ای چشمِ خسته دوخته بر دیوار بیمار ، بیزار ، بیرون ازین حصارِ غمآلود تا یک نفس برایِ تو باقیست ، جای به دل گریستنت هست وقتِ دوباره زیستنت نیست برخیز ! ، فریدون مشیری
همیشه میگویم هر انسانی باید خلوتی داشته باشد که او را از خویش رهایی بدهد، پناهگاهی پاکیزه و امن که چراغ همیشه روشنِ دنیایش باشد. جایی که وقتی پایت به آنجا میرسد، فریادهایت را پشت در جا گذاشته باشی ....
در پس هر قضاوت شما یک نفر می جوشد یک نفر می سوزد یک نفر می میرد قبل از آنکه زبانت آلوده ی کشتن کسی شود حرفهای خامت را بگذار خوب بپزند.
جوانمردا ! چندان که توانی از مال و جاه و از قلم و زبان از هیچ کس دریغ مدار که وقت آید که خواهی خیری کنی و نتوانی . عین القضات همدانی