره ی عناوین بابها سخن گفته است بلکه از غرایز پست آدمی تا صفات متعالی انسانی و به بیان دیگر کلیت انسان موضوع گلستان است.
    - عشق سعدی.
    همان طور که قبلا گفتیم، سعدی در دو عرصه تخصص داشت. عشق و زندگی. و به همان اندازه که زندگی را با تمام وجوهش تجربه و درک کرده بود، در زمینه ی تجربیات عاشقانه و مهرورزی نیز استاد مسلم بود.عشق سعدی از انواع عشق لاهوتی و عرفانی نبود. درست است که محدود غزل هایی در زمینه ی اشعار عارفانه دارد اما اکثریت غزل های سعدی گواه شناخت و تجربیات منحصر به فرد او از عشق زمینی یعنی عشق انسان به انسان است.
    سعدی در زندگی نکته سنج و عاقبت اندیش است و بی گدار به آب نمی زند. اما وقتی سخن عشق در میان باشد او در هیچ قید و بندی نمی گنجد، بی پروا می شود و از بی آبرویی هراسی ندارد. ترسی در دل راه نمی دهد و حاضر است در راه محبوب ، غالب تهی کند.
    سعدی در خاکساری خود در برابر معشوق چنان پیش می رود که مازادی بر آن قابل تصور نیست. شاید بتوان گفت در میان شاعران به نام ایران کسی عاشق تر از سعدی و هم پایه ی او در عشق ورزی نبود.
    سعدیا گر قدمت راه به پایان نرساند
    باری اندر طلبش عمر به پایان برسانی
    ***
    گر به همه عمر خویش با تو برآرم دمی
    حاصل عمر آن دم است باقی ایام هیچ
    ***
    گرم تو زهر دهی چون عسل بیاشامم
    بشرط آن که به دست رقیب نسپاری
    ***
    گر تیغ برکشد که محبان همی زنم
    اول کسی که لاف محبت زند منم
    ***
    دل در هوست خون شد و جان در طلبت سوخت
    با این همه سعدی خجل از ننگ بضاعت
    ***
    زنهار نمی خواهم کز کشتن امانم ده
    تا سیرترت بینم یک لحظه مدارایی
    ***
    مجال خواب نمی باشدم ز دست خیال
    در سرای نشاید بر آشنایان بست
    ***
    رایگان است یک نفس با دوست
    گر به دنیا و آخرت بخری
    ***
    در پای رقیبش چه کنم گر ننهم سر
    محتاج ملک بوسه دهد دست غلامان
    ***
    کسیت آن فتنه که با تیر و کمان می گذرد؟
    وان چه تیری است که در جوشن جان می گذرد

    منبع . خبر آزاد/محمدوحدانی
     
    m naizar و M @ H @ K از این پست تشکر کرده اند.
  5. کاربر ویژه ゚・*.✿کاربر فعال✿.*・゚ ~✿~

    تاریخ عضویت:
    ‏18/4/19
    ارسال ها:
    8,402
    تشکر شده:
    26,290
    امتیاز دستاورد:
    118
    جنسیت:
    مرد
    [​IMG]
    آرامگاه سعدی

    ز خاک سعدی شیراز بوی عشق آید
    هزار سال پس از مرگش ار بینبویی

    درازنای شب از چشم دردمندان پرس
    تو قدر آب چه دانی که بر لب جویی
     
    m naizar از این پست تشکر کرده است.
  6. کاربر ویژه ゚・*.✿کاربر فعال✿.*・゚ ~✿~

    تاریخ عضویت:
    ‏18/4/19
    ارسال ها:
    8,402
    تشکر شده:
    26,290
    امتیاز دستاورد:
    118
    جنسیت:
    مرد
    [​IMG]
    قبر سعدی
     
    m naizar از این پست تشکر کرده است.
  7. کاربر ویژه ゚・*.✿کاربر فعال✿.*・゚ ~✿~

    تاریخ عضویت:
    ‏18/4/19
    ارسال ها:
    8,402
    تشکر شده:
    26,290
    امتیاز دستاورد:
    118
    جنسیت:
    مرد
    [​IMG]

    [​IMG]

    آرامگاه سعدی یا همان سعدیه شهر شیراز، در حقیقت خانقاهی بوده که سعدی اواخر عمر خود در آن می زیسته است. این بنا هیچ شباهتی با بنای زیبا و جذاب فعلی نداشته است. در حقیقت می توان گفت، آرامگاه سعدی محل زندگی وی در اواخر عمرش بوده است.
    • [​IMG]
    سعدیه شیراز و دانستنی ها جذاب آرامگاه سعدی


