کارما میگه وقتی یک شخصی برای تو مناسب نیست خدا کاری میکنه که اون بطور مداوم به تو آسیب بزنه تا وقتی به اندازه کافی قوی بشی که بتونی بزاری بِره...!!
أیها الحزن ألم تؤلمک رکبتاک من الجثو فوق صدورنا؟ ای اندوه آیا زانوانت از زانو زدن بر سینه هامان به درد نیامد؟ امین_معلوف
من ندانم با که گویم شرح درد قصه ی رنگ پریده، خون سَرد هرکه با من همره و پیمانه شد عاقبت شیدا دل و دیوانه شد قصه ام عشاق را دلخون کند عاقبت خواننده را مجنون کند آتش عشق ست و گیرد در کسی کاو، ز سوز عشق می سوزد بسی قصه ئی دارم من از یاران خویش قصه ئی از بخت و از دوران خویش هرنگاری را به دست اندر کمند می کشیدی هرکه افتادی به بند بهر ایشان عالمی گرد آمده محو گشته عاشق و حیرت زده من که در این حلقه بودم بیقرار عاقبت کردم نگاری اختیار مهر او بسرشت با بنیاد من کودکی شد محو، بگذشت آن زمن رفت از من طاقت و صبر و قرار باز می جستم همیشه وصل یار هر کجا بودم به هر جا می شدم بود آن همراه دیرین در پیم من نمی دانستم این همراه کیست؟ قصدش از همراهی در کار چیست؟ در ره افتاد و من از دنبال وی شاد می رفتم، بَدی ِنی، بیم نِی در پی او سِیرها کردم بسی از همه دور و نمی دیدیم کسی چون که در من سوز او تاثیرکرد عالمی در نزد من تغییر کرد عشق کاول صورتی نیکوی داشت بس بَدی ها عاقبت در خوی داشت روز درد و روز ناکامی رسید عشِق خوش ظاهر مرا در غم کشید ناگهان دیدم خطا کردم، خطا که بدو کردم زخامی اقتفا در پشیمانی سرآمد روزگار یک شبی تنها بدم در کوهسار سر به زانوی تفکر برده پیش محو گشته در پریشانی خویش زار می نالیدم از خامی خود در نخستین درد و ناکامی خود که: چرا بی تجربه، بی معرفت بی تأمل، بی خبر، بی مشورت دیدم از افسوس و ناله نیست سود درد را باید یکی چاره نمود چاره می جستم که تا گردم رها زان جهاِن درد و طوفاِن بلا سعی می کردم به هر حیله شود چاره ی این عشِق بَد پیله شود عشق کز اول مرا درحکم بود آنچه می گفتم بکن، آن می نمود من ندانستم چه شد، کان روزگار اندَک اندَک برد از من اختیار هر چه کردم که از او گردم رها در نهان می گفت با من این ندا: بایدت جوئی همیشه وصل او که فکنده ست اوت را در جست و جو ترَک آن زیبا رِخ فرخنده حال از محال ست، از محال ست، از محال چون که دیدم سرنوشتِ خویش را تن بدادم تا بسوزم در بلا عشقم آخر در جهان بد نام کرد آخرم رسوای خاص و عام کرد وه ! چه نیرنگ وچه افسون داشت او که مرا با جلوه مفتون داشت او عاقبت آواره ام کرد از دیار نه مرا غمخواری و نه هیچ یار دیدمش، گفتم: منم، نشناخت او بی تأمل رو ِز من برتافت او دوستی این بود ز ابنای زمان مرحبا برخوی یاراِن جهان مرحبا بر پایداری های خلقوای برحاِل مِن بدبخت! وای کس به درد من مبادا مبتلای ! بگذرد درِد گدایان ز احتیاج عهد را زین گونه برگردد مزاج این چنین هرشادی و غم بگذرد جمله بگذشتند، این هم بگذرد نیما یوشیج هر چقدر خلاصهش کردم بازم طولانی و زیاد شد شعرش : ) , خواستم خداحافظیم یکمی ادبی باشه : ) یه مدت نخواهم بود حتی به صورت مهمان ؛) , تا زمانیکه بتونم بر حال پاییزی خود کامل غلبه کنم , خیلی همتون این مدت بهم لطف داشتید , از همتون تشکرمندم یا متشکرم : )
بنظرم دنیا زیادی تنگ شده زیادی انگاری اضافم انگار خدا چشاشو بسته روم ایشش خخ. قشنگ تا خوبم میدونم بعدش حتما یچیزی میشه تا به معنای واقعی کوفتش کنه هیی /:
وقتی من نیسم چت رومو جارو کنیدا میرم درسامو جمو جور کنم. گند زدم میرم و با معدل ۲۰برمیگردم از من یاد کنیدا خخخ/: ستاره و مدالمم داده باشیدا/: و من تمام سعیمو میکنم که نیام معتادی سخته ولی بیماریست