1. مهمان گرامی، جهت ارسال پست، دانلود و سایر امکانات ویژه کاربران عضو، ثبت نام کنید.
    بستن اطلاعیه

شاعرانه ها * مشاعره با شاعران منتخب *

شروع موضوع توسط مرهم ‏21/1/21 در انجمن اشعار

  1. مدیر ارشد عضو کادر مدیریت ✪مدیر ارشد✪ ~✿~

    تاریخ عضویت:
    ‏21/10/15
    ارسال ها:
    16,483
    تشکر شده:
    75,159
    امتیاز دستاورد:
    149
    جنسیت:
    زن
    جشن فرخندهٔ فروردین است
    روز بازار گل و نسرین است
    آب چون آتش عود افروز است
    باد چون خاک عبیر آگین است
    باغ پیراسته گلزار بهشت
    گلبن آراسته حور العین است
    برج ثور است مگر شاخ یاسمن
    که گلش را شبهٔ پروین است

    از ملک الشعراء بهار لطفا
     
    Delane، asbesefid، f@rid69 و یک نفر دیگر از این ارسال تشکر کرده اند.
  2. کاربر حرفه ای

    تاریخ عضویت:
    ‏12/11/14
    ارسال ها:
    1,497
    تشکر شده:
    3,569
    امتیاز دستاورد:
    113
    جنسیت:
    زن
    هنگام فرودین که رساند ز ما درود؟
    بر مرغزار دیلم و طرف سپیدرود

    کز سبزه و بنفشه و گلهای رنگ رنگ
    گویی بهشت آمده از آسمان فرود

    دریا بنفش و مرز بنفش و هوا بنفش
    جنگل کبود و کوه کبود و افق کبود


    جای دگر بنفشه یکی دسته بدروند
    وین جایگه بنفشه به خرمن توان درود

    از پروین اعتصامی لطفا
     
    Delane، asbesefid، M @ H @ K و یک نفر دیگر از این ارسال تشکر کرده اند.
  3. کاربر فوق حرفه ای

    تاریخ عضویت:
    ‏23/5/20
    ارسال ها:
    3,152
    تشکر شده:
    14,852
    امتیاز دستاورد:
    116
    جنسیت:
    مرد
    ای خوش از تن کوچ کردن، خانه در جان داشتن
    روی مانند پری از خلق پنهان داشتن

    همچو عیسی بی پر و بی بال بر گردون شدن
    همچو ابراهیم در آتش گلستان داشتن

    کشتی صبر اندرین دریا افکندن چو نوح
    دیده و دل فارغ از آشوب طوفان داشتن

    در هجوم ترکتازان و کمانداران عشق
    سینه‌ای آماده بهر تیرباران داشتن

    روشنی دادن دل تاریک را با نور علم
    در دل شب، پرتو خورشید رخشان داشتن

    همچو پاکان، گنج در کنج قناعت یافتن
    مور قانع بودن و ملک سلیمان داشتن

    از محمد علی بهمنی لطفا
     
    Delane، asbesefid، مرجــآن و یک نفر دیگر از این ارسال تشکر کرده اند.
  4. کاربر حرفه ای

    تاریخ عضویت:
    ‏31/10/22
    ارسال ها:
    1,037
    تشکر شده:
    3,457
    امتیاز دستاورد:
    113
    جنسیت:
    مرد
    من زنده بودم اما، انگار مرده بودم
    از بس که روزها را با شب شمرده بودم

    یک عمر دور و تنها تنها بجرم این که
    او سرسپرده می خواست ‚ من دل سپرده بودم

    یک عمر می شد آری در ذره ای بگنجم
    از بس که خویشتن را در خود فشرده بودم

    در آن هوای دلگیر وقتی غروب می شد
    گویی بجای خورشید من زخم خورده بودم

    وقتی غروب می شد وقتی غروب می شد
    کاش آن غروب ها را از یاد برده بودم
    لطفا از هلالی جغتائی
     
    Delane، M @ H @ K، مرجــآن و یک نفر دیگر از این ارسال تشکر کرده اند.
  5. کاربر فوق حرفه ای

    تاریخ عضویت:
    ‏23/5/20
    ارسال ها:
    3,152
    تشکر شده:
    14,852
    امتیاز دستاورد:
    116
    جنسیت:
    مرد
    نخل بالای تو سر تا بقدم شیرینست
    این چه نخلست که هم نازک و هم شیرینست
    بسکه چون نیشکری نازک و شیرین و لطیف
    بند بند تو، ز سر تا بقدم شیرینست
    گر چه در عهد تو شیرین سخنان بسیارند
    کس بشیرین سخنی مثل تو کم شیرینست
    دم صبحست، بیا، تا قدح از کف ننهیم
    که می تلخ درین یک دو سه دم شیرینست
    تا نوشتست هلالی سخن لعل لبت
    چون نی قند سراپای قلم شیرینست

    از فاضل نظری لطفا
     
    مَـأوا، Delane، M @ H @ K و یک نفر دیگر از این ارسال تشکر کرده اند.
  6. کاربر حرفه ای

    تاریخ عضویت:
    ‏31/10/22
    ارسال ها:
    1,037
    تشکر شده:
    3,457
    امتیاز دستاورد:
    113
    جنسیت:
    مرد
    دشت خشکید و زمین سوخت و باران نگرفت
    زندگی بعد تو بر هیچ کس آسان نگرفت

