دلم برات تنگ شده! بدون تو خیلی سخت میگذره! لعنت به اون شب کذایی و لعنت به اون مواد لعنتی ... کاش اون اتفاقات هیچ وقت نمی افتاد!!!
من آخرِ پاییز جا ماندم ! فصل زمستان را نمیفهمم رفتی! قسم خوردی که میمانی معنای ایمان را نمیفهمم... با خاطرات و گریه درگیرم از غصه و سردرگمی سیرم هرچند دلتنگت شدم ناجور! اما سراغت را نمیگیرم... دی طعمِ آذر میدهد جانم ته مانده های خیسِ پاییزم صد سال بعد از رفتنت حتی جا مانده در شعری غم انگیزم... جای تو و عطر تنت مانده زانوی غم در عمق آغوشم مشکی به تن کردم جهانم شد با رفتنت همرنگِ تن پوشم پاییزم اما برف میبارد! هر لحظه دی لج میکند با من! دی بس کن این دیوانه بازی را هی بغض ها را چیده ای تا من... یک رفتن و دل کندن و دوری میگیرد از دلبستگی جان را بعد از تو و این قصه عمری بود باور کنم شاید زمستان را... | مریم قهرمانلو |
محبوبم! من هر روز شما را دوست میدارم؛ شب تا به سحر. دوست داشتن شما شغل دل من است. زندگی بیشما کوتاه است.