1. مهمان گرامی، جهت ارسال پست، دانلود و سایر امکانات ویژه کاربران عضو، ثبت نام کنید.
    بستن اطلاعیه

° حال خود را به نثر بیان کنید °

شروع موضوع توسط حــنا ‏14/12/19 در انجمن شعر و ادب

  1. مدیر ارشد عضو کادر مدیریت ✪مدیر ارشد✪ ~✿~

    تاریخ عضویت:
    ‏21/10/15
    ارسال ها:
    16,439
    تشکر شده:
    74,898
    امتیاز دستاورد:
    149
    جنسیت:
    زن
    این روزا نه دلم می خواد کار کنم
    نه دوست دارم بیکار باشم٫
    نه دلم می خواد از ایران برم
    نه دوست دارم بمونم،
    نه دلم می خواد برم خونه
    نه دوست دارم تو خیابون باشم،
    شبا نه دلم می خواد بخوابم
    نه بیدار بمونم،
    نه دوست دارم تنها باشم

    و در "نمیدونم چمه ترین" حالتم.....
     
    erteash، ( SH. A)، Farzane و یک نفر دیگر از این ارسال تشکر کرده اند.
  2. مدیر ارشد عضو کادر مدیریت ✪مدیر ارشد✪ ~✿~

    تاریخ عضویت:
    ‏15/6/15
    ارسال ها:
    5,915
    تشکر شده:
    35,857
    امتیاز دستاورد:
    200
    سخن با خود توانم گفت
    و با هر که خود را دیدم در او ...
     
    erteash، ( SH. A)، مرجــآن و 3 نفر دیگر از این ارسال تشکر کرده اند.
  3. مدیر ارشد عضو کادر مدیریت ✪مدیر ارشد✪ ~✿~

    تاریخ عضویت:
    ‏21/10/15
    ارسال ها:
    16,439
    تشکر شده:
    74,898
    امتیاز دستاورد:
    149
    جنسیت:
    زن
    بعضیا
    نظمِ اعداد و ریاضی رو بهم میزنن...
    فقط یک نفر میره
    بعدش هیچکس باقی نمیمونه...
     
    f@rid69، erteash، ( SH. A) و 2 نفر دیگر از این ارسال تشکر کرده اند.
  4. کاربر فعال

    تاریخ عضویت:
    ‏12/3/21
    ارسال ها:
    255
    تشکر شده:
    4,984
    امتیاز دستاورد:
    101
    جنسیت:
    زن
    سوفی در مست ترین حالت ممکنش حرف جالبی زد:
    که یک شبهایی باید زیاده روی کرد؛
    در مستی، در غم،
    در دوست داشتن و در هر آنچه که همیشه محتاط بوده ای.
     
    erteash، ( SH. A)، M @ H @ K و یک نفر دیگر از این ارسال تشکر کرده اند.
  5. کاربر حرفه ای

    تاریخ عضویت:
    ‏31/10/22
    ارسال ها:
    1,037
    تشکر شده:
    3,457
    امتیاز دستاورد:
    113
    جنسیت:
    مرد
    ساعت اتاقم از کار افتاده یک ماهی میشود آن را راه نینداختم

    هیچ چیز به موقع رخ نمی‌دهد.

    هوا هنوز روشن نشده بیدار میشوم، و ظهرها می‌خوابم. شب‌ها تا صبح با کلمات عقیم روی مبل می‌نشینیم و ساکت به تلویزیون خاموش نگاه می‌کنم.

    گاهی با گل هایم حرف می‌زنم،

    مبادا که آداب معاشرت یادم برود و مثل آنها برای همیشه ساکت باشم.

    نه که در این چند‌ سال گذشته حرف زدن خیلی فایده داشته برایم،

    نگرانم. همینقدر خرفت....

    روزهایم همه سخت و دلگیر است...

    چقدر سخت و نفس گیر میگذرد

    این روزها احساس خفگی میکنم

    احساس میکنم چیزی در گلویم مانده است بغضی در گلویم خفته است که فرو خوردنی نیست

    وای از این روز ها ....

    ساعت ها و دقیقه هایی که هیچ نمیگذرد....

    اندک غذایی می‌خورم

    و در اولین دقایق تاریکی به گنجشک‌های درخت همسایه سلام می‌کنم

    و روز بخیر می‌گویم و می‌شنوم که بلندبلند می‌خندند و می‌گویند حالا که روز نیست دیوانه...



    دقایقی طولانی در سکوت به سقف خیره می‌شوم و شاملو گوش میدهم

    همه مستحق استراحتند. من به جای همه مستحق استراحت نیستم
     
    مرجــآن، erteash، ( SH. A) و یک نفر دیگر از این ارسال تشکر کرده اند.
  6. کاربر فعال

    تاریخ عضویت:
    ‏12/3/21
    ارسال ها:
    255
    تشکر شده:
    4,984
    امتیاز دستاورد:
    101
    جنسیت:
    زن
    حال که از ساده‌ترین چیزها متاثر می‌شوی،
    بسی رنج خواهی برد دوستِ من،
    این جهان با آدم‌های بسیار حساس،
    سر سازگاری ندارد.
     
    مرجــآن، erteash، Farzane و یک نفر دیگر از این ارسال تشکر کرده اند.
  7. کاربر فعال

    تاریخ عضویت:
    ‏12/3/21
    ارسال ها:
    255
    تشکر شده:
    4,984
    امتیاز دستاورد:
    101
    جنسیت:
    زن
    - چه آرامش قشنگیه وقتی میدونی همیشه برای آدم های اطرافت حد و حدود قائلی و خیالت از خودت راحته؛
     
    f@rid69، مرجــآن، erteash و 2 نفر دیگر از این ارسال تشکر کرده اند.
  8. کاربر حرفه ای ~✿~

    تاریخ عضویت:
    ‏28/11/21
    ارسال ها:
    1,759
    تشکر شده:
    18,651
    امتیاز دستاورد:
    113
    همه آرام گرفتند و شب از نیمه گذشت؛
    آنچه در خواب نرفت،
    چشمِ من و فکرِ تو بود..!
     
    f@rid69، m naizar و Farzane از این ارسال تشکر کرده اند.
  9. مدیر ارشد عضو کادر مدیریت ✪مدیر ارشد✪

    تاریخ عضویت:
    ‏29/7/15
    ارسال ها:
    21,341
    تشکر شده:
    99,359
    امتیاز دستاورد:
    148
    جنسیت:
    مرد
    این هوای سرد برفی یه لیوان می خواد پر از گرمی لبخند تو
     
    f@rid69 و مرجــآن از این پست تشکر کرده اند.
  10. کاربر حرفه ای ~✿~

    تاریخ عضویت:
    ‏28/11/21
    ارسال ها:
    1,759
    تشکر شده:
    18,651
    امتیاز دستاورد:
    113
    احساس میکنم مدتی ست با رنجی بیش از توانم درگیرم.
    دردی بزرگتر از "من" ...!
    شاید به مدتِ دو یا سه سال! و حالا جزئی از من است..!
     
    f@rid69 و m naizar از این پست تشکر کرده اند.