" هَلْ رَأیْتُ الْفَجر یَطْلَعُ مِن أصابع مَن تُحبُّ؟ " آیا ندیدی خورشید از انگشتان کسی که، دوستش میداری طلوع میکند؟
يقولُ أحبّك فأشعرُ أنّی مِحوَرُ المجموعةِ الشّمسيّة ، جزءٌ منَ الكونِ يدورُ حولَ قلبی. دوستت دارم! و حس مى كنم كه من مركز مجموعه ى شمسى ام؛ كه جزئى از جهان آفرينش گِرد قلبم مى گردد...
نزار قبانی میگه: لا تعشقني بعينك، ربما تجد أجمل مني... إعشقني بقلبك، فالقلوب لا تتشابه أبداً. با چشمانت عاشقم نشو، ممکن است زیباتر از من پیدا کنی با قلبت عاشقم شو، چون قلب ها مشابهی ندارند
كل صباح لا يشرق صوتک فيه ليل منفب كئيب يصير فيه الاسبوع سبعة قرون... هر صبحی که صدای تو در آن طلوع نکند شبی تبعیدی و اندوهناک است که هفته در آن هفت قرن میشود...
لا اقارن نفسي باي شخصٍ آخر ، ولا اهتمّ بأن اكون افضل من غيري ، اقارن نفسي بنفسي قبل عام ، واهتمّ لأكون افضل من نفسي بعد عام ..! خودم را باهیچ کسی مقایسه نمی کنم وتلاش نمی کنم بهتر از دیگران باشم بلکه خودم را با خود پیش از سال مقایسه میکنم وتلاش میکنم در سال بعد بهتر باشم
أحيانا نرحل ليس حبا بالرحيل لكن لا فائدة من البقاء گاهی میرویم نه از سر میل به رفتن، بلکه ماندن فایده ای ندارد ...
+قال: الحب لا يُهدّم؛ بل يمكن للحبّ أن يُصلحَ أيّ شيءٍ...-فرميتُ شظايا قلبي في وجهه . +گفت: عشق؛ ویرانگر نیست،بلکه میتواند هر چیزی را ترمیم کند!! -من هم؛خُردِه شکسته های قلبم را، به صورتَش پرت کردم.
لا اعرف قواعد النجاح ولکن اهم قاعده للفشل ارضاء کل الناس من قواعد پیروزی را نمی دانم اما مهم ترین قاعده شکست راضی کردن همه مردم است