نخستین بانوی ریاضیدان تاریخ که توانسته مدال فیلدز، معتبرترین جایزه دنیای ریاضیات را از آن خود کند نام: مریم میرزاخانی (Maryam Mirzakhani) تولد: 13 اردیبهشت 1356 -- مه، ۱۹۷۷ (میلادی) - تهران دکتر مریم میرزاخانی، استاد دانشگاه استنفورد به عنوان نخستین زن ریاضیدان جهان موفق به دریافت مدال «فیلدز» شد که به عنوان عالی ترین جایزه علمی رشته ریاضیات از آن به عنوان «نوبل ریاضیات» یاد می شود. میرزاخانی که به دلیل تحقیقات برجسته اش در حوزه هندسه و نظریه ارگودیک کاملا شناخته شده است به همراه آرتور آویلا، مانجول بهارگوا و مارتین هایرر مدال فیلدز ۲۰۱۴ را در کنگره بین المللی ریاضیات که در سئول کره جنوبی برگزار می شد، دریافت نمود. مریم میرزاخانی از دانشآموزان نخبه المپیادی کشور است که در سال ۱۳۷۴ در المپیاد جهانی ریاضی علاوه بر دریافت مدال طلا با کسب بالاترین امتیاز به عنوان نفر اول جهان شناخته شدهاست و از جمله بازماندگان سانحه غمبار سقوط اتوبوس حامل نخبگان ریاضی دانشگاه صنعتی شریف به دره در اسفندماه ۷۶ است. در این حادثه اتوبوس حامل دانشجویان ریاضی شرکتکننده در بیست و دومین دوره مسابقات ریاضی دانشجویی که از اهواز راهی تهران بود (مسابقات ریاضی دانشجویی) به دره سقوط کرد و طی آن شش تن از دانشجوی نخبه ریاضی دانشگاه صنعتی شریف شامل آرمان بهرامیان، رضا صادقی - برنده دو مدال طلای المپیادجهانی - علیرضا سایهبان و علی حیدری، فرید کابلی، دکتر مجتبی مهرآبادی و مرتضی رضایی دانشجوی دانشگاه تهران که اغلب از برگزیدگان المپیادهای ملی و بینالمللی ریاضی بودند در اوج بالندگی و شکوفایی علمی ناباورانه، جان باختند. میرزاخانی از یازدهم شهریور ماه ۱۳۸۷ (اول سپتامبر ۲۰۰۸) در دانشگاه استنفورد استاد دانشگاه و پژوهشگر رشته ریاضیات است. پیش از این، او استاد دانشگاه پرینستون بود. از مریم میرزاخانی به عنوان یکی از ده ذهنِ جوان برگزیده سال ۲۰۰۵ از سوی نشریه پاپیولار ساینس در آمریکاو ذهن برتر در رشته ریاضیات تجلیل شد. زندگینامه و تحصیل در آمریکا مریم میرزاخانی، استاد دانشگاه استنفورد، در سالهای ۱۳۷۳ و ۱۳۷۴ (سال سوم و چهارم دبیرستان) از دبیرستان فرزانگان تهران موفق به کسب مدال طلای المپیاد ریاضی کشوری شد و بعد از آن در سال ۱۹۹۴ در المپیاد جهانی ریاضی هنگ کنگ با ۴۱ امتیاز از ۴۲ امتیاز مدال طلای جهانی گرفت. سال بعد یعنی ۱۹۹۵ در المپیاد جهانی ریاضی کانادا با ۴۲ امتیاز از ۴۲، رتبهٔ اول طلای جهانی را به دست آورد. میرزاخانی دوره کارشناسی ریاضی در دانشگاه صنعتی شریف آغاز کرد. او با دریافت بورسیه از طرف دانشگاه هاروارد به آنجا رفت و دورهٔ دکتری خود را در دانشگاه هاروارد پشت سرگذاشت. او به همراه ۹ محقق برجسته دیگر در چهارمین نشست ۱۰ برلیان (Brilliant 10) یا «10 استعداد درخشان»نشریه پاپیولار ساینس (Popular Science) در آمریکا مورد تقدیر قرار گرفت. به نوشتهٔ یواسای تودی این فهرست ۱۰ نفره شامل محققان و نخبگان جوانی است که در حوزههای ابتکاری مشغول به فعالیت هستند و با این حال معمولا از چشم عموم پنهان ماندهاند. این فهرست بر اساس