1. مهمان گرامی، جهت ارسال پست، دانلود و سایر امکانات ویژه کاربران عضو، ثبت نام کنید.
    بستن اطلاعیه

درد و دل های خودمونی .

شروع موضوع توسط jasmine ‏3/11/15 در انجمن زمزمه های آشنا

  1. حس می‌کنم کنار تو از خود فراترم
    درگیر چشم‌های تو باشم رهاترم

    دلتنگی‌ام کم از غم تنهایی تو نیست
    من هرچه بی‌قرارترم...بی‌صدا‌ترم

    گاهی مقابل تو که می‌ایستم نرنج
    پیش تو از هر آینه بی‌ادعاترم

    قلبی که کنج سینه‌ی من می‌زند...تویی
    من با غم تو از خودِ تو آشناترم

    هر لحظه اتفاق می‌افتم بدون تو
    از مرگ‌ها و زلزله‌ها بی‌هواترم

    حالم بد است...با تو فقط خوب می‌شوم
    خیلی از آن‌چه فکر کنی مبتلاترم...
     
  2. آدم‌هایی هستن توی زندگی،
    نه نزدیک، که گاهی حتی هزار فرسنگ دورتر،
    ولی انگار این آدم‌ها همیشه باید باشن،
    چسبیده به تو،
    چشم تو چشم با تو،
    همنفس با تو.
    این آدم‌ها انگار حق تو هستن،
    مال تو هستن
    و تو امروز برای من این نقش رو داری
    و امان از وقتی که
    این آدم‌ها گم و گور بشن و نباشن،
    برزخ از همون موقع شروع میشه....
     
    leo.antique از این پست تشکر کرده است.
  3. کاربر ویژه ゚・*.✿کاربر فعال✿.*・゚ ~✿~

    تاریخ عضویت:
    ‏18/4/19
    ارسال ها:
    8,741
    تشکر شده:
    27,488
    امتیاز دستاورد:
    118
    جنسیت:
    مرد
    چرا همیشه گفته میشود . . .

    «««« سکوت نشانه ی رضایت است »»»»

    چرا نمی گویند :

    نشانه ی دردیست عظیم ، که لب ها رابه هم دوخته است...!!!

    چرا نمی گویند : نشانه ی ناتوانی گفتار ،از بیان سنگینی رفتار افراد است...!!!

    چرا نمی گویند : نشانه ی دلی شکسته است که ،

    نمیخواهد با باز شدن لب ها از همدیگر ،

    صدای شکسته شدنش را نامحرمان متوجه شوند . . . ! ! ! ؟ ؟

    پس سکوت همیشه نشانه ی رضایت نیست . . .

    سکوت سر شار از ناگفتنی هاست.....
     
  4. اگر حرف های دلم بی اگر بود
    اگر فرصت چشم من بیشتر بود

    اگر می توانستم از خاک
    یک دسته لبخند پر پر بچینم

    تو را می توانستم
    ای دور
    از دور
    یک بار دیگر ببینم !

    قیصر_امین_پور❤
     
  5. تو با شرم قشنگ عمق چشمانت . . .
    مرا وقتی تماشا می کنی عشق است

    سکوتی خفته در حجم نفس هایت . . .
    محبت را که حاشا می کنی عشق است

    چه شد آن وقت دیدارت نمی دانم . . .
    همین امروز و فردا می کنی عشق است

    تو کز پشت حصار پنجره هر روز . . .
    فضای شیشه را ها می کنی عشق است

    میان کوچه می پاشی نجابت را . . .
    دلم را اینچنین تا می کنی عشق است.
     
  6. کاربر فوق حرفه ای

    تاریخ عضویت:
    ‏15/5/15
    ارسال ها:
    3,412
    تشکر شده:
    14,298
    امتیاز دستاورد:
    118
    جنسیت:
    زن
    حرفه:
    juristic
    حباب نگران لب یک رود قسم و
    به کوتاهی یک لحظه ی شادی که گذشت
    غصه هم خواهد رفت
    آنچنانی که فقط
    خاطره ایی خواهد ماند
     
    jasmine و Anoosh از این پست تشکر کرده اند.
  7. کاربر ویژه ゚・*.✿کاربر فعال✿.*・゚ ~✿~

    تاریخ عضویت:
    ‏18/4/19
    ارسال ها:
    8,741
    تشکر شده:
    27,488
    امتیاز دستاورد:
    118
    جنسیت:
    مرد
    چه بی چراغ و به ناروا
    راه بر عبور علاقه می بندند !
    بگو
    بگو به باد که ما
    با آفتاب زاده شدیم !
    و با آفتاب طلوع خواهیم کرد ...
     
  8. ویران کن و بگذار که ویرانه بماند
    از قصه‌ی تو غصه‌ی جانانه بماند!

    از روی سرم رد شو و نگذار پس از تو
    جز خاطره‌ی موی تو بر شانه بماند!

    از پشت همین پنجره‌ی بسته گذر کن
    تا عطر قدم های تو در خانه بماند!

    حیرانی محض است نصیب همه مرغان
    تا گوشه‌ی لب‌های تو این دانه بماند!

    آنسوی زمین خنده به لب‌های تو آمد
    باعث شده این‌سو گل و گلخانه بماند

    با یاد تو عشق است که این شاعر مجنون
    دیوانه‌ی دیوانه‌ی دیوانه بماند …
     
  9. کاربر ویژه ゚・*.✿کاربر فعال✿.*・゚ ~✿~

    تاریخ عضویت:
    ‏18/4/19
    ارسال ها:
    8,741
    تشکر شده:
    27,488
    امتیاز دستاورد:
    118
    جنسیت:
    مرد
    تنهایی زمانی است که کسی را از دست می دهی؛
    اما یگانگی زمانیست که خودت را در می یابی …
    نمی دانم دوستش دارم یا نه؟!
    با هم قدم میزنیم...با هم میخوابیـم...
    دلم که میگیرد، آغوشش را بـــاز می کنـــــد،
    و بر گونه هایم بوسه میزند...
    اما نمی دانم دوستش دارم یا ندارم؟!
    “تنهاییـــــم را” . . .نه اینکه زانو زده باشم … نه !!!
    فقط تنهایی سنگین است…
     
  10. یک جمعه و یک نم نم باران خیالی
    من باشم و آن دلبر زیبای شمالی

    در حاشیه ی جنگل سرسبز گلستان
    یک آتش و طعم خوش یک چای ذغالی

    تصویر قشنگ نم باران روی آتش
    یک منظره ی دیدنی و جالب و عالی

    وقتی که هم آغوش شوند آتش و باران
    بر داغ و کبودی بزند سرد و زلالی

    لرزیدن دستش که به دستم گره خورده
    یا لمس نگاهش که شود حال به حالی

    من مست لبش باشم و او چای بریزد
    قوری ست که هی پر شود و خالی خالی

    من در پی ترفند که یک بوسه بگیرم
    حتّی شده با حیله گری، آن سوی شالی

    این قصّه که خواندید خیالات دلم بود
    آن هم چه خیالی، خیالات محالی!!

    از بس که قشنگ است بنا دارم از امروز
    هر هفته خیالی کنم این حول و حوالي

    ❤