. در سال های قبل از انقلاب. عباس مهرپویا ،قطعه شعر«مرگ قو»اثر استاد حمیدی شیرازی را انتخاب کرد و آهنگی بر آن ساخت. شعری با این مضمون که حتماً خیلی از شماها آنرا شنیده اید شنیدم که چون قوی زیبا بمیرد فریبنـده زاد و فـریبــا بمیــرد شب مرگ، تنها نشیند به موجی رود گوشـه ای دور و تنها بمیرد در آن گوشه،چندان غزل خواند آن شب که خود در میان غـزل ها بمیـرد گروهی بر آنند کاین مرغ شیـدا کـجا عاشقـی کرد؟ آنـجا بمیـرد شـب مرگ از بیـم، آنـجا شتابـد که از مـرگ غافـل شـود تا بمیرد من این نکته گیرم که باور نکردم ندیدم که قویـی به صـحرا بمیرد چو روزی ز آغـوش دریا برآمـد شبـی هم در آغـوش دریا بمیرد تو دریای من بودی، آغوش وا کن که می خواهد این قوی، زیبا بمیرد اجرای ترانه«مرگ قو»ی او جنجال شاعران مدرن سرا و شاگردان نیما یوشیج را دوباره زنده کرد اجازه بدهید در این فرصت، در باره قطعه شعر«مرگ قو» و سراینده آن توضیحی بدهم. دکترحمیدی شیرازی، افزون بر تدریس، در محافل ادبی تهران شرکت می جست و با شاعران نوپرداز به مقابله و مجادلات سخت می پرداخت. با تمام باریک اندیشی و لطافتی که دراشعاراین شاعر بزرگ معاصر وجود داشت، وی از شیوه و گونه نیما و نیمایی و طرفداران او دوری می گزید و سخت با آن مخالفت می ورزید و شهرت اصلی اش هم به همین مخالفت ها با تجدد طلبی در شعر معاصر بود. با این حال، در همان دوران هم شعر«مرگ قو»ی او اثر مورد علاقه بسیاری از شاعران آن دوره است و می گویند که مهدی اخوان ثالث در محفلی با او شدیداً درگیر می شود و درنهایت به او می گوید تو که با تجدد در شعر امروز این قدر مخالفی، پس چطور شعر مرگ قورا سروده ای که تجدد طلبی در آن موج می زند؟! و می گویند آنجا بود که استاد مهدی حمیدی، تازه متوجه شد که«تجدد در مضمون رخ می دهد، نه در فرم و قالب»واین نکته ای است که هنوز هم بسیاری متوجه آن نشده اند….. بگذریم. جار و جنجال مرگ قو در ادبیات ایران در آن روزگار که شعر«مرگ قو» منتشر شد، واکنش های زیادی از سوی شاعران نو پرداز نسبت به آن ابراز شد. در آن دوره گفته می شد که این شعر الهام گرفته از یک یا چند اثر شاعران خارجی است.عده ای هم معتقد بودند که«قو»در سنت ادبیات فارسی، جایگاهی ندارد و حتی در فرهنگ لغت های کلاسـیک از لغـت فـرس گرفته تا برهان قاطع، نامی از این پرنده(با عنوان قو)دیده نمی شود. حتی در فرهنگ دهخدا که معمـولاً در کنار نام پرندگان، نمونه ابیاتی از شاعران بزرگ برای تبیین و تفهیم معانی و کاربرد آنها ذکر می شود،در ذیل«قو»صرفاً دو بیت ازشاعری به نام«تأثیر تبریزی»،شاعر عصر صفوی در باب«در پر قوخوابیدن»(کنایه از درناز و نعمت پرورش یافتن)و«نپریدن قو در جایی»(کنایه از خلوت بودن و وحشتناک بودن جایی)نقل شده است: خیل ملک ز بـیم در آن کـو نمـی پـرد آنجا کـه رنگ رو پـردم ،قـو نمـی پـرد *** در تکیه فراغت ما قیـل و قـال نیسـت آنجا که هست بـالش مـا قـو نمـی پـرد منتقدین مرگ قو معتقد بودند که این موضوع، خود گواهی بر عدم کاربرد «قو» در ادبیات کلاسیک فارسی است. اما از طریق آشـنایی بـا ادبیات غربی است که مضامین جدیدی از این پرنده وارد ادبیات فارسـی مـی شـود و نیمایوشـیج در ۲۰فروردین ۱۳۰۵ و در فضایی کاملاً رمانتیک، شـعر«قـو»را می سراید که یک چهار پاره اش این است: صبحگه، کانزوای وقت و مکان، دلرباینده است و شوق افزاست، بر کنار جزیره های نهان، قامت با وقار قو پیداست. واستادحمیـدی شیرازی در ۲۷ فروردین ۱۳۳۳ شعر مشهور«مرگ قو»را می سرایند و با وجود۳۲ سال فاصله بین این دو اثر، عده ای نمی پذیرفتند که این شعر برداشتی از شعر نیماست و پذیرفتن تجدد در شعر امروز است. منبع روزنامه اطلاعات مرگ قو با صدای عباس مهرپویا مرگ قو با صدای حبیب