پیشنهادهای ارائه شده از سوی سازمانهای گوناگون، روسای دانشگاهها و ناشران انتشارات علمی برگزیده شدهاند. این محققان برجسته جوان در حوزههای گوناگونی از گرافیک رایانهای تا ریاضیات و علوم رباتیک، افقهای تازهای در مرزهای جهان اطراف ما گشودهاند که مریم میرزاخانی ریاضیدان ایرانی یکی از آنهاست. همسر مریم میرزاخانی، جان وندراک، از پژوهشگران آیبیام و اهل چک می باشد و از او دارای یک فرزند به نام آناهیتا میباشد.
دكتر بهرام مبشر در سال 1337 در تهران متولد شد، ديپلم رياضي را از دبيرستان البرز تهران و ليسانس فيزيك را از مدرسه عالي پارس دريافت كرد و سپس به انگلستان رفت و تحصيلات فوق ليسانس و دكتراي خود را در رشته كيهانشناسي مشاهداتي در دانشگاه «دورهام» انگلستان پشت سر گذاشت. وي پس از دريافت درجه فوقليسانس مهندسي اپتوالكترونيك و ديپلم مهندسي ميكروويو از دانشگاه لندن، مدت هشت سال در اين دانشگاه (كالج سلطنتي) به تدريس و تحقيق اشتغال داشته و از چند سال قبل در انستيتو تلسكوپ فضايي هابل در ناسا فعاليت دارد. دكتر مبشر در حال حاضر نماينده سازمان فضايي اروپا (ESA) در ناسا و مسئول آشكارساز nikmouse تلسكوپ فضايي هابل است. .علاوه بر این دکتر مبشر به عنوان یکی از مدیران اصلی و محقق در پروژه های مهمی از جمله GOODS وCOSMOSE همکاری داشته است.دکتر مبشر در حال حاضر نماینده سازمان فضايي اروپا(ESA) در ناسا و مسئول تصویر بردار فروسرخ NICMOS تلسکوپ فضايي هابل است. نحوه تحول کیهان و بوِیژه کهکشان ها از آغاز تا کنون، انرژی تاریک و منشا آن، آگاهی یافتن از جایگاه ما در کیهان و آینده عالم از جمله مهم ترین پرسش های بنیادی کیهان شناسی است که دکتر مبشر و همکاران وی به دنبال یافتن پاسخی قانع کننده برای آن هستند و تا کنون به پیشرفت های چشم گیری در این زمینه دست یافتنه اند. دو تا از بزرگترین رصدخانه های ناسا یعنی تلسکوپ های فضایی هابل و اسپیتزر یک کهکشان فوق العاده پرجرم را در فضا شناسایی کردند که در دورترین فاصله هایی که تاکنون شناخته شده است رصد شده اند . این از آن جهت برای اخترشناسان تعجب آور بود که اولین کهکشان ها در عالم عرفاً این گمان را به یدک می کشند که این توده های ستاره ای بسیار کوچکتر از آن هستند که پس از چندی با یکدیگر برخورد کنند و پدید آور کهکشان های بزرگتری چون راه شیری ما باشند . دکتر بهرام مبشر از موسسه علوم تلسکوپ های فضایی که کاشف این کهکشان بوده است گفت : به نظر میرسد این کهکشان در ظرف صد میلیون سال اولیه پس از انفجار بزرگ بسرعت و به طرزی شگفت انگیزعظیم الجثه تر شده است . او افزود : این کهکشان تقریبا 8 بار بیشتر از راه شیری در ستارگان جرم سازی کرده است و تنها در یک لحظه شکل گیری ستارگان در آن متوقف شده است . به نظر می رسد این کهکشان به طور نا بهنگامی رشد کرده است . این کهکشان با دقت زیادی به تقریباً 10000 کهکشان دیگر که در بسته ای کوچک ازآسمان قرار دارند و میدانهای فرا ژرف هابل نامیده می شوند اشاره می کند . در سایه تحقیقات هابل این منطقه ژرف ترین مناظر و تصاویر را بصورت مرئی و نزدیک به طول موج فروسرخ ازعالم به دست می دهد و نیز در عمیق ترین زمینه دید تلسکوپ فضایی اسپیتزر است که البته این دو بزرگترین رصدخانه های بنیادین پیمایش عمقی در آسمان هستند . این کهکشان به دوری دورترین اجرام و کوازارهایی است که تاکنون شناخته شده اند . نوری که امروز از آن به ما می رسد در واقع سفر خود را زمانی آغاز کرده است که هستی تنها 800 میلیون سال عمر داشته است . دانشمندان با عکاسی از آن گمان می بردند کهکشانی بسیار جوان یا اصطلاحاً کهکشانی نوزاد را یافته اند ، اما در عوض کهکشانی نوجوان را آشکار کرده بودند که نسبت به کهکشانهای هم عصر کیهانی خود بسیار بزرگتر بوده است و پیش از این کاملاً به حد بلوغ رسیده بوده است . دوربین پیشرفته پیمایش آسمان هابل ( ACS) هرگز موفق به رویت این کهکشان نشده است . این در حالی است که در حقیقت میدان فرا ژرف هابل دورترین تصویر تهیه شده ای است که تاکنون در نور مرئی از اعماق جهان بدست آمده است و نمایانگر این واقعیت است که نور آبی آن به جهت سفری از نوع سال نوری و گذر از میان گاز های هیدروژن حائل جذب شده بوده است . ( همچون تلاش برای دیدن کف دریاچه ای که مملو از لجن است ) . فی الواقع این کهکشان با استفاده از دوربین فروسرخی هابل ( دوربین فروسرخی نزدیک ) و طیف نمایی چند جزئی ( NICMOS) و نیز با یک دوربین فروسرخی که بروی تلسکوپ بسیار بزرگی ( VLT) واقع در رصدخانه جنوبی اروپا نصب است روئت گردیده است . اما در این طول موج ها کهکشان بسیار کم نور و قرمز رنگ است . با این حال تعجب واقعی در آنجاست که چقدراین کهکشان در تصاویر اسپیتزر درخشان تر و واضح تر است و به راحتی آنرا در طول موجی 5 بار بلند تر از طول موج روئت شده بوسیله هابل آشکار میکند . اسپیتزر به نور دریافتی از ستارگان پیرتر که باید بیشتر جرم کهکشان را شامل شوند حساس تر است و درخشندگی کهکشان براستی بر این مدعا که کهکشان بسیار پر جرم است اشاره دارد . Mark Dickinson از رصدخانه ملی مرئی ( NOAO) گفت : این کهکشان امروز باید یک زوج کهکشان عظیم باشد . او افزود : در آن زمان که گیتی تنها 800 میلیون سال سن داشته است این کهکشان واقعاً و به طور قطع غول پیکر بوده است . دکتر مبشر و همکاران او از طریق آمیختن اطلاعات ناشی از رصد های هابل ، اسپیتزر و VLT فاصله تااین کهکشان را تخمین زدند .این رصد ها جمعاً ردپای وسیعی را از طیف الکترومغناطیس – از طول موج مرئی تا نیمه های فروسرخ ( از 4/0 تا 8 میکرون ) – را پوشش می دهد . درخشندگی نسبی ابن کهکشان در طول موج های مختلف با نظریه انبساط عالم به خوبی توافق دارد و به اخترشناسان اجازه میدهد تا با استفاده از سایر روشها فاصله را با تقریب مناسبی تخمین بزنند آنها در این زمان همچنیین می توانند تصویری از پیشروی کهکشان چه از نظر جرم ویا سن ستارگان بدست آورند . این تیم همچنان تلاش می کنند تا فاصله تخمینی را به وسیله سنجش طیف نمایی با بزرگترین تلسکوپ های مستقر در زمین یعنی VLT ، KECKو رصد خانه های GEMINI به درستی تثبیت کنند . اما این کهکشان اثبات کرده است که برای رصد های زمینی سوژه ای بس کمنور و ضعیف است ؛ اگرچه در نتیجه