1. مهمان گرامی، جهت ارسال پست، دانلود و سایر امکانات ویژه کاربران عضو، ثبت نام کنید.
    بستن اطلاعیه

زندگینامه محمد علی بهمنی+ اشعار

شروع موضوع توسط M @ H @ K ‏6/12/19 در انجمن معرفی شخصیتها، زندگینامه و کتاب

  1. مدیر ارشد عضو کادر مدیریت ✪مدیر ارشد✪ ~✿~

    تاریخ عضویت:
    ‏21/10/15
    ارسال ها:
    16,491
    تشکر شده:
    75,203
    امتیاز دستاورد:
    149
    جنسیت:
    زن


    محمدعلی بهمنی در 27 فروردین سال ۱۳۲۱ در شهر دزفول به دنیا آمد.


    وی دوران کودکی و نوجوانی را در تهران، کرج و بندرعباس گذراند و پس از تحصیلات مقدماتی از زمان کودکی در چاپخانه‌های تهران به کار پرداخت.
    او در چاپخانه با زنده یاد «فریدون مشیری» که آن روزها مسئول صفحه ادبی هفت‌تار چنگ مجله روشنکفر بود، آشنا شد و نخستین شعرش در سال ۱۳۳۰، یعنی زمانی که او تنها ۹ سال داشت، در مجله روشنفکر به چاپ رسید.
    شعرهای وی از همان زمان تاکنون به طور پراکنده در بسیاری از نشریات کشور و مجموعه شعرهای مختلف و جنگ‌ها، انتشار یافته است و بسیاری بر این عقیده‌اند که غزل‌های او وام‌دار سبک و سیاق نیماست.
    بهمنی از سال 1345 همکاری خود را با رادیو آغاز کرد و پس از آن به شغل آزاد روی آورد.
    او از سال 1353 ساکن بندرعباس شد و پس از پیروزی انقلاب، به تهران آمد و مجدداً به سال 1363 به بندرعباس عزیمت کرد و در حال حاضر نیز، ساکن همانجاست.
    «محمدعلی بهمنی» مسؤول چاپخانه دنیای چاپ بندرعباس و مدیر انتشارات «چی‌چی‌کا» در آن شهرستان است.
    وی در قالب‌های مختلف از کلاسیک، نیمایی و سپید به سرودن پرداخته است. اما وجه غالب شعرهای او، غزل می‌باشد.
    «بهمنی» را می‌توان از زمره ترانه‌سرایان موفق این روزگار دانست. او تاکنون با شرکت در برخی همایش‌های سراسری شعر دفاع مقدس، علاقه‌مندی خود را به حضور در این عرصه نشان داده است.
    محمدعلی بهمنی در سال ۱۳۷۸ موفق به دریافت تندیس خورشید مهر به عنوان برترین غزل‌سرای ایران گردید.​




    پر می کشم از پنجره ی خواب تو تا تو

    هر شب من و دیدار در این پنجره با تو

    از خستگی روز همین خواب پر از راز

    کافی ست مرا، ای همه ی خواسته ها تو

    دیشب من و تو بسته ی این خاک نبودیم

    من یکسره آتش، همه ذرات هوا تو

    بیدارم اگر دغدغه ی روز نمی کرد

    با آتش مان سوخته بودی همه را تو

    پژواک خودم بودم و خود را نشنیدم

    ای هرچه صدا، هرچه صدا، هرچه صدا-تو

    آزادگی و شیفتگی، مرز ندارد

    حتا شده ای از خودت آزاد و رها تو

    یا مرگ و یا شعبده بازان سیاست؟

    دیگر نه و هرگز نه، که یا مرگ که یا تو

    وقتی همه جا از غزل من سخنی هست

    یعنی همه جا-تو، همه جا-تو، همه جا-تو

    پاسخ بده از این همه مخلوق چرا من؟

    تا شرح دهم از همه خلق، چرا تو
     
    AftabGardoon، mahsa68 و m naizar از این ارسال تشکر کرده اند.
  2. کاربر ارزشمند❤

    تاریخ عضویت:
    ‏10/8/11
    ارسال ها:
    2,364
    تشکر شده:
    14,247
    امتیاز دستاورد:
    133
    یعنی همه جا-تو، همه جا-تو، همه جا-تو:love:

     
    m naizar، AftabGardoon و M @ H @ K از این ارسال تشکر کرده اند.
  3. مدیر ارشد عضو کادر مدیریت ✪مدیر ارشد✪ ~✿~

    تاریخ عضویت:
    ‏21/10/15
    ارسال ها:
    16,491
    تشکر شده:
    75,203
    امتیاز دستاورد:
    149
    جنسیت:
    زن
    [​IMG]
     
    AftabGardoon و m naizar از این پست تشکر کرده اند.
  4. مدیر ارشد عضو کادر مدیریت ✪مدیر ارشد✪ ~✿~

