اندوه من این است، که در دفتر شعرم یک بیت به زیبایی چشم تو ندارم ملک الشعرا بهار اشعار گیف,شعرgif,شعرهای گیف
دیو اگر صومعه داری کند اندر ملکوت همچو ابلیس همان طینت ماضی دارد ناکسست آنکه به دراعه و دستارکسست دزد دزدست وگر جامهٔ قاضی دارد سعدی
هله عاشقان بشارت که نماند این جدایی برسد بیاردلدار بکند خدا خدایی به مقام خاک بودی سفرنهان نمودی چوبه ادمی رسیدی هله تا به این نپایید مولانا
دلت که می لرزید من باچشام دیدم تو زل تابستون چقدر زمستونه هوا گرفته نبود دلم گرفت اون شب به مادرم گفتم هنوز بارونه ... هنوز بارونه قطار رد شدو رفت مسافرا موندن مسافرا که برن قطار می مونه توبرف بارونی قطار قلب منه قلب شکسته من تو برف مدفونه دونه به دونه غمی ریل به ریل شبم غم توی خونه من هر شبو مهمونه بگو شب بخوابه من بیدارم من شبو زنده نگه می دارم یه شب که سردم بود به مادرم گفتم هوا که سرد میشه یاد تو میفتم طفلی دلش لرزید دلش دوباره شکست تو زل تابستون توکوچه برف نشست مسافرا شعرن تو برف و بارونی قطـــــــــــار قلب منه چشم تو پنجره هاش پنجره ها بستن مسافرا خستن ببار تا دم صبح به فکر هیچی نباش دونه به دونه غمی غصه به غصه شبم کاشکی یه روز صبح شه کاش فقط ای کاش حسین صفا
بحث ایمان دگر و جوهر ایمان دگر است جامه پاکی دگر وپاکی دامان دگر است کس ندیدیم که انکار کند وجدان را حرف وجدان دگر و گوهر وجدان دگر است کس دهان را به ثناگویی شیطان نگشود نفی شیطان دگـر و طاعت شیطان دگر است کـس نگفته است ونگوید که دد ودیو شویـد نقش انسان دگر ومعنی انسان دگر است کـس نیامد که ستاید ستم وتفرقه را سخن از عدل دگر ، قصه احسان دگر است هرکه دیدم بخدمت کمری بست بعهـد مرد پیمان دگر وبستن پیمان دگر است هرکه دیدیـم بحفظ گله از گرگان بود قصد قصاب دگر ، مقصد چوپان دگر است رحیم معینی کرمانشاهی