قوها چگونه زمان مرگ عاشقانه خود را پیش بینی میکنند... قو سمبل رازآمیزی از وفاداری و عشق و حواس برتر می باشد. حکایت مرگ عاشقانه قو قوها پرندگان زیبا و از مخلوقات خارقالعاده خداوند هستند که به سبب تک همسری در طول عمر (monogamy) به سمبل عشق و وفاداری در بسیاری از فرهنگها تبدیل شدهاند. اگر چه پدیده تکهمسری در بین پرندگان تا نود درصد (در برابر هفت درصد در پستانداران) وجود دارد، اما نکته متمایز کننده این دسته از غازیان نظریاتی است که در مورد مرگآگاهی آنها خصوصا گونه قوهای گنگ (Mute Swan) وجود دارد. در افسانههای قدیمی آمده که قوی گنگ در طول عمر هیچ صدایی تولید نمیکند و تنها در نزدیکی لحظات مرگ، به گوشهای دنج پناه برده و آوازی زیبا به عنوان اختتامیه عمر عاشقانه خود میخواند که با اتمام آواز جانش را از دست میدهد. در اسطورههای قدیمی ذکر شده که قو در لحظات مرگ به محل اولین جفتگیری خود مراجعت کرده و آواز سر میدهد. اصطلاح “آواز قو” به معنی آخرین کار باشکوه یک فرد یا یک مجموعه برگرفته از همین افسانهها است. هنوز کسی به درستی نمیداند که آیا قوها واقعا آخرین لحظههای زندگی خود را تشخیص میدهند یا خیر اما افسانهها و تعاریف نمادین در مورد این جانداران زیبا همچنان در فرهنگهای مختلف پابرجاست. هنوز کسی از جانورشناسان به درستی نمیداند که آیا قوها واقعا آخرین لحظههای زندگی خود را تشخیص میدهند یا خیر و این مطلب بحثانگیز موضوع تحقیقی جامع مانند آنچه در مورد شامپانزهها، فیلها و دلفینها انجام شده، نبوده است، اما افسانهها و تعاریف نمادین در مورد این جانداران زیبا همچنان در فرهنگهای مختلف پابرجاست. قو در افسانه های ژاپنی در افسانه های ژاپن از قو به عنوان پرنده ای ملکوتی و آسمانی یاد می شود که در بهشت سکونت دارد. طبق این افسانه، زمانی که در شهر آینو جنگ در گرفت همه مردم کشته شدند و فقط پسربچه ای جان سالم به در برد. قوی زیبا به صورت زنی درآمد، از بهشت به زمین برگشت و پسربچه را بزرگ کرد. در روسیه، قوها الهام بخش آهنگساز معروف روسی یعنی چایکوفسکی برای ساخت بزرگ ترین اثرش به نام دریاچه قو شده اند. در افسانه های ایرلندی، لباس شاعران و موسیقیدان ها از پرهای قو ساخته می شد. یکی از افسانه های ایرلندی مربوط به بچه هایی است که تبدیل به قو شدند. این بچه های قو نما آنقدر زیبا آواز می خواندند که هر کسی با شنیدن صدای آوازشان آرام می شد و به خواب عمیقی فرو می رفت. در این افسانه قو سمبل ابدی و دائمی بودن روح است. در افسانه های سایر کشورها، قو سمبل آب های شفابخش و خورشید است. در این افسانه ها، قو با عناصر اصلی مانند خاک، آب و هوا ارتباط مستقیمی دارد. گفته می شود مردان شفابخش از پرقو در از بین بردن بیماری ها استفاده می کردند. در افسانه ای دیگر از زیبایی آواز قو هنگام مرگ سخن می گوید یکی از افسانه های زیبا در مورد قو داستان بچه های لیر است. در این داستان چهار برادر شاهزاده ایرلند با بدجنسی نامادریشان، مجبور بودند تا آخر عمر به شکل قو زندگی کنند و در این میان خواهر مهربانشان به آنها کمک کرد تا از این وضعیت خلاص شوند. در سراسر دنیا به این پرنده زیبا و دوست داشتنی به دیده احترام نگاه می شود