شروع موضوع توسط حــنا 25/7/20 در انجمن اشعار
كه هر كه دل به كسی داد میشود آزاد ...
تو به لبخندی از این اینه بزدای غبار
امید ز هر کس که بریدیم، بریدیم
هاتف اصفهانی روز و شب خون جگر میخورم از درد جدایی
کنار من که قدم میزنی هوا خوب است ...
من چشم از او چگونه توانم نگاه داشت
غم در دل تنگ من از آن است که نیست
زلفِ هندوی تو در تاب است و ما را تاب نیست
به شوق دیدنتان پرسه در خیال زدم ...
ای غم ! بگو از دستِ تو آخر کجا باید شدن ؟ ... ، شهریار *شدن = اینجا به معنیِ رفتن هستش
نام های کاربری را با استفاده از کاما (،) از هم جدا کنید.