1. مهمان گرامی، جهت ارسال پست، دانلود و سایر امکانات ویژه کاربران عضو، ثبت نام کنید.
    بستن اطلاعیه

[ مبادا که تـو را ...

شروع موضوع توسط حــنا ‏10/7/20 در انجمن اشعار

  1. کاربر فعال

    تاریخ عضویت:
    ‏12/6/20
    ارسال ها:
    487
    تشکر شده:
    4,742
    امتیاز دستاورد:
    113
    چگونه باز کنم بال در هوای وصال

    که ریخت مرغ دلم پر در آشیان فراق ...
    +
    به به ، عجب شعری ، جناب حافظ ...
     
    erteash، حــنا، m naizar و یک نفر دیگر از این ارسال تشکر کرده اند.
  2. کاربر فعال

    تاریخ عضویت:
    ‏13/7/20
    ارسال ها:
    458
    تشکر شده:
    2,432
    امتیاز دستاورد:
    113
    جنسیت:
    زن
    ‌‌هر آرزوی تلخ خود را قهوه خوردم
    فنجان به فنجان ذکر شد امکان ندارند...

    وقتی شروع قصه با تردید باشد
    تردیدهای داستان پایان ندارند..

    علیرضا آذر
     
    Mim_alef، erteash، حــنا و 2 نفر دیگر از این ارسال تشکر کرده اند.
  3. Be weird : ) مدیر بازنشسته☕

    تاریخ عضویت:
    ‏10/9/19
    ارسال ها:
    1,813
    تشکر شده:
    13,980
    امتیاز دستاورد:
    123
    جنسیت:
    زن
    دنیا تورو رنجوند و راهی کرد
    ای خاک عالم تو سر دنیا
    ...
     
    Mim_alef، erteash و auri از این ارسال تشکر کرده اند.
  4. کاربر حرفه ای ~✿~

    تاریخ عضویت:
    ‏28/11/21
    ارسال ها:
    1,753
    تشکر شده:
    18,824
    امتیاز دستاورد:
    113

    شده دلتنگ شوی
    غم به جهانت برسد؟

    گره ات کور شود،
    غم به روانت برسد؟

    #علیرضا_آذرپ
     
  5. کاربر حرفه ای ~✿~

    تاریخ عضویت:
    ‏28/11/21
    ارسال ها:
    1,753
    تشکر شده:
    18,824
    امتیاز دستاورد:
    113
    حالم که بهم میخورد
    جز

    حرص
    نمیخوردم
     
  6. کاربر حرفه ای

    تاریخ عضویت:
    ‏12/11/14
    ارسال ها:
    1,497
    تشکر شده:
    3,568
    امتیاز دستاورد:
    113
    جنسیت:
    زن
    زندگی یک چمدان است که می آوریش
    بار و بندیل سبک می کنی و می بریش
    خودکشی،مرگ قشنگی که به آن دل بستم
    دسته کم هر دو سه شب سیر به فکرش هستم
    گاه و بیگاه پُر از پنجره های خطرم
    به سَرم می زند این مرتبه حتما بپرم
    گاه و بیگاه شقیقه ست و تفنگی که من
    مقرص ماهی که تو باشی و پلنگی که منم
    چمدان دست تو و ترس به چشمان من است
    این غم انگیزترین حالت غمگین شدن است
    قبل رفتن دو سه خط فحش بده،داد بکش
    هی تکانم بده،نفرین کن و فریاد بکش

    و پایم به خیابان برسد

    من را بگذارید بمیرد،به درَک

    اصلا برود ایدز بگیرد،به درَک

    من شاهدِ نابودی دنیای منم

    باید بروم دست به کاری بزنم

    حرفت همه جا هست،چه باید بکنم

    با این همه بن بست چه باید بکنم

    لیلی تو ندیدی که چه با من کردند.

    مردم چه بلاها به سَرم آوردند

    من عشق شدم،مرا نمی فهمیدند

    در شهرِ خودم مرا نمی فهمیدند

    این دغدغه را تاب نمی آوردند

    گاهی همگی مسخره ام می کردند

    بعد از تو به دنیای دلم خندیدند

    مردم به سراپای دلم خندیدند

    در وادیِ من چشم چرانی کردند.

    در صحن ِ حَرم تکه پرانی کردند

    در خانه ی من عشق خدایی می کرد

    بانوی هنر، هنرنمایی می کرد

    من زیستنم قصه ی مردم شده است

    یک تو، وسط زندگیم گم شده است

    [​IMG]
     
    Anoosh و M @ H @ K از این پست تشکر کرده اند.
  7. مدیر ارشد عضو کادر مدیریت ✪مدیر ارشد✪ ~✿~

    تاریخ عضویت:
    ‏21/10/15
    ارسال ها:
    16,333
    تشکر شده:
    74,332
    امتیاز دستاورد:
    149
    جنسیت:
    زن
    این خاصیت عشق است، باید بلدت باشم
    سخت است ولی باید در جزر و مدت باشم!

