با تو زیر بارانم ، چتر برای چه ؟ خیال که خیس نمی شود خواهشی بر لب من هست ولی تکراری مـی شود دســت از اعـــدام دلـــم بــرداری ؟ دل من مـــال تو شد پـس دل خود را مَشِـکن بگذر از کشـتـن و ســرسختـی وخـود آزاری
گل شبدر چه کم از لاله قرمز دارد چشم ها را باید شست، جور دیگر باید دید واژه ها را باید شست واژه باید خود باد، واژه باید خود باران باشد چترها را باید بست زیر باران باید رفت فکر را، خاطره را، زیر باران باید برد با همه مردم شهر ، زیر باران باید رفت دوست را، زیر باران باید دید عشق را، زیر باران باید جست زیر باران باید با زن خوابید زیر باران باید بازی کرد زیر باران باید چیز نوشت، حرف زد، نیلوفر کاشت زندگی تر شدن پی در پی زندگی آب تنی کردن در حوضچه “اکنون”است. رخت ها را بکنیم آب در یک قدمی است. روشنی را بچشیم شب یک دهکده را وزن کنیم، خواب یک آهو را گرمی لانه لکلک را ادراک کنیم روی قانون چمن پا نگذاریم در موستان گره ذایقه را باز کنیم و دهان را بگشاییم اگر ماه در آمد و نگوییم که شب چیز بدی است و نگوییم که شب تاب ندارد خبر از بینش باغ سهراب سپهری
تارهای بی کوک و کمان باد ولنگار باران را گو بی آهنگ ببار غبارآلوده از جهان تصویری واژگونه در آبگینه بی قرار باران را گو بی مقصود ببار لبخند بی صدای صد هزار حباب در فرار باران را گو به ریشخند ببار چون تارها کشیده و کمان کش باد آزمودهتر شود و نجوای بی کوک به ملال انجامد باران را رها کن و خاک را بگذار تا با همه گلویش سبز بخواند باران را اکنون گو بازیگوشانه ببار احمد شاملو
میخواهم فریاد شوم که بشنوی صدای شکستن بارانم را مگر باران هم میشکند؟ بارانم شکست در بی وفایی اغیار و کسی نشنید حتی صدای چکه ای بر انبوه مظلومیتش شفاف شد و چکید بر گوشه رخی و ای رخ !!چه ساده کنار زدی بارانم را