    شیراز، شهر ادب و هنر و سرشار از مکان های برجسته برای گردشگری و ثبت خاطراتی فوق العاده می باشد. در بین تمام مکان های دیدنی و گردشگری شهر شیراز، آرامگاه سعدی معروف به سعدیه یکی از دیدنی های خاص و جذاب شهر شیراز است. همراه بخش ایرانگردی مجله هتل یار باشید تا باهم تمام جذابیت ها، اطلاعات و نکات لازم برای بازدید از سعدیه شهر شیراز را باهم بررسی کنیم.



    [​IMG]

    ورودی زیبای سعدیه، آرامگاه سعدی



    تاریخچه سعدیه شیراز، آرامگاه پادشاه سخن

    آرامگاه سعدی یا همان سعدیه شهر شیراز، در حقیقت خانقاهی بوده که سعدی اواخر عمر خود در آن می زیسته است. این بنا هیچ شباهتی با بنای زیبا و جذاب فعلی نداشته است. در حقیقت می توان گفت، آرامگاه سعدی محل زندگی وی در اواخر عمرش بوده است.

    نخستین بنا، بر مزار سعدی، حدود 50 سال بعد از مرگ وی ساخته شد. این بنا، بارها مورد بازسازی قرار می گیرد. این بنا، مطابق با نوشته ها، بنایی متعلق به دوران زندیه بوده که از جنس آجر و گچ بوده است. پس از سال ها، به دستور حاکم وقت فارس به دلایل گوناگون مانند اختلاف مذهب و ... خانقاه آرامگاه سعدی که در باغ سعدیه قرار داشته است به صورت کامل تخریب می شود.
    [​IMG]

    آرامگاه سعدی در دوران قاجار

    تلاش ها برای ساخت و احیا مجدد آرامگاه سعدی در دوره قاجار صورت می پذیرد. اما، این بنایی که در حال حاضر در سعدیه شیراز به عنوان آرامگاه شیخ اجل، سعدی بزرگ خودنمایی می کند، مربوط به دوران پهلوی است. هرچند که بخش هایی از سعدیه شیراز فعلی، بعد از انقلاب تکمیل و یا اضافه می گردد.

    [​IMG]

    آرامگاه سعدی در دهه 30





    در مورد معماری و معمار سعدیه شیراز

    آغاز طراحی و ساخت سعدیه شیراز با ساختمان فعلی، سال 1331 می باشد. معمار این بنا محسن فروغ فرزند محمد علی فروغی بوده است. وی نه تنها طراح آرامگاه سعدی بوده است، بلکه یکی از برجسته ترین اساتید دانشکده هنرهای زیبای تهران بوده است. به گفته برخی از کارشناسان، طراحی ساختمان فعلی سعدیه شیراز یا همان آرامگاه سعدی الهام گرفته شده از کاخ چهل ستون بوده است.



    [​IMG]

    سعدیه شیراز و شباهت آن به کاخ چهل ستون
     
    m naizar از این پست تشکر کرده است.
  8. کاربر حرفه ای

    تاریخ عضویت:
    ‏12/11/14
    ارسال ها:
    1,497
    تشکر شده:
    3,568
    امتیاز دستاورد:
    113
    جنسیت:
    زن
    حکایتی از سعدی

    یاد دارم که شبی در کاروانی همه شب رفته بودم و سحر در کنار بیشه‌ای خفته.
    شوریده‌ای که در آن سفر همراه ما بود نعره‌ای برآورد و راه بیابان گرفت و یک نفس آرام نیافت.
    چون روز شد گفتمش: آن چه حالت بود؟
    گفت: بلبلان را دیدم که به نالش در آمده بودند از درخت و کبکان از کوه و غوکان در آب و بهایم از بیشه.
    اندیشه کردم که مروّت نباشد همه در تسبیح و من به غفلت خفته.


    دوش مرغی به صبح می‌نالید
    عقل و صبرم ببرد و طاقت و هوش

    یکی از دوستان مخلص را
    مگر آواز من رسید به گوش

    گفت باور نداشتم که تو را
    بانگ مرغی چنین کند مدهوش

    گفتم این شرط آدمیت نیست
    مرغ تسبیح‌گوی و من خاموش