حال پریشونه من و از سر زلفام بپرس نگاتو آینه کن از دو تا چشام بپرس تو راه و رسمه عشق و دل بردن و میدونی کاش که یادت میدادن یذره مهربونی چشای عاشقه من آینه قلب منه نذار که آینه عشق تو دست تو بشکنه
خواستم یادم نرود که بیایم وبنویسم من ...من آدم چند بار تکرار نیستم ...اگر می خواهی مرا بشنوی باید روی دور کند بگذاری و آرام آرام همراه من جلو بروی ...هرگز فکر دوباره replay کردن من نباش ...من همان بار اولم ...همان جا که باید برای یک بار بتوانی زومشوی و قصد تکرار نداشته باشی ...حالا هی بپرس چی گفتی ...هرگز نخواهی شنید من آدم تکرار نبستم ...راست می گویم ...
با سلام اینجا باید تا حد امکان شرح حال پریشانی خودتان را به نثر بیان فرمائید ، نه معشوق را با جزر و مد فرق دارد
میتوانم آنقدر دیر بخوابم که اندوهم را خواب کنم اما یکی به من بگوید کی باید از خواب بیدار شوم که اندوهم سحرخیزتر از من نباشد...