1. مهمان گرامی، جهت ارسال پست، دانلود و سایر امکانات ویژه کاربران عضو، ثبت نام کنید.
    بستن اطلاعیه

[ دلنوشته های حمید سلیمی ..

شروع موضوع توسط حــنا ‏16/2/21 در انجمن زمزمه های آشنا

  1. Be weird : ) مدیر بازنشسته☕

    تاریخ عضویت:
    ‏10/9/19
    ارسال ها:
    1,813
    تشکر شده:
    13,973
    امتیاز دستاورد:
    123
    جنسیت:
    زن

    ۲۸ بهمن ۹۹

     
  2. Be weird : ) مدیر بازنشسته☕

    تاریخ عضویت:
    ‏10/9/19
    ارسال ها:
    1,813
    تشکر شده:
    13,973
    امتیاز دستاورد:
    123
    جنسیت:
    زن
    وسیع‌ترین شکل تنهایی، دورماندن از کسی است که دوستش داری. حالا هی جهانت را با غریبه‌ها شلوغ کن.

    - حمید سلیمی
     
    M @ H @ K و Anoosh از این پست تشکر کرده اند.
  3. کاربر ویژه ゚・*.✿کاربر فعال✿.*・゚ ~✿~

    تاریخ عضویت:
    ‏18/4/19
    ارسال ها:
    8,661
    تشکر شده:
    27,260
    امتیاز دستاورد:
    118
    جنسیت:
    مرد
    عاقبت یک روز هم یک جای دنیا از کنار هم می گذریم.
    وانمود میکنیم ندیده ایم. نشناخته ایم. نخواسته ایم. دور می شویم.
    دو نهنگ غمگین، گم شده در اقیانوس غریبه ها...
    سهم ما همین رد شدن است عزیزدلم...
    همین نداشتن است...
    |حمید سلیمی|...
     
    حــنا و M @ H @ K از این پست تشکر کرده اند.
  4. کاربر ویژه ゚・*.✿کاربر فعال✿.*・゚ ~✿~

    تاریخ عضویت:
    ‏18/4/19
    ارسال ها:
    8,661
    تشکر شده:
    27,260
    امتیاز دستاورد:
    118
    جنسیت:
    مرد
    هر آدمی شاید در عمرش فقط یک بار می تواند کسی را به تمامی دوست بدارد. تمامش را، حتی تیرگی های روحش را بپرستد. خدا بسازد از آدمی که می داند آسمانی نیست. نگاهش کند و دلش ضعف برود و بی آن که داشتن یا نداشتنِ آغوشش چندان مهم باشد، از حال خوب او به آرامش برسد. محو شود، پنهان شود، گم شود در زوایای تنِ او حتی اگر به نگاهی از دور قناعت کند. دل خوش کند حتی به بوسه های ناممکن قبل از خواب، به عکسی روی گوشی موبایلی. هر کسی شاید فقط یک بار، با یک آدم، پرنده می شود.
     
    حــنا و M @ H @ K از این پست تشکر کرده اند.
  5. کاربر ویژه ゚・*.✿کاربر فعال✿.*・゚ ~✿~

    تاریخ عضویت:
    ‏18/4/19
    ارسال ها:
    8,661
    تشکر شده:
    27,260
    امتیاز دستاورد:
    118
    جنسیت:
    مرد
    روزهای اول پاییز یه عادتی هم که داره اینه آدمهای غمگین رو مهربون و اشکی تر می کنه از بقیه سال. یعنی شما با گردن افراشته داری برای خودت راه می ری تو شهر، بی رویا و بی کابوس، یخِ یخ. یهو یه برگی می مونه زیر پای چپت و با یه ناله محزونی عمرشو میده به پوکی، به بیهودگی. ابر میاد تو گلوی آدم که آخه شاخه جان، درخت جان، خوب شد حالا؟ این برگ رو از خودت روندی، نخواستیش گفتی برو خسته ام میخوام بخوابم تا باهار و برگ نو و حال نو. خوبه حالا اینطوری تموم شد؟ خم میشی به برگ نگاه می کنی، یه جوری مرده که انگار هیچ وقت زنده نبوده. عین آتیش علاقه، که یهو خاموش میشه تو دل دلبر بدعهد بدخلق بی مدارا.
    چی می گفتم؟ آهان. برگ نباشید تو زندگی تون، شاخه هم نباشید. پرنده باشین، پر بکشین از رنجی به لذتی، و بالعکس. که دنیا دایره بسته خوشی و ناخوشیه. هرکی هم نخواستت بدون یا حق داشته یا مجبور بوده یا نادون بوده، که در هر سه صورت به وداعی و یادی کفایت می کنه ایام. خبر خوب اینه که اینجا هیچی همیشگی نیست.
    روزای اول پاییزه. همیشه حواست به زیر پات باشه، یهو دیدی با غرورت و رویات و امیدت و باهارت موندی زیر پای اشتباهای خودت.
    پرنده باش. یادت نره....

