پاییز یه هو می آد، توو یه روز، مثل بهار و بقیه صپ زود بیدار می شی می بینی حیاط شده طوفان رنگ و رنگ که برپا در دیده می کند.
به جمشید می گیم: سر معرکه مهمون نمی خوای دل مون گرفته؟ می گه: بابا کجاش دل گیره؟ نگا نارنگیا رُ ، نگا نارنجیا رُ ، به زبانِ حال با انسان سخن می گه. خرمالو رُ ببین.
جمشید اگه پاییز انقدری که تو میگی خوبه؛ چرا ما هرسال روزِ اولِ پاییز دلمون خالی میشه؟ چرا همه رفته بودناشونو میذارن برای پاییز؟ چرا پاییز هیچکی بر نمیگرده؟
پاییــز استـــ و هــوا پُر استـــــــ از مهــــــربانی هایی که خــــــدا برایمان به بادهــــا سپرده... یادمــان نرود که پنجره ی قلبمــــان باز باشـــد برای ورود خـــــدا️
باز پاییز است و در راهند آن دژخیم و داس سنگها هم حرفهایی میزنند گوش کن خاموشها گویاترند از در و دیوار میبارد سخن در خموشیهای من فریادهاست آن که دریابد چه میگویم کجاست؟ آشنایی با زبان بیزبانانِ چو ما دشوار نیست ▪️منوچهر آتشی