رصدهای بسیاری در طول موج های متفاوت تاثیر رنگ در آن بسیار منحصر به فرد به نظر می رسد و آنرا از حیث جرم و اندازه بسیار عظیم الجثه معرفی می کند . بسیاری از اختر شناسان بر این باورند که کهکشانها پس از چندی اقدام به کوچک شدن می کنند و به ازای آن جرم خود را تقویت می نمایند . هرچند این موضوع به دکتر مبشر و همکاران او نظریاتی سنتی و قدیمی را گوشزد می کند که در آنها برخی کهکشان ها بطور یکپارچه متولد می شوند و به سرعت شکل می گیرند و در جمع کل همچون گذشته هستند . برای چنین کهکشان بزرگی این باید به صورت یک رویداد انفجاری هولناک بوده باشد و انرژی حاصل از ظهور سریع ستارگان احتمالاً به گرم کردن عالمی که پس از انفجار بزرگ سرد شده بوده است کمک کرده است .این حادثه زود هنگام ( 5 درصد اولیه عمر هستی ) زمینه ای پر ثمر برای انتظار تلسکوپ فضایی James Webb(JWST) است که حساسیتی فروسرخی دارد تا شاید به تماشای ستارگان بسیار قدیمی که پس از مهبانگ مشتعل شده اند بپردازد .
پروفسور لطف الله عسکرزاده مشهور به لطفی زاده یا لطفی ع زاده، بنیانگذار منطق فازی و استاد دانشگاه برکلی در کالیفرنیا است. زندگی و تحصیلات او در سال 1921 میلادی (1299 خورشیدی) در باكو مركز آذربايجان شوروي متولد شد. لطفيزاده يك شهروند ايراني بود؛ پدرش يك تاجر و نيز خبرنگار روزنامة ايرانيان و از اهالی اردبیل و مادرش فانیا کوریمان پزشک کودکان یهودی روس بود. لطفی تحصیلات ابتدائی خود را در همین شهر و به زبان روسی آغاز نمود. والدین لطفی درپی قحطی و نایابی که پیامد سیاستهای اشتراکی سازی استالین بود، ناچار به ترک باکو و مهاجرت به ایران شدند. وی در تهران در دبیرستان البرز و در دانشکده فنی دانشگاه تهران ادامه تحصیل داد استاد لطفيزاده از 10 تا 23 سالگي در ايران زندگي كرد. در سال 1942 با درجة کارشناسی مهندسي برق از دانشكده فني دانشگاه تهران فارغالتحصيل شد. او در سال 1944 وارد امريكا شد و به دانشگاه MIT رفت و در سال 1946 درجة کارشناسیارشد را در مهندسي برق دريافت كرد. در سال 1951 درجه دكتراي خود را در رشتة مهندسي برق دريافت نمود و به استادان دانشگاه كلمبيا ملحق شد. سپس به دانشگاه بركلي رفته و در سال 1963 رياست دپارتمان مهندسي برق دانشگاه بركلي را كه بالاترين عنوان در رشتة مهندسي برق است، كسب نمود. لطفيزاده انساني است كه هميشه موارد مخالف را مورد بررسي قرار داده و به بحث دربارة آن ميپردازد. اين خصوصيت، قابليت پيروزی بر مشكلات را به لطفيزاده اعطا نموده است. آغاز نظريه فازي در سال 1956 لطفيزاده بررسي منطق چند ارزشي و ارائة مقالات تخصصي در مورد اين منطق را آغاز کرد. پروفسور لطفيزاده از طريق مؤسسة پرينستون با استفن كلين آشنا شد. استفن كلين كسي است كه از طرف مؤسسة پرينستون، منطق چند ارزشي را در ايالات متحده رهبري ميكرد. كلين متفكر جوان ايراني را زير بال و پر خود گرفت. آنها هيچ مقالهاي با يكديگر ننوشتند، اما تحت تأثير يكديگر قرار داشتند. لطفيزاده اصول منطق و رياضي منطق چند ارزشي را فرا گرفت و به كلين اساس مهندسي برق و نظرية اطلاعات را آموخت. وی پس از آشنايي با پرينستون، شيفتة منطق چند ارزشي شد. دهة 1960 دهة چالش كشيدن و انكار نظريه فازي بود و هيچ يك از مراكز تحقيقاتي، نظريه فازي را به عنوان يك زمينه تحقيق جدي نگرفتند. نظريه فازي به وسيله پروفسور لطفيزاده در سال 1965 در مقالهاي به نام مجموعههاي فازي معرفي شد. ايشان قبل از كار بر روي نظريه فازي، يك استاد برجسته در نظريه كنترل بود. او مفهوم «حالت» را كه اساس نظريه كنترل مدرن را شكل ميدهد، توسعه داد. عسگرزاده در سال 1962 چيزي را بدين مضمون براي سيستمهاي بيولوژيك نوشت: ما اساساً به نوع جديد رياضيات نيازمنديم؛ رياضيات مقادير مبهم يا فازي كه توسط توزيعهاي احتمالات قابل توصيف نيستند. وی فعاليت خويش در نظريه فازي را در مقالهاي با عنوان «مجموعههاي فازي» تجسم بخشيد. مباحث بسياری در مورد مجموعههاي فازي به وجود آمد و رياضيدانان معتقد بودند نظريه احتمالات براي حل مسائلي كه نظريه فازي ادعاي حل بهتر آن را دارد، كفايت ميكند. استاد لطفيزاده پس از معرفي مجموعة فازي در سال 1965، مفاهيم الگوريتم فازي را در سال 1968، تصميمگيري فازي را در سال 1970 و ترتيب فازي را در سال 1971 ارائه نمود. ايشان در سال 1973 اساس كار كنترل فازي را بنا كرد. در سال 1962 لطفيزاده تغييرات مهم و اصلي را در مقالة «از نظرية مدار به نظرية سيستم» در مجلة IRE كه يكي از بهترين مجلههاي مهندسي آن روز بود، منتشر ساخت. در اينجا براي اولين بار عبارت فازي را براي چند ارزشي پيشنهاد داد. اما در دهة 1970، به كاربردهاي عملي نظريه فازي توجه شد و ديدگاههاي شكبرانگيز درباره ماهيت وجودي نظريه فازي مرتفع شد. لطفيزاده پس از ارائة منطق فازي، در تمام دهة 1970 و دهة 1980 به منتقدان خود در مورد اين منطق پاسخ ميداد. متانت، حوصله و صبوري استاد در برخورد با انتقادات و منتقدان منطق فازي از خود بروز ميداد، در رشد و نمو منطق فازي بسيار مؤثر بوده است، به طوری که رشد كاربردهاي كنترل فازي و منطق فازي در سيستمهاي كنترل را مديون تلاش و كوشش پروفسور لطفيزاده ميدانند. تئوري منطق فازي در يك نگاه بر خلاف آموزش سنتي در رياضي، او منطق انساني و زبان طبيعت را وارد رياضي كرد. شايد بتوان با دو رنگ سياه و سفيد مثال بهتري ارائه داد. اگر در رياضي، دو رنگ سياه و سفيد را صفر و يك تصور كنيم، منطق رياضي، طيفي به جز اين دو رنگ سفيد و سياه نمي بيند و نمي شناسد. ولي در مجموعه هاي نامعين منطق فازي، بين سياه و سفيد مجموعه اي از طيف هاي خاكستري هم لحاظ مي شود و به اين طريق فصل مشترك ساده اي بين انسان و كامپيوتر بوجود مي آيد. اين منطق حدود چهل سال پيش در آمريكا توسط لطفي زاده پايه ريزي شد. و براي اولين بار در سال 1974 در اروپا براي تنظيم دستگاه توليد بخار، در يك نيروگاه كاربرد عملي پيدا كرد. با پيشرفت چشمگير ژاپن در عرصه وسايل الكترونيكي، در سال 1990 كلمه "فازي" در آن كشور به عنوان "كلمه سال" شناخته شد. سایر افتخارات پروفسور لطفی زاده دارای بیست و پنج دکترای افتخاری از دانشگاههای معتبر دنیاست، بیش از دویست مقاله علمی را به تنهایی در کارنامه علمی خود دارد و در هیأت تحریریه پنجاه مجله علمی دنیا مقام مشاور را داراست. وی یکی از پژوهشگرانی است که دارای بیشترین یادکرد (Highly-Cited) در مقالات علمی دنیا میباشد. زاده تا اکتبر ۲۰۱۱، ۹۵۰ هزار یادکرد در گوگل اسکالر داشته است. بازنشستگی پروفسور لطفی زاده به طور رسمی از سال ۱۹۹۱ بازنشسته شدهاست، وی مقیم سانفرانسیسکو است و در آنجا به پروفسور «زاده» مشهور است. البته او پس از بازنشستگی همچنان فعالیتهای علمی خود را در دانشگاه کالیفرنیا ادامه می دهد و به صورت مستمر در کنفرانسها، سمینارها در شهرهای مختلف جهان شرکت کرده و سخنرانی می کند. در حال حاضر پرفسور لطفی زاده به عنوان استاد ممتاز مهندسی برق، مدیریت مرکز نرم افزار کامپیوتری دانشگاه برکلی را عهده دار است .پروفسور لطفی زاده به هنگام فراغت به سرگرمی محبوبش عکاسی میپردازد. او عاشق عکاسی است و تاکنون شخصیتهای معروفی همچون رؤسای جمهور آمریکا، ترومن و نیکسون، رو به دوربین وی لبخند زدهاند. سرگرمی دیگر پروفسور لطفی زاده، موسیقی است. او در اتاق نشیمن خود بیست و هشت بلندگوی حساس تعبیه نموده تا به موسیقی کلاسیک با کیفیت بالا گوش کند.
پروفسور آزاده تبازاده بانو آزاده تبازاده در سال ۱۳۴۶ در تهران چشم بر جهان گشوده و در هفت سالگی به آمریکا مهاجرت کرده است. او دارنده PHD شیمی فیزیک از دانشکده استنفورد کالیفرینیا است. پروفسور آزاده تبازاده تحقیقات مهمی در زمینه ی ارتباط ابرها و آلاینده ها در جو زمین داشته است. به همین علت، ضمیمه ی علم و تکنولوژی مجله ی تایم، در سال ۱۳۸۳ شمسی تصویر او را روی جلد خود به چاپ رساند و مقاله ای در تجلیل از فعالیت علمی این دانشمند ایرانی منتشر کرد. وی در پاناما ساکن است و هم اکنون استاد دانشگاه استنفورد استوبه همراه همسرش روی پروژهای تحقیقاتی فعالیت دارد. پروفسور آزاده تبازاده دارنده جوایز بسیاری از جمله مدال اتحادیه ژئوفیزیک آمریکا در سال ۲۰۰۱ است.او در سال ۱۹۹۹ دریافت کننده "جایزه ریاست جمهوری" برای دانشمندان و مهندسان بودهاست. (این جایزه بالاترین افتخار اعطا شده توسط دولت ایالات متحده به دانشمندان و مهندسان برجستهاست.)
دکتر بهنام شکيبايي بنیانگذار جراحی های میکروسکوپی و کم تهاجمی بازسازی استخوان فک، لثه و ایمپلنت در جهانفوق تخصص جراحی های میکروسکوپی و کم تهاجمی بازسازی استخوان فک، لثه و ایمپلنت تنها جراح ایمپلنت در جهان که تا کنون دو بار موفق به دریافت "جایزه اول جراحان لثه آلمان" شده است اولین جراح ایمپلنت آسیائی که برنده "جایزه کنگره دندانپزشکی میکروسکوپی آمریکا" شده است تنها محقق در جهان که تکنیک جراحی میکروسکوپی او در رشته ایمپلنتولوژی به صورت سه بعدی و مستقیم از طریق ماهواره به سه قاره جهان پخش شده است تنها دندانپزشک آسیائی که موفق به ابداع و انتشار علمی ابزارآلات و تکنیک های جراحی میکروسکوپی ایمپلنت شده است تنها استاد آسیائی در انجمن معتبر "تعلیمات دندانپزشکی میکروسکوپی" کارل زایس آلمان و سوئیس اولین محقق ایرانی که ابداعات جراحی میکروسکوپی اش در ایمپلنتولوژی در دانشگاه های بین المللی تدریس مي شوند.
سر کار خانم سکينه کياني همسر مرحوم بهمن بيگي از آن جا که پشت هر مرد موفقي همسري اميد دهنده و پرتلاش وجود دارد با اينکه اطلاعات ديگه اي تنونستم از ايشون کسب کنم اين پست رو گذاشتم چون ميدونم در تمام تلاش هايي که مرحوم بيگي براي عشاير عزيزمون کردن همسرشون پا به پا حضور داشتن مرحوم بهمن بیگی در سال 1343 با سرکار خانم سکینه کیانی، ازدواج کرد. سکینه زنی در شان استاد بود. بسیار مهربان، با وقار و دوست داشتنی - یار و همراه و شریک خوبی برای استاد و میهمان نواز و با محبت با اقوام ودوستان دوستان. سکینه یار وفادار استاد در تمام سالهایی که وی در سفرهای مستمر و طولانی به میان ایل می رفت، به او در رسیدن به هدفهایش یاری رساند و تا اخرین لحظه های زندگی در کنارش ماند و همراهیش کرد. به درستی گفته اند که پشت همه مردان موفق و بزرگ، زنی بزرگی ایستاده است. و سکینه زن بزرگی است. و بهمن بیگی برای رسیدن به هدف والای خود نیاز به شریکی همانند سکینه داشت. وی دختر ایل بود و درد ایل و مردم ایل و بچه های ایل را می شناخت و با پوست و خون خود لمس و درک کرده بود. او شریک این کار بزرگ و ارزشمند بود. تلاش هایش را در کناراستاد گرامی میدارم. برای آگاهی دوستان قشقایی، به چگونگی آشنایی وی و ازدواجش به بهمن بیگی این یادداشت را که مصاحبه با ایشان است تقدیم می کنم و آرزوی سعادت و تندرستی برای ایشان و فرزندان ارجمندش دارم. از آشناییتان با بهمن بیگی بگویید چطور با هم آشنا شدید؟ من با خواهرهایم در ایل پیش ملا درس می خواندیم که یک روز دیدم آقای خوش تیپی به چادر آمد و گفتند بازرس است من 12 ساله بودم بهمن بیگی به معلممان گفت: به به دختر هم در کلاستان هست که گفتند اینها دختر های خان هستند؛ آنوقت بهمن بیگی از هر کداممان سوالی کرد و از من هم پرسید "یک روز درمیان" یعنی چه که گفتم یعنی یک روز ها یک روز نه . بعد از آن بهمن بیگی هر سال می آمد و از کلاس ما بازدید می کرد. بعد من سال 43 در امتحان دانشسرای عشایری قبول شدم و به دانشسرا رفتم. راننده ای که ما را به دانشسرا می رساند یک روز به من گفت: بهمن بیگی دوست دارد با تو ازدواج کند تو قبول می کنی؟ گفتم چند روز به من مهلت بده. با دختر عمه ام مشورت کردم او هم گفت بهمن بیگی مرد خوبی است و کار بسیار خوبی دارد و سه زبان می داند. بعد بهمن بیگی مرا از خواهر بزرگم که جای مادرم بود خواستگاری کرد و ما هفتم مهر ماه 43 با هم ازدواج کردیم؛ من 17 ساله بودم و با بهمن بیگی اختلاف سنی داشتم. حاصل ازدواج ما دو دختر و دو پسر است. بعد از ازدواج به صورت متفرقه امتحان دادم و دیپلم گرفتم و 7 سال در شهر معلم بودم. در سال 45 اولین بچه ما که دختر بود به دنیا آمد او پزشک متخصص داخلی و همچنین پزشک خانواده است وهردو تخصصش را از آمریکا گرفته. سال 49 پسرم به دنیا آمد او هم در ایران پزشکی عمومی خواند و به انگلستان رفت؛ حالا در انگلستان تخصص ارتوپد می خواند. بچه سومم پسر بود و سال 52 به دنیا آمد او هم پزشک بود و به دو زبان آلمانی و انگلیسی مسلط بود اما متاسفانه در سال 81 از دنیا رفت. بچه چهارمم دختر بود در سال 53 به دنیا آمد او درس خواندن را دوست نداشت و تا کلاس 11 بیشتر نخواند و با تاجر فرش ازدواج کرد. این دخترم شیراز است و همیشه به ما سر می زند بهمن بیگی در مصاحبه ای گفت "خوشبختانه او درس نخواند و حالا او با ماست." آقای بهمن بیگی کارهای بزرگی انجام داده اند و از نتایج کارهایشان می شود دریافت که فرد پر کاری بود، چند ساعت در روز کار می کرد در همان سالهایی که هنوز بازنشسته نشده بود؟ صبح از ساعت 8 تا 2 بعد ازظهرکار می کرد و بعد به خانه می آمد و استراحت می کرد و بعد به دبیرستان و دانشسرا سر می زد و یا در کنگره و کمیسیون ها شرکت می کرد و شب هم در خانه کتاب می خواند و یا استراحت می کرد. اهل تفریح و خارج از ایران رفتن نبود. یکبار سفری به مسکو رفت تا از موسسه های مسکو دیدن کند و جاهای دور افتاده روسیه را ببیند. بعد هیاتی از مسکو آمدند و بهمن بیگی آنها را به ایل برد و آنها دیدند که چطور کودکان در حین کوچ درس می خوانند و چادر مدرسه را از جایی به جایی می برند و مدرسه را در کوه و کمر برپا می کنند. بعد از طرف یونسکو جایزه ای به او دادند به نام «کروسپ کایا». نام این جایزه نام زن لنین است که بنیان گذار این جایزه بود. این جایزه را برای مبارزه با بی سوادی به بهمن بیگی دادند اما بهمن بیگی آنقدر مشغول بود که خودش نتوانست برود جایزه را بگیرد؛ برای همین علی اصغر حکمت به نمایندگی او رفت جایزه را گرفت. نوشتن کتاب هایشان را از چه زمانی آغاز کردند؟ قبل یا بعد از بازنشستگی؟ کتاب «عرف و عادت در عشایر» را نزدیک به هشتاد سال پیش نوشت . بهمن بیگی در این کتاب نوشته چاره کار عشایر که بیسواد هستند، فشنگ و تفنگ نیست بلکه قلم و کاغذ است؛ بهمن بیگی خودش این کار را از سال 1330 آغاز کرد و عشایر را باسواد کرد، به طوری که دیگر در عشایر کسی نیست که بی سواد باشد مگر آنکه 80 ساله یا 90 ساله باشد. از زمانی که مشغول به کار شد، دیگرنتوانست کتابی بنویسد تا اینکه با آمدن انقلاب او بازنشسته شد. یک دو سال مخفی بود چون نیرو های انقلابی از خدمات او آگاهی نداشتند و بعد زمانی که مسوولان به خدمات او پی بردند توانست به شیراز بازگردد. بعد از آن شروع به نوشتن خاطراتش کرد. اول «بخارای من ایل من» را نوشت و بعد هم«اگر قرقاج نبود» را وبعد هم کتاب «به اجاقت قسم» را نوشت که این کتاب آخری آموزشی بود و دو دیگر مربوط به خاطرات آموزشی اش می شد که همه بر اساس واقعیت بود. بعد هم که «طلای شهامت» را نوشت. آیا بهمن بیگی آرزویی داشت که به آن دست نیافته باشد؟ بله؛ آرزو داشت که دانشگاهی برای عشایر درست کند. حتا زمین هم گرفت اما نشد که آنجا را بسازد. خلاصه ای از خدمات بهمن بیگی در حوزه آموزش بگویید؟ دانشسرایی که بهمن بیگی ساخته بود 12 هزار معلم داشت. 3 هزار مهندس و دکترو وکیل هم از جمله کسانی بودند که از دبیرستان عشایری، راهی دانشگاه شده بودند. بهمن بیگی همین طور برای دخترهایی که دانشسرا قبول نشدند، مکانی درست کرد که در آن آموزش قالی بافی ببیند وبرای پسر هایی هم که دانشسرا قبول نمی شدند، کارگاهی درست کرد که در آن به آنها حرفه جوشکاری و رنگرزی و تراشکاری می آموختند. همچنین چون در ایل ماