1. مهمان گرامی، جهت ارسال پست، دانلود و سایر امکانات ویژه کاربران عضو، ثبت نام کنید.
    بستن اطلاعیه

صفحه اختصاصی رها

شروع موضوع توسط ghorbat ‏31/3/20 در انجمن محفل تاپ فرومی ها

  1. کاربر مفید ~✿~

    تاریخ عضویت:
    ‏17/2/18
    ارسال ها:
    544
    تشکر شده:
    3,752
    امتیاز دستاورد:
    113
    حرفه:
    استاد همه پرفسورای دنیا
    وقتی عصبی میشم خیلی بد عصبی میشم
    امروز محمدو بدجور نارحت کردم
    ای بابا کی درست میشم اخه
    میگم بیا طلاق بگیریم حداقل تو راحت شو دیوونس ب حرفم گوش نمیده
    فکر میکنم تو دنیا فقط یه نفر وجود داره که تمام حالات منو درک میکنه و راضی نیست یه لحظه ام ناراحتیمو ببینه اونم محمده
    وقتی عصبی میشم بهش میگم بایده بایده باید طلاقم بدی.. همین الانه الان:| حتی بهش میگم اگه طلاق ندی خودمو میکشم تا بترسه و بگه باشه، بعد که اون سکوت میکنه یا میره بیرون یهو کمی که آروم میشم و فکر می کنم که نکنه الان رفت و واقعا ما طلاق بگیریم خیلی حالم عجیب پراسترس میشه جوری که بدترین استرس دنیا برامه
    یعنی کافیه اون در جواب من بگه باشه بریم طلاق، فکر کنم همون لحظه هر چی تو خونه باشه بشکنم ... با اینکه درخواست من در موقع عصبانیت کاملا جدیه ولی اون حق نداره موافقت کنه:خنده2:
    شاید خیلی ترسوعم شاید می ترسم تنها آدم توی زندگیمو از دست بدم
    مدتهاست کسی یا کسانی رو که لازمه داشته باشم ندارم
    شاید همین مسائل ب شدتِ عصبانیتم اضافه کرده
    شاید اگه یه خواهری داشتم خوب بود
    شاید اگه مامان منو میفهمید من آروم تر بودم
    شاید اگه بابا ...
    هعی ‌...
    در تمام این مدت فقط یه نفر در همه حالاتم کنارم بود و هیچی نگفت اونم محمد بود
    هر چند گاهی به طلاق به طور جدی فکر می کنم اما به اینم فکر میکنم که محمد واقعا تکه واقعا مَرده واقعا دوستم داره.. خب اگه نباشه من چیکار کنم حتی عصبانیتم رو کی خالی کنم
    مدتیه فکر میکنم باید تنها باشم من به درد زندگی مشترک نمیخورم اما تهش اگه از تنهایی هم دلزده شدم چیکار کنم
    مدتی بود به تعادل رسیده بودم حالات خوبی داشتم حس مپبت زیاد داشتم اما اخیرا خشمم زیاد شده دلم می خواد داد بزنم دلم میخواد دلم میخواد دنیا تموم شع
     
    Zerehkoob، کوکی♥❄ و مرهم از این ارسال تشکر کرده اند.
  2. کاربر مفید ~✿~

    تاریخ عضویت:
    ‏17/2/18
    ارسال ها:
    544
    تشکر شده:
    3,752
    امتیاز دستاورد:
    113
    حرفه:
    استاد همه پرفسورای دنیا
    گاهی یه قلب که هنوز به بیست سالگی نرسیده یه جوری میگیره که انگار صد و پنجاه ساله داره با عذاب کار می کنه و چیزی ازش نمونده
    همیشه یه چیزایی تو زندگی هر کسی هست که نمیخواد تغییر کنه و باید یاد بگیری باهاشون کنار بیای
    یه وقتی یه سختی به صلاحته اما انقد دعا میکنی که خدا اون سختی رو برمیداره .. عوضش خودت رو رسما بی چاره کردی با این دعا
    اصرار بی جهت تو دعا بخاطر نداشتن ظرفیت کافی .. گاهی تا ابد شکنجه ت می کنه
    حالم از قیافه اخم کرده بهم می خوره
    حالم از جر و بحث بهم می خوره
    و حالم از زندگی ای که توش فقط کلمه من من من من هست بهم میخوره
    خودخواهی آفت زندگیه
    و اینو هنوز بزرگترا نفهمیدن.. دارن به خودشون ظلم می کنن و به اطرافیانشون
    حالا میفهمم فرق یه بهشتی با جهنمی تو چیه
    فرق کسی که به معرفت رسیده و فرق کسی که اصلا تو این وادی نیست ..
    اینا کنار هم نمیتونن باشن
    هیچ سنخیتی ندارن باهم
    تحمل نمیتونن بکنن همو
     
