چقدر خوب، که هستی! چه خوب که هوای مرا داری و چه خوب تر که دوستت دارم! همیشه باش؛ من نیاز دارم کسی شبیه به تو را دوست داشته باشم من نیاز دارم کسی شبیه به تو دوستم داشته باشد... و اینجا فقط تویی که شبیه به تویی، فقط تویی که شبیه به تو می خندی و فقط تویی که شبیه به تو حرف می زنی...
ز اندازه بیرون تشنهام ساقی بیار آن آب را اول مرا سیراب کن وان گه بده اصحاب را من نیز چشم از خواب خوش برمی نکردم پیش از این روز فراق دوستان ، شب خوش بگفتم خواب را هر پارسا را کان صنم در پیشِ مسجد بُگذرد چشمش بر ابرو افکَند ، باطل کند محراب را مقدار یار هم نَفَس چون من نداند هیچ کس ماهی که بر خشک اوفتد ، قیمت بداند آب را وقتی در آبی تا میان ، دستی و پایی می زدم اکنون همان پنداشتم دریای بی پایاب را فریاد می دارد رقیب از دستِ مشتاقان او آوازِ مطرب در سرا زَحمت بُوََد بَوّاب را سعدی ، چو جَورش می بری ، نزدیک او دیگر مرو ای بی بصر ، من می روم ؟ او می کشد قُلّاب را سعدی(غزل 8)
می خواهمت آنقدر که در تمام خاطره هایم تو باشی قدم بزنی، بخندى برقصی، ببوسی، بمانی و بدانی که من چقدر عاشق این فعل ماندنم
بیا بحث کنیم، بیا معلوماتِمان را تاخت بزنیم . بیا کلنجار برویم . اما سرانجام، نخواهیم که غَلبه کنیم و این غلبه منجر به آن شود که تو نیز چون من بیندیشی یا به عکس . مختصری نزدیک شدن بهتر از غَرق شدن است. تفاهم، بهتر از تسلیم شدن است . #نادر_ابراهیمی چهل نامه کوتاه به همسرم