    حمید سلیمی
     
    حــنا و M @ H @ K از این پست تشکر کرده اند.
  6. کاربر ویژه ゚・*.✿کاربر فعال✿.*・゚ ~✿~

    تاریخ عضویت:
    ‏18/4/19
    ارسال ها:
    8,661
    تشکر شده:
    27,260
    امتیاز دستاورد:
    118
    جنسیت:
    مرد
    گفتم من دوستت دارم، خودخواهانه و فقط به خاطر خودم. من دوستت دارم که خودم یادم برود جهان چه تهی و تاریک است. دوستت دارم که یادم باشد صدای پایی هست که با همه صداها فرق دارد به گوش من. دوستت دارم که باران شوی و بباری و خشک نشوم مثل آخرین درخت در آخرین کویر. دوستت دارم که جهان رنگ بگیرد و باد معطر شود به بوی خوش موهات، دنیا را مست کند و برقصاند. دوستت دارم فقط برای این که وقتی دوستت دارم زیباتر می شوم، رهاتر می شوم، آرام ترم، خودم را بیشتر دوست دارم. گفتم من دوستت دارم، و مومنم که این دوست داشتن با همه شراره هایی که دارد، نه حقی برای من ایجاد می کند و نه تعهدی برای تو.
     
    حــنا و M @ H @ K از این پست تشکر کرده اند.
  7. کاربر ویژه ゚・*.✿کاربر فعال✿.*・゚ ~✿~

    تاریخ عضویت:
    ‏18/4/19
    ارسال ها:
    8,661
    تشکر شده:
    27,260
    امتیاز دستاورد:
    118
    جنسیت:
    مرد
    در تاریکی مطلق میان درختها نشسته بودم، تظاهر می کردم کلاغم، و به این فکر می کردم آیا آن ها که دوستمان داشتند و نشد یا نخواستیم یا نتوانستیم بخشی از جهان مشترک با آنان باشیم، آن ها که فراری دادیم و با اندوه به تماشای عبورشان نشستیم، از رد انگشتهای مهربانشان بر پوست پیر دل ما باخبرند؟

    داشتم به زیباترین مادیان دنیا فکر می کردم وقتی با چشمهای پر از علاقه نگاهم کرد و من آن قدر منجمد ماندم تا زیتون نگاهش به اشک زیباتر شود و برود. آه دختر، دختر غمگین. مرا ببخش که از راندن تو پشیمان نیستم. اما چطور باید به دستهایت می فهماندم من یک زخم متحرکم و نوازش تو برایم قطعیت آزار تازیانه ی دوری را تداعی می کند؟

    "دوست داشتن خوشبختانه ربطی به داشتن ندارد." این را با زبان کلاغ ها به بید مجنون حزین پارک گفتم. بعد تصور کردم بید به درخت کناری بگوید ببین چه کلاغ گمشده ای است، به نظرت راه را گم کرده؟ و درخت کناری که کاج دلربای جوانی بود شبیه زنی که زیباییش برای من زیادی شراب بود، آرام بگوید گم نشده، پنهان شده. بید بگوید از دست کسی گریخته؟ کاج آرام زمزمه کند از خودش. از خودش گریخته.

    حالا شب های بی آغوش را با چنین جنون هایی می گذرانم. "کسی که دوستم داشت، در آغوش کسی است که دوستش دارد." این تعریف یک خطی ناکامی است، عبارتی که باد با خاکستر علاقه روی موهایم نوشته است.

    با این همه، سهمم را از دنیا گرفته ام. بوسیده ام، بوسیده شده ام، و بسیار بیش از آن چه باید دوست داشته شده ام. می بینی؟ بازنشسته خوشحالی هستم. با خودم شطرنج بازی می کنم، و در لحظه ی کیش و مات به یک بوسه ی ممنوع فکر می کنم در دنیایی دیگر. این راز دوام آوردن است. بازنده ی خوشحال بودن را که یاد بگیری، رنج کمتر و کمتر می شود. آدم تماشا، همیشه بهشت را از دور می بیند.
    همین.
     
    حــنا از این پست تشکر کرده است.
  8. کاربر ویژه ゚・*.✿کاربر فعال✿.*・゚ ~✿~

    تاریخ عضویت:
    ‏18/4/19
    ارسال ها:
    8,661
    تشکر شده:
    27,260
    امتیاز دستاورد:
    118
    جنسیت:
    مرد
    چشماتو ببند، باز کن؛ سه کلمه ای رو بنویس که تعریفش می کنه.
    نوشتم: شراب، آزردگی، فراق.
    نوشتم خواستن، ابتلا، نخواستن.
    نوشتم بوسه، سکس، وداع.
    نوشتم آغوش، نوازش، خشم.
    خط زدم همه رو، داشتم دکتر رو عاشق تو می کردم.
    نوشتم جان من است او.
    دکتر گفت این چهارتا کلمه شد.
    گفتم من رو حذف کن، من رو همه حذف می کنن، عادت دارم.
    لبخند زد و برام قرص های تازه نوشت، که یکیش صورتیه، رنگی که دوست داشتی.
    تو چی؟
    تو بلدی کسی رو که دوست داری تو سه کلمه تعریف کنی
     
    حــنا از این پست تشکر کرده است.
  9. Be weird : ) مدیر بازنشسته☕

    تاریخ عضویت:
    ‏10/9/19
    ارسال ها:
    1,813
    تشکر شده:
    13,973
    امتیاز دستاورد:
    123
    جنسیت:
    زن
    تو بویِ مه میدی!
    بوی مه ای که از وسط یه جنگل افرا گذشته باشه . یا نه .. بویِ ابر! از اون ابرا که واسه یه دشت خشک، بارون چشم روشنی می‌بَرن . گاهی بویِ نم میدی! جامونده رو موهای زنی که تازه از حَمام در اومده . بوی دم نوش‌هایِ گیاهی . بوی یه نهرِ زلال (ولی آب زلال که بو نداره ..) باور کن داره .. اصلا تمام بوهای خوب از تنِ تو آب میخوره! حتی وقتی گریه می کنم، اشکام بوی تو رو میده ..

    #حمید_جدیدی