    Zerehkoob و کوکی♥❄ از این پست تشکر کرده اند.
  3. کاربر مفید ~✿~

    تاریخ عضویت:
    ‏17/2/18
    ارسال ها:
    544
    تشکر شده:
    3,752
    امتیاز دستاورد:
    113
    حرفه:
    استاد همه پرفسورای دنیا
    الهی از تو میخواهم کمکم کنی از انرژی سنگین گذشته رها شوم، از بارِ سنگین عقده هایی که سالهاست مثل یک کوله پشتی بر من سوار است و زندگیم را کنترل میکند. میخواهم آزاد شوم. میخواهم زندگی جدیدی برایم رقم بخورد کمکم کن از این انرژی های جمع شده رها شوم.
    الهی کمکم کن در راهی که در این جهان باید برم، گام های درستی بردارم، الهی کمکم کن به وضعیت زندگیم هوشیار شوم.
    الهی کمکم کن آنچه باید در این جهان به انجام برسانم را انجام دهم، الهی در مقابل قدرت تو بسیار ناتوانم کمکم کن تا تغییر بدم آنچه که باید تغییر دهم،،؛ کمکم کن انجام دهم آنچه باید انجام دهم. الهی در درونم جنگ است کسی که مدام به من میگوید نمیتوانی، نمیشود الهی کمکم کن بتوانم انجامش دهم
    الهی روزی پاک، از جانب خودت همراه با برکتی عظیم که از رحمت توست، نصیبم کن.
    آمین
     
    Zerehkoob، کوکی♥❄ و مرهم از این ارسال تشکر کرده اند.
  4. کاربر مفید ~✿~

    تاریخ عضویت:
    ‏17/2/18
    ارسال ها:
    544
    تشکر شده:
    3,752
    امتیاز دستاورد:
    113
    حرفه:
    استاد همه پرفسورای دنیا
    ظرفیت آدما خیلی خیلی کمتر از اون چیزیه که نشون میدن یا بهتره بگم وانمود می کنن
    در واقع گروهی از انسان ها را یک گونه دیدم : بی ظرفیت
    کافیه چیزی ببینن یا پیدا کنن .. نگه می دارن تو اون دل کوچیک تا به موقع ازش استفاده کنن
    استفاده می کنن
    به نفع خودشون و به ضرر تو
    یکی از بالاترین نعمت ها ظرفیت هست
    بخصوص اگر اسرار کسی رو بدونی و جار نزنی
     
    Zerehkoob، کوکی♥❄ و مرهم از این ارسال تشکر کرده اند.
  5. کاربر مفید ~✿~

    تاریخ عضویت:
    ‏17/2/18
    ارسال ها:
    544
    تشکر شده:
    3,752
    امتیاز دستاورد:
    113
    حرفه:
    استاد همه پرفسورای دنیا
    راحتی آفریده نشده
    اما آدم در سخت ترین شرایط میتونه آرامش داشته باشه
    اسم سیستمِ جالبیه ک در آدم طراحی شده
     
    Zerehkoob و کوکی♥❄ از این پست تشکر کرده اند.
  6. کاربر مفید ~✿~

    تاریخ عضویت:
    ‏17/2/18
    ارسال ها:
    544
    تشکر شده:
    3,752
    امتیاز دستاورد:
    113
    حرفه:
    استاد همه پرفسورای دنیا
    فکر میکردم سینا بمیره چه خوب میشه
    اما امشب که شنیدم گرفتنش خیلی بهم ریختم
    فکر نمی کردم برام مهم باشه
    این حس لعنتی چیه در من اخه
    اون ک اینقد اذیت کرد قاعدتا حقشه و هیچ جوری آدم نمیشه مگه میرفت اون تو
    چرا با اینکه این مساله رو میدونم باز نگرانش شدم و دلم سوخت
    یاد همه خاطرات خوب مسخره افتادم
    انگار که لحظه آخر عمرم باشه و همه چیزو نشونم بدن .. اون طوری دقیق جزئی ترین مسائل باحالم یادم اومد
    اعصابم خیلی بهم ریخته و آرامش ندارم
    انقد گند زده که مجازاتش سنگین تر از این حرفاست امیدوارم این بار واقعا آدم بشه حق مردمم بده بعد بیاد بیرون
    کاش ب این دنیا اومدن ب انتخاب خودمون بود
     
    Zerehkoob و کوکی♥❄ از این پست تشکر کرده اند.
  7. کاربر مفید ~✿~

    تاریخ عضویت:
    ‏17/2/18
    ارسال ها:
    544
    تشکر شده:
    3,752
    امتیاز دستاورد:
    113
    حرفه:
    استاد همه پرفسورای دنیا
    امروز یه خورده زیادی خسته شدم
    از زندگی .
    ناامید نیستم فقط خستم از غمایی که برا الانِ من تحملش شاید کمی سخته
    همیشه میگم کسی که مشغول خوردن غذا یا چیزیه خبر بد بهش ندید بذارید غذاش تموم شه

