دلم یه گوشه دنج میخواد ، روبرویِ یک پنجرهِ بزرگ ، رویِ یک صندلی بشینم وُ زل بزنم به منظرهیِ غروبِ آفتابِ یک روزِ زمستانی ، چراغ هایِ خاموش و یک لیوان چایِ داغ در دستم ، و تنها صدایی که شنیده میشه ، صدایِ سکوت باشه و اجتماعِ افکارم ...
یه خونه تو یجای سرسبز که پنجرش رو به شالیزار باشه و بی هیچ دقدقه ای... باد بوزه بارون بباره ولی هوا زیاد تاریک نشه یه اهنگ اروم پیانو ولی فکر نکنم نصیبم شه..