    #علیرضا_آذر
     
    m naizar از این پست تشکر کرده است.
  8. کاربر حرفه ای

    تاریخ عضویت:
    ‏31/10/22
    ارسال ها:
    1,037
    تشکر شده:
    3,454
    امتیاز دستاورد:
    113
    جنسیت:
    مرد
    بـــه خودم آمدم انگار تویـــی در من بود

    این کمی بیشتر از دل به کسی بستن بود

    آن به هر لحظه‌ی تب‌دار تو پیوند منم

    آنقدر داغ به جانـــم کـــه دماوند منم

    با توام ای شعر …

    و زمینی که قسم خورد شکستم بدهد

    و زمـــان چنبـــره زد کار به دستم بدهد

    من تورا دیدم و آرام به خاک افتادم

    و از آن روز کـــه در بند تـــوام آزادم

    بی تو بی کار و کسم وسعت پشتم خالیست

    گل تــو باشی من مفلوک،دو مشتم خالیست

    تو نباشی من از اعماق غرورم دورم

    زیـــر بی‌رحم ترین زاویـه‌ی ساطورم

    با توام ای شعر ، به من گوش کن

    نقشه نکش حرف نزن گــوش کن

    ریشه به خونابه و خـــون می‌رسد

    میوه که شد بمبِ جنون می‌رسد

    محضِ خودت بمب منم،دورتر

    می‌ترکـــم چند قدم دورتـــر

    حضرتِ تنهـــای بـــه هم ریخته

    خون و عطش را به هم آمیخته

    دست خراب است،چرا سَر کنم

    آس نشانـــم بده بـــــاور کنــــم

    دست کسی نیست زمین گیری‌ام

    عاشقِ این آدمِ زنجیــــری‌ام

    شعله بکِش بر شبِ تکراری‌ام

    مُرده‌ی این گونــه خود آزاری‌ام

    خانه خرابیِ من از دست توست

    آخــرِ هر راه به بن بستِ توست

    از همــه‌ی کودکیَم درد ماند

    نیم وجب بچه‌ی ولگرد ماند

    من که منم جای کسی نیستم

    میــــوه‌ی طوبای کسی نیستم

    گیــجِ تماشای کسی نیستم

    مزه‌ی لب‌های کسی نیستم

    مثل خودت دردِ خیابانی‌ام

    مثل خودت دردِ خیابانی‌ام

    از علیرضا آذر
     
    Anoosh، erteash، M @ H @ K و یک نفر دیگر از این ارسال تشکر کرده اند.
  9. مدیر تالار مذهبی عضو کادر مدیریت ❂مدیر انجمن❂

    تاریخ عضویت:
    ‏14/8/20
    ارسال ها:
    981
    تشکر شده:
    8,303
    امتیاز دستاورد:
    126
    جنسیت:
    مرد
    همیشه زندگی بد نیست فقط بعضی شبا درده
    یه وقتا صورت اقبال به سمتت برنمی‌گرده
    یه وقتا حال دل خوش نیست یه وقتا خسته‌ی خسته است
    دوباره باز پا میشه دری که عمریِ بسته است
     
    Anoosh از این پست تشکر کرده است.
  10. کاربر ویژه ゚・*.✿کاربر فعال✿.*・゚ ~✿~

    تاریخ عضویت:
    ‏18/4/19
    ارسال ها:
    8,413
    تشکر شده:
    26,355
    امتیاز دستاورد:
    118
    جنسیت:
    مرد
    بی روی یار صبر میسر نمی‌شود
    بی‌صورتش حباب مصور نمی‌شود

    با او دمی وصال به صد لابه سال‌ها
    تقریر می‌کنیم و مقرر نمی‌شود

    گفتم که بوسه‌ای بربایم ز لعل او
    مشکل سعادتیست که باور نمی‌شود

    جز آنکه سر ببازم و در پایش اوفتم
    دستم به هیچ چارهٔ دیگر نمی‌شود

    افسرده دل کسی که ز زنجیر زلف او
    دیوانه می‌نگردد و کافر نمی‌شود

    عشقش حکایتی‌ست که از دل نمی‌رود
    وصفش فسانه‌ای‌ست که باور نمی‌شود

    تا بوی زلف یار نمی‌آورد صبا
    از بوی او دماغ معطر نمی‌شود

    ساقی بیار باده که هر لحظه عیش خوش
    بی‌مطرب و پیاله و ساغر نمی‌شود