1. مهمان گرامی، جهت ارسال پست، دانلود و سایر امکانات ویژه کاربران عضو، ثبت نام کنید.
    بستن اطلاعیه

•° pic & poem °•

شروع موضوع توسط حــنا ‏4/4/20 در انجمن اشعار

  1. کاربر فوق حرفه ای

    تاریخ عضویت:
    ‏23/5/20
    ارسال ها:
    3,152
    تشکر شده:
    14,852
    امتیاز دستاورد:
    116
    جنسیت:
    مرد
    [​IMG]

    من دلم برای آن شبهای قشنگ
    من دلم برای جاده ای که عاشقانه بود
    آن سیاهی و سکوت
    چشمک ستاره های دور
    من دلم برای "او" گرفته است
     
    Anoosh، asbesefid، erteash و یک نفر دیگر از این ارسال تشکر کرده اند.
  2. کاربر حرفه ای

    تاریخ عضویت:
    ‏31/10/22
    ارسال ها:
    1,037
    تشکر شده:
    3,457
    امتیاز دستاورد:
    113
    جنسیت:
    مرد
    [​IMG]

    چه خوش گفت فردوسي ِ پاكزاد / كه رحمت بر آن تربت ِ پاك باد
    ميازار موري كه دانه كش است / كه جان دارد و جان شيرين خوش است
    مزن بر سر ِ ناتون دست ِ زور / كه روزي بيفتي به پايش چو مور
    گرفتم زتو ناتوان تر بسي ست / تواناتر از تو هم آخر كسي ست
    خدارا بر آن بنده بخشايش است / كه خلق از وجودش در آسايش است
     
    Anoosh و hossein2 از این پست تشکر کرده اند.
  3. کاربر فوق حرفه ای

    تاریخ عضویت:
    ‏23/5/20
    ارسال ها:
    3,152
    تشکر شده:
    14,852
    امتیاز دستاورد:
    116
    جنسیت:
    مرد
    [​IMG]
    سفر بهانۀ خوبی برای رفتن نیست
    نخواه اشک نریزم دلم که آهن نیست

    سفر هرکه را دیده ام برده است
    سفر هیچ کس را نیاورده است...

     
    مرجــآن و M @ H @ K از این پست تشکر کرده اند.
  4. کاربر مفید

    تاریخ عضویت:
    ‏29/8/12
    ارسال ها:
    835
    تشکر شده:
    2,776
    امتیاز دستاورد:
    113
    [​IMG]

    آن کلاغی که پرید
    از فراز سر ما
    و فرو رفت در اندیشهٔ آشفتهٔ ابری ولگرد
    و صدایش همچون نیزهٔ کوتاهی، پهنای افق را پیمود
    خبر ما را با خود خواهد برد به شهر

    همه میدانند
    همه میدانند
    که من و تو از آن روزنهٔ سرد عبوس
    باغ را دیدیم
    و از آن شاخهٔ بازیگر دور از دست
    سیب را چیدیم


    همه میترسند
    همه میترسند، اما من و تو
    به چراغ و آب و آینه پیوستیم
    و نترسیدیم

    سخن از پیوند سست دو نام
    و همآغوشی در اوراق کهنهٔ یک دفتر نیست
    سخن از گیسوی خوشبخت منست
    با شقایق‌های سوختهٔ بوسهٔ تو
    و صمیمیت تن هامان، در طراری
    و درخشیدن عریانیمان
    مثل فلس ماهی‌ها در آب

    سخن از زندگی نقره‌ای آوازیست
    که، سحر گاهان فوارهٔ کوچک میخواند

    مادر آن جنگل سبز سیال
    شبی از خرگوشان وحشی
    و در آن دریای مضطرب خونسرد
    از صدف‌های پر از مروارید
    و در آن کوه غریب فاتح
    از عقابان جوان پرسیدیم
    که چه باید کرد .....


     
    Anoosh از این پست تشکر کرده است.
  5. کاربر ویژه ゚・*.✿کاربر فعال✿.*・゚ ~✿~

    تاریخ عضویت:
    ‏18/4/19
    ارسال ها:
    8,819
    تشکر شده:
    27,783
    امتیاز دستاورد:
    118
    جنسیت:
    مرد
    [​IMG] [​IMG]

    مثل همیشه چشم به راهت نشسته ام
    امروز هم به انتظار نگاهت نشته ام
    از طالعم نپرس که من دم نمی زنم
    آیینه ام ، مقابلِ آهت نشسته ام ...
    غافل نشسته ام که قافله ی عمر بگذرد
    آن یوسفم که در بنِ چاهت نشسته ام
    شرمم کشد که بی تو نفس می کشم هنوز
    چون دزد در کمینِ نگاهت نشسته ام
    در ماتمت دو روزه ی عمرم به باد رفت
    مثل همیشه چشم به راهت نشسته ام

    امیر_طاهری