    چشمم افتاد به چشم تو ولی خیره نماند
    شعله ای بود که لرزید ولی جان نگرفت

    دل به هر کس که رسیدیم سپردیم ولی
    قصه عاشقی ما سر و سامان نگرفت

    تاج سر دادمش و سیم زر، اما از من
    عشق جز عمر گرانمایه به تاوان نگرفت

    بعدی از نظامی گنجوی
     
    مَـأوا، Farzane، f@rid69 و 2 نفر دیگر از این ارسال تشکر کرده اند.
  7. مدیر بخش سرگرمی عضو کادر مدیریت ❂مدیر انجمن❂ ~✿~

    تاریخ عضویت:
    ‏3/12/21
    ارسال ها:
    487
    تشکر شده:
    7,195
    امتیاز دستاورد:
    127
    جنسیت:
    زن
    خدایا جهان پادشاهی تو راست
    ز ما خدمت آید خدائی تو راست

    پناه بلندی و پستی توئی
    همه نیستند آنچه هستی توئی

    همه آفریدست بالا و پست
    توئی آفرینندهٔ هر چه هست

    توئی برترین دانش‌آموز پاک
    ز دانش قلم رانده بر لوح خاک

    بعدی لطفا از اوحدی
     
    مَـأوا، Farzane، M @ H @ K و یک نفر دیگر از این ارسال تشکر کرده اند.
  8. کاربر فوق حرفه ای

    تاریخ عضویت:
    ‏23/5/20
    ارسال ها:
    3,152
    تشکر شده:
    14,852
    امتیاز دستاورد:
    116
    جنسیت:
    مرد
    مبارک روز بود امروز، یارا
    که دیدار تو روزی گشت ما را

    من آن دوزخ دلم، یارب، که دیدم
    به چشم خود بهشت آشکارا

    نه مهرست این، که داغ دولتست این
    که بر دل بر ز دست این بی‌نوا را

    ز یک نا گه چه گنج دولتست این
    که در دست اوفتاد این بی‌نوا را

    لطفا از حسین منزوی
     
    مَـأوا، Farzane، Delane و یک نفر دیگر از این ارسال تشکر کرده اند.
  9. مدیر ارشد عضو کادر مدیریت ✪مدیر ارشد✪ ~✿~

    تاریخ عضویت:
    ‏21/10/15
    ارسال ها:
    16,483
    تشکر شده:
    75,159
    امتیاز دستاورد:
    149
    جنسیت:
    زن
    دل من! باز مثل سابق باش
    با همان شور و حال عاشق باش

    مهر می ورز و دم غنیمت دان
    عشق می باز و با دقایق باش

    بشکند تا که کاسه ات را عشق
    از میان همه تو لایق باش

    خواستی عقل هم اگر باشی
    عقل سرخ گل شقایق باش

    شور گرداب و کشتی سنگین؟
    نه اگر تخته پاره قایق باش

    بار پارو و لنگر و سکان
    بفکن و دور از این علایق باش

    هیچ باد مخالف اینجا نیست
    با همه بادها موافق باش

    لطفا از: سیمین بهبهانی
     
    مَـأوا، Farzane، f@rid69 و یک نفر دیگر از این ارسال تشکر کرده اند.
  10. مدیر بخش سرگرمی عضو کادر مدیریت ❂مدیر انجمن❂ ~✿~

    تاریخ عضویت:
    ‏3/12/21
    ارسال ها:
    487
    تشکر شده:
    7,195
    امتیاز دستاورد:
    127
    جنسیت:
    زن
    دوباره می‌سازمت، وطن! اگرچه با خشت جان خویش
    ستون به سقف تو می‌زنم اگرچه با استخوان خویش
    دوباره می‌بویم از تو گل به میل نسل جوان تو
    دوباره می‌شویم از تو خون به سیل اشک روان خویش
    دوباره یک روزِ روشنا سیاهی از خانه می‌رود
    به شعر خود رنگ می‌زنم زِ آبی یِ آسمان خویش
    اگرچه صدساله مرده‌ام به گور خود خواهم ایستاد
    که بردَرَم قلب اهرمن زِ نعرهٔ آن چنان خویش
    کسی که «عظم رمیم» را دوباره انشا کند به لطف
    چو کوه، می بخشدم شکوه به عرصهٔ امتحان خویش
    اگرچه پیرم، ولی هنوز مجال تعلیم اگر بُوَد
    جوانی آغاز می‌کنم کنار نوباوگان خویش
    حدیث «حُبُّ الوَطَن» ز شوق بدان روِش ساز می‌کنم
    که جان شود هر کلام دل چو برگشایم دهان خویش
    هنوز در سینه آتشی به جاست کز تاب شعله اش
    گمان ندارم به کاهشی زِ گرمی یِ دودمان خویش
    دوباره می‌بخشی ام توان اگر چه شعرم به خون نشست
    دوباره می‌سازمت به جان اگر چه بیش از توان خویش

    نفر بعدی لطفا از " فروغ فرخزاد "
     
    مَـأوا، Farzane و f@rid69 از این ارسال تشکر کرده اند.