میگفتم :بدون تو میمیرم زنده ام اما زندگی نمیکنم من درست میگفتم هیچ چیز شادم نمیکند و از همه جالب تر دیگر هیچ چیزی ناراحت هم نمیکندم بی حس شده تمام احساساتم ^_^ تو میگفتی بی من نمیشود اما دیدی شد بی من همه چی عادیست روزگارت زیباتر هم شاید شده باشد فدای سرت که من حالم بی حال است تو خوش باش ^_^
چند ساعت است که بغض دارم نمیدانم اما بعد از غروب بود که ... یهو دلم گرفت و اسمانش ابری شد نگذاشتم ببارد ^_^ گریه نه ... دیگه نه ... خودم هستم کنار خودم تنها نیستم هم خودم هستم هم خدا هست گریه برای ادمهای بی کس است ... شایدم نه اصلا گریه چیز خوبیست ... همه را آرام میکند ... ترکیدن بغض خوب است راه نفس باز میشود سنگینی از روی سینه برداشته میشود اما من با همه فرق دارم انگار همین که اولین قطره اشک بریزد روی گونه ... تمام است ^_^ شروع میشود غم ...غصه ...درد خودم را نگه داشته ام امروز همه چیز دست به دست هم داده بودند بغضم را بترکانند زنگ زدند زود خودتونو برسونید حال مادر خرابه ... بیمارستان ،بغض ... نگذاشتم بترکد هی چشمانم پر شد نگذاشتم گونه هایم خیس شود حالا هم نمیگذارم منو نشناخت ...:) کلا من زود فراموش میشوم مادر هم مرا نشناخت ^_^
به چه می خندی تو؟ به مفهوم غم انگیز جدایی؟ به چه چیز؟ به شکست دل من یا به پیروزی خویش؟ به چه می خندی تو؟ به نگاهم که چه مستانه تو را باور کرد؟ یا به افسونگریه چشمانت که مرا سوخت و خاکستر کرد؟ به چه می خندی تو؟ به دل ساده من می خندی ? امضا یکی از کاربران قدیمی اتفاقی دیدم، قشنگه
چند روز پیش داشتم همه چیو پاک میکردم به یه عکس رسیدم ۰ اتفاقی سیو شده بود تو بودی لبخند میزدی به دوربین یادمه برای همین عکس یک عالمه قد و بالایت را تحسین کرده بودم و گفته بودم چقدر عزیزی برام کمی نگاهش کردم و در اخر نباید چیزی رو نگه داشت که مثل نمک روی زخمه پاک شد ^_^
همین دو سه هفته پیش بود گریه میکردم و نگاهم میکردی گفتی دیگه گریه نکن سعی میکنم نشکنه این بغض گره خورده آره رفیق نیمه راه شدم من رفتم چون تو دستمو رها کردی تکرار کردی و تکرار و تکرار این رها کردن و سفت گرفتن دستمو رها کردی و گرفتی هر بار دلم میشکست و هر بار دلم میرفت ولی نشد ... نمیتونستم رها شدن های گاه و بی گاه رو تحمل کنم رفتم تا تو خوش باشی بی دردسر بی من شانه با شانه هم میرفتیم یادت هست ؟؟؟ یادت هست زمزمه هایت در گوشم ؟؟؟ که مرا میخواهی ؟؟؟ این خاطره ها اخر همانی را که میگفتی حقیقی میکنند اخر دیوانه میشوم ^_^