یک روز باید قید همه چیز و همه کس را زد و به گوشه ای از این دنیا رفت و بی دغدغه نشست جایی که دست هیچ کس به ادم نرسه جایی که بشود احساس را تگان داد گرد و غبار غصه ها را از ذهن خسته پاک کرد و به قلب بیچاره استراحت داد سنگینی بعضی از غم ها ادم را دیوانه میکند تنها راه نجات کمی دوری و تنهایی است
شده ايم مثل "آدم آهنى"! عشقشان را نثارمان ميكنند و بِر و بِر نگاهشان ميكنيم! اصلاً انگار نه انگار كه طرفمان، تمامِ غرورش را جمع كرده و زيرِ پايش گذاشته... تقصيرِ ما نيست... همه مان يك روز يك جا قلبمان را به كسى تعارف زديم كه قرار بود بهمان برگرداند! اما رفت كه رفت! حالا ما مانديم ابرازِ احساساتى كه نثارمان ميشود و يك به يك برگشت ميخورد!
هر بلايي سرتان آورده اند،واگذارشان كنيد به "خدا"... خودتان را نابود نكنيد خودتان دادگاه تشكيل ندهيد حكم صادر نكنيد اين كار فقط شخصيتتان را زيرِ سوال ميبرد... آدمي تقاصِ خطاهايش را در همين دنيا پَس ميدهد بدونِ آنكه خودش متوجه شود...
خوبم شبیه گلدانی که در کنار پنجره ی یک خرابه به گل های سرخ باغ خیره شده است خوبم شبیه کشتی متروکه ای در خشکی که می داند دیگر به آب نمی افتد خوبم شبیه گرامافونی که در کنج خانه سال هاست سکوت کرده است خوبم... و دلتنگی هنوز مرا از پا درنیاورده است.
کاش یاد بگیریم محکمتر از این حرفها پای خواستههایمان بأیستیم. اینکه کسی را میخواهی یا نه شوخی که نیست، پای دل وسط است! شاید ندانی اما رفت و آمدهای یهویی، قلب عاشقی را ویران میکند... اگر میروی برو برای همیشه، و اگر میمانی طوری بمان که حداقل آبروی عشق را خریده باشی
گاهی دست خودت را بگیر و به خرید برو! برای آخر هفته ات برنامه ی سینما و تئاتر بچین! خودت را به نوشیدن یک قهوه در کافه ای که دوست داری دعوت کن! چشمانت را ببند و برای خودت یک موزیک آرام بگذار! بیخیال ماشین و اتو*بو*س و مترو، مسیر تکراری هر روز را قدم بزن! کتابی که دوست داری را به خودت هدیه کن! برای گلدان اتاق خوابت، گلهای خوشبو بگیر! در دفترچه ی روزانه ات بنویس: تو قرار است از لحظاتی که میگذرد لذ*ت ببری! خلاصه که به خودت، به علایقت احترام بگذار! میدانی چیست رفیق؟ عشق زیباست! دوست باید باشد، اما حال زندگی وقتی خوب می شود، که هوایِ خودت را داشته باشی
همدیگه رو یهو ول نکنید ادم است قلب دارد روح دارد میشکند مریض میشود از خودش و همه دنیای اطرافش خسته میشود همدیگه رو یهو ول نکنید ادم ست کارهای عجیب و غریب میکند تصمیم هی دیوانه وار میگیرد ادم است دیگر هیچ وقت خوب نمیشود .....
ما از دلگیریِ روزهایمان ، به "شب" پناه می بردیم ، و از دلتنگیِ شب هایمان ، به روز ... و اینگونه بود که تمامِ جوانیِ مان ؛ در ناتمامِ یک انتظار ، "تمام" شد
بعضی ها به شعر بعضی به ترانه، برخی به فیلم و عده ای هم به کتاب پناه می برند اما مدت هاست که آدم ها دیگر به هم دیگر پناه نمی برند...