ای در حرم و دیر ز تو صد آهنگ بیرنگی و جلوه میکنی رنگ به رنگ خوانند تو را مؤمن و ترسا شب و روز در مسجد اسلام و کلیسای فرنگ از هلالی جغتایی لطفا
سعی کردم که شود یار ز اغیار جدا آن نشد عاقبت و من شدم از یار جدا از من امروز جدا می شود آن یار عزیز همچو جانی که شود از تن بیمار جدا گر جدا مانم ازو خون مرا خواهد ریخت دل خون گشته جدا، دیده خونبار جدا زیر دیوار سرایش تن کاهیده من همچو کاهیست که افتاده ز دیوار جدا من که یک بار بوصل تو رسیدم همه عمر کی توانم که شوم از تو بیک بار جدا؟ دوستان، قیمت صحبت بشناسید، که چرخ دوستان را ز هم انداخته بسیار جدا سلمان ساوجی لطفا
آمد سحری ندا ز میخانه ما کای رند خراباتی دیوانه ما برخیز که پر کنیم پیمانه ز می زآن پیش که پر کنند پیمانه ما از امیر معزی لطفا
گر چه دورم زبر یار بدان خرسندم که مرا زو به سلامت خبر آید روزی ضربت هجر همی خسته کند جان مرا آه اگر ضربت او کارگر آید روزی هر شبی قافلهٔ وصل ز من دورترست آخر این قافله نزدیکتر آید روزی بعدی باباافضل کاشانی
در بادیهٔ عشق دویدن چه خوش است وز خیر کسان طمع بریدن چه خوش است گر دست دهد صحبت اهل نفسی دامن ز زمانه در کشیدن چه خوش است از مهدی سهیلی لطفا
عارف كسي بود كه به شب اي خدا كند با سوز سينه خسته دلان را دعا كند پيچد سر از عنايت سلطان به كبر و ناز در كوي فقر قامت خدمت دو تا كند بر پاي شاه اگر سر ذلت نهاده است با شرم توبه سجده ي حق را قضا كند بعدی از شیخ بهایی لطفا
ای عقل خجل ز جهل و نادانی ما درهم شده خلقی، ز پریشانی ما بت در بغل و به سجده پیشانی ما کافر زده خنده بر مسلمانی ما بعدی از مسعود سعد سلمان لطفا
ای ترک ماهروی ندانم کجا شدی پیوسته که گشتی کز من جدا شدی بودم تو را سزا و تو بودی مرا سزا ترسم ز نزد من به ناسزا شدی درد دلا که بنده دیگر کسی نشد وآن گه شدی که بر دل من پادشا شدی بیگانه گشتن از من چون در سر تو بود با جان من به مهر چرا آشنا شدی کی بینمت که پردگی و نازنین شدی کی یابمت که در دهن اژدها شدی بعدی ملک الشعرای بهار لطفا
اقسام سخن چهار باشد همه جا فخر است و مدیح است و نسیب است و هجا از فخر و نسیب و مدح من بردی سود وقت است که از هجا نشانمت بجا بعدی از امیر معزی لطفا
ماهرویا ز غم عشق نگه دار مرا مگذر از بیعت دیرینه و مگذار مرا به محالی و خطائی که تو را هست خیال خط مکش بر من و بیهوده میازار مرا چند گویی که به یکبار زبونگیر شدی من زبونم تو زبانگیر مپندار مرا از همه خلق من امروز خریدار توام گرچه هستند همه خلق خریدار مرا تو شناسی که به جز من نسزد جفت تو را من شناسم که به جز تو نسزد یار مرا اوحدی لطفا