    حالا بابا کل جزئیات قصه سینا رو برام میگه
    رها ببین اینجوری شد که
    تو رستوران بود
    داشت ناهار می خورد
    گرفتنش
    بردنش
    بدجوری حالش گرفته شد
    ...
    دلم می خواست سر بابا داد بزنم بگم بسه بمن نگو
    دلم میخواست گریه کنم بلند بلند اما خودمو کاملا عادی نشون دادم کاملا عادی .... و چقدر سخت بود
    اخه بابا
    چرا بمن میگی همه جزئیاتو
    اه
    حالم گرفته ست
    ۱۰ سال حکم خود دولت
    چرا آخه آدم نشدی پسر
    چه لذتی بردی تو زندگیت
    همش دویدی
    بیخودی دویدی
    اینم تهش
    خیلی حالم خرابه برات
     
    Zerehkoob و کوکی♥❄ از این پست تشکر کرده اند.
  8. کاربر مفید ~✿~

    تاریخ عضویت:
    ‏17/2/18
    ارسال ها:
    544
    تشکر شده:
    3,752
    امتیاز دستاورد:
    113
    حرفه:
    استاد همه پرفسورای دنیا
    از وقتی مریضی های مامان شروع شد دیگه هیچ وقت مثل قبل نشد
    دیگه هیچ غروری نداره.. من اون‌مامان مغرورو دوست داشتم
    دیگه هیچ وقت نخندید .. من اون مامان خنده روعو خیلی دوس داشتم :cry2:
    همش تند تند میرفت بیرون و ورزش و گردش.. من از اینکه اینهمه بیرون‌میرفت ناراحت میشدم ولی الان میگم کاش اون‌روزا برگرده.. باز همش بره بیرون .. الان همش مریض و گوشه خونس:cry2:
    و خیلی دیگه های دیگه :cry2:
    دیگه یه چشمش نمیبینه.. ممکنه بینایی اون چشمش هم از دست بده :cry3:
    چقدر باهم دعوا کردیم...برای همه نعمتایی ک داشتم و نفهمیدم ناراحتم ... کاش دوباره حالش خوب بشه باهام دعوا کنه :cry3: خیلی وقته گوشه نشین شده و با هیچی کاری نداره .. اونم تو این سن کم:cry2: همه اینا تقصیر اون سینای ابله و احمق و نادان و خل و روانی هستش.
    هعی دنیا ... بی خیال شو .. دس از سر ما بردار... من دیگه حوصله هیچی ندارم.. بی تارف دیگه ن حتی حوصله فرار از مشکلات رو دارم و ن حتی آرزوی مرگ و ن حس زندگی . انگار دیگه عادت کردم ب دیدن همه چیزای بد و سخت دنیا.. و فهمیدم ک بخوای نخوای باید پوستت کنده بشه تو دنیا.. باید درد بکشی.. ب تو ربط نداره اصلا .. تو مگه کی هستی ک ناراحتیت ب کسی بر بخوره...
    قبلنا احساس تنهایی وجودمو میگرفت موقع ناراحتی ها
    اما الان اصن برام بی معنیه تنهایی .. خب تنهایی ... ک چی .. مثلا تنها نباشی چی درست میشه؟ یا کی ب دردت میخوره؟ یا اصلا ب دردت بخوره.. چجوری درد تو رو میفهمه؟ اصلا دردت رو بفهمه.. خب ک چی ؟ اصلا درد چیه ؟ مثلا درد نکشی چی میشه ؟ تهش خوشحال میشی ؟ خوشحالی چیه؟ مگه اصن معنی داره؟ ته این زندگی چیه؟ بمیرم چی میشه؟ هر چی بشه ..ک چی ؟ اصن الان اینجا تو این دنیا چی کار می کنم؟ چرا من بدنیا اومدم؟ اونایی ک بدنیا نیومدن کجان؟ اگه بدنیا نمیومدم کجا بودم؟
    نشانه های افسردگی شدید رو حس می کنم
     
    ѕнαω♥، leo.antique و Zerehkoob از این ارسال تشکر کرده اند.
  9. کاربر مفید ~✿~

    تاریخ عضویت:
    ‏17/2/18
    ارسال ها:
    544
    تشکر شده:
    3,752
    امتیاز دستاورد:
    113
    حرفه:
    استاد همه پرفسورای دنیا
    با دوستام رفتیم کافه
    موقع برگشت ب خونه فائزه کلا سکوت کرد و تحویلمون نگرفت
    گفتم چت شده. جواب نداد
    رسوندیم دم خونش
    بدون خداحافظی پیاده شد رفت
    منم سارینا رسوندم خونه
    اومدم بالا کمی استراحت کردم و ب فائز تو وات پیام دادم ک جت شد یهو
    گفت گمشو بمن پیام نده
    گفتم خودت گمشو عوضی اشغال
    و این آغاز دعوای بین ما بود
    دعوا در حد لالیگا
    کلی فش و فش کاری
    اخه بگو چته خب روانی یهو پاچه میگیری چرا
    هنوز علت کارش رو نفهمیدم ولی آدم نیستم اگه ازین ب بعد تو روش نگا کنم .. وحشی روانی
    تف ب اعتماد
    آدم اوقش میگیره دیگه با کسی رفاقت کنه
    سفیه
    ۴ فروردین ۱۴۰۰