    تاریخ عضویت:
    ‏21/10/15
    ارسال ها:
    16,491
    تشکر شده:
    75,203
    امتیاز دستاورد:
    149
    جنسیت:
    زن
    [​IMG]
    محمدعلی بهمنی (زادهٔ ۲۷ فروردین ۱۳۲۱ در دزفول)، شاعر و غزل‌سرای ایرانی



    لبت نــــه گــــوید و پیداست مـی‌گــــوید دلــــت آری

    که اینسان دشمنی ، یعنی که خیلی دوستم داری

    دلت مــــی‌آید آیا از زبانی این همه شیرین

    تو تنها حرف تلخی را همیشه بر زبان آری؟

    نمی‌رنجـــــم اگــر باور نداری عشق نابم را

    که عاشق از عیار افتاده در این عصر عیاری

    چه می‌پرسی ضمیر شعرهایم کیست آنِ من

    مبادا لحـــــظه‌ای حتــــی مرا اینگونــه پنداری

    ترا چون آرزوهایم همیشه دوست خواهم داشت

    بـــه شرطی کـــــــه مرا در آرزوی خویش نگذاری

    چــــــه زیبا می‌شود دنیا برای من اگر روزی

    تو از آنی که هستی ای معما پرده برداری

    چه فرقـــی می‌کند فریاد یا پژواک جان من

    چه من خود را بیازارم چه تو خود را بیازاری

    صدایی از صدای عشق خوشتر نیست حافظ گفت

    اگـــــر چــــه بر صدایش زخمـــها زد تیـــــــغ تاتاری
     
    m naizar، @ tara @ و DaniyaL از این ارسال تشکر کرده اند.
  5. مدیر ارشد عضو کادر مدیریت ✪مدیر ارشد✪ ~✿~

    تاریخ عضویت:
    ‏21/10/15
    ارسال ها:
    16,491
    تشکر شده:
    75,203
    امتیاز دستاورد:
    149
    جنسیت:
    زن
    جــواب ســــــــوالم تو باشـــــــی اگر
    ز دنیــــــــــــــــا ندارم ســــوالی دیگر

    که من پاسخی چون تو می خواستم
    مبـــــــــــاد آرزویم از این بیـــــــــشتر

    نشســــتم به بامی که بامیش نیست
    شــــــــــــگفتا دلـــــــم می زند باز پر

    نفــــس گیر گردیده آرامــــــــــــــشـم
    خوشـــــــــا بار دیگر هوای خطـــــــــر

    بر آن است شب تا به خوابـــــــم کشـد
    بزن باز بر زخــــــم من نیشــــــــــــــتر

    دلم جراتـش قطره ای بیــــــش نیست
    تو ای عشـــــــق او را به دریــــــــا ببر
     
    m naizar، @ tara @، AftabGardoon و یک نفر دیگر از این ارسال تشکر کرده اند.
  6. کاربر ویژه ゚・*.✿کاربر فعال✿.*・゚ ~✿~

    تاریخ عضویت:
    ‏18/4/19
    ارسال ها:
    8,827
    تشکر شده:
    27,802
    امتیاز دستاورد:
    118
    جنسیت:
    مرد
    من زنده بودم اما انگار مرده بودم
    از بس که روزها را با شب شمرده بودم

    ده سال دور و تنها، تنها به جرم این که
    او سرسپرده می خواست، من دل سپرده بودم

    ده سال می شد آری، در ذره ای بگنجم
    از بس که خویشتن را در خود فشرده بودم

    در آن هوای دلگیر وقتی غروب می شد
    گویی به جای خورشید من زخم خورده بودم

    وقتی غروب می شد، وقتی غروب می شد
    کاش آن غروب ها را از یاد برده بودم.

    محمدعلی بهمنی
     
    M @ H @ K، m naizar، M!LAD و یک نفر دیگر از این ارسال تشکر کرده اند.
  7. کاربر حرفه ای

    تاریخ عضویت:
    ‏12/5/19
    ارسال ها:
    1,539
    تشکر شده:
    13,402
    امتیاز دستاورد:
    121
    جنسیت:
    زن
    آخرین ویرایش: ‏16/7/20
    M @ H @ K، Anoosh و leo.antique از این ارسال تشکر کرده اند.
  8. مدیر ارشد عضو کادر مدیریت ✪مدیر ارشد✪ ~✿~

    تاریخ عضویت:
    ‏21/10/15
    ارسال ها:
    16,491
    تشکر شده:
    75,203
    امتیاز دستاورد:
    149
    جنسیت:
    زن
    تاپیک های همنام ادغام شدند.
     
  9. مدیر ارشد عضو کادر مدیریت ✪مدیر ارشد✪ ~✿~

    تاریخ عضویت:
    ‏21/10/15
    ارسال ها:
    16,491
    تشکر شده:
    75,203
    امتیاز دستاورد:
    149
    جنسیت:
    زن
    گپ:

    باران گفت:

    نمی بوسمت ؛

    سرما می خوری