آهنگِ یکنواختِ باران میکاود روحِ خسته ام را با ناخنی که چنگ بر چنگ میکشد مانندِ مردگانِ قبرستانِ متروکِ شهرمان روحِ مرا دوباره به مسلخ میکشد باران دوباره سازِ خود را کوک کرده است شاید بیرون کشد عشقِ مرا از سیاه چالِ دل _ هادی خسروی پور _
گلواژه به لب داری عشق و جگر بابا میگویی و میخندی یکتا ثمر بابا ای ماه بلند اختر ، خورشید ترینی تو در خانه بتاب ای تو شمس و قمر بابا با مهر درخشیدی ، پرواز تو بس شیرین خوش آمده ای برما ، ای بال و پر بابا تو فخر منی ای گل ، تو چشم منی ای نور هم تو همه دریایی هم تو گهر بابا وقتی که تورا دارم دیگر چه غمی دارم من مثل درختی خشک ، تو برگ و بر بابا گیسوی کمند تو ، سیمای قشنگ تو چشمان زلال تو شوری به سر بابا تو هستی من هستی از توست مرا مستی بر زلف گهر بستی ، ای سیم و زر بابا _سید محمد علی حسینی
شبم از بیستارگی، شب گور در دلم گرمی ستارهی دور آذرخشم گهی نشانه گرفت گه تگرگم به تازیانه گرفت بر سرم آشیانه بست کلاغ آسمان تیره گشت چون پر زاغ مرغ شبخوان که با دلم میخواند رفت و این آشیانه خالی ماند آهوان گم شدند در شب دشت آه از آن رفتگان بیبرگشت… _ هوشنگ ابتهاج _
وحشت از غصه که نه : ترسِ ما خاتمه هاست ! ترسِ بیهوده نداریم صحبت از کشتنِ ناخواسته عاطفه هاست .. کوله باریست پر از هیچ که بر شانه ماست .. گله از دستِ کسی نیست مقصر دلِ دیوانه ماست .. _ قیصر امین پور _
نه برایم غصه ، نه برایم ماتم ، روزگار و ایام میگذشتم بی غم.. تا که در آن همه چشم چشمم او را دید چشم دامنم از دست رفت ، شدم آن عاشقِ پست جرمم این است که فقط ، اینچنینم مستِ مست .. _ محمدرضا رحیمی
نَپُرس از دِلواپَسی هایِ زنانه ام چیزی نمی گویم از انتِظار و کِسالَت نیز از تو اما تبلورِ رویاهای منی به سان انسانی تَعبیرِ خواب هایِ آشفته ی رسولانی و پرهایِ کبوترانِ آینده در آستین تو است بی تو اما هوایِ پر گرفتن توهمی است و عشق از انتِظار و کِسالَت و دِلتنگی فراتر نمی رود.. _رویا زرین