منم که شهره شهرم به عشق ورزیدن منم که دیده نیالودهام به بد دیدن وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم که در طریقت ما کافریست رنجیدن
منم سرگشته حیرانت ای دوست کنم یکباره جان قربانت ای دوست منم آن؛ مرغ سرگردان و تنها پریشان گشته شد یک باره حالم
در من پاره ای از تو می تپد و این جان نیمه جانم از تو زنده است در من و در رگهای من خونی از احساس سبز تو جاری است و شکوفه می زند همچون گلی سرخ
:) حالت ایدهآل این است که نفوذناپذیرتر باشیم. اگر مورد بیاعتنایی و بیتوجهی و تمسخر قرار گرفتیم یا تحسین شدیم، قرص و محکم بمانیم. اگر کسی تعریف فریبندهای از ما کرد، بیجهت اغفال نشویم و اگر خودمان تحسین منصفانهای از خودمان کردیم و به ارزشمان پی بردیم، اشارۀ یک نفر دیگر به بی اهمیت بودن ما آسیبی به ما وارد نکند. ارزش خودمان را بدانیم. اضطراب منزلت آلن دو باتن