سالی در راه است سالی پر برکت سالی که اگر خواهی نیست در آن حسرت برف ها آب شدند غصه ها از ما دور یک دل خوش دارم که شده سنگ صبور تو در این خانه تکانی بتکان هر چه از درد حکایت میکرد بگذار پاک شوی از غم ها خالی شوی از دوده ی درد شعر از میلاد جانمحمدی
بهار میشود یکی دو روز دیگر از پگاه چو چشم باز میکنی زمانه زیر و رو زمینه پر نگار میشود زمین شکاف میخورد به دشت سبزه میزند هر آنچه مانده بود زیر برف جوان و شسته رفته آشکار میشود دهان درهها، پر از سرود چشمهسار میشود نسیم هرزهپو، ز روی لالههای کوه کنار لانههای کبک فراز خارهای هفت رنگ نفس زنان و خسته میرسد غریق موجِ کشتزار میشود در آسمان، گروه گلههای ابر ز هر کنار میرسد به هر کرانه میدود به روی جلگهها غبار میشود در این بهار... آه! چه یادها چه حرفهای ناتمام دل پر آرزو چو شاخ پرشکوفه باردار میشود نگار من! امید نوبهار من لبی به خنده باز کن ببین چگونه از گلی خزان باغ ما بهار میشود. ▪️سیاوش کسرایی
گفتی چه دلگشاست افق در طلوع صبح گفتم که چهره ی تو از آن دلگشاتر است گفتی که با صفاتر از این نوبهار چیست؟ گفتم جمال دوست، بسی با صفاتر است #فریدون_مشیری
*** شعر شاعر ایرانی مولانا با موضوع بهار اندر دل من مها دلافروز تویی یاران هستند و لیک دلسوز تویی شادند جهانیان به نوروز و به عید عید من و نوروز من امروز تویی “اشعار مولانا“
در زمستانی که بیهنگام آمده بود و ابرهایی که ناغافل، تو بهار را به پنجرهام هدیه کردی و ماه مهربان را به دستهایم.حالا کجا ماندهای دوباره بیایی کنار پنجرهام بگویی: سلام، بهار آوردهام، نمیخواهی؟!
عطرِ نرگس ، رقصِ باد نغمه ی شوقِ پرستوهای شاد خلوتِ گرمِ کبوترهای مست نرم نرمک میرسد ، اینک بهار ... خوش به حالِ روزگار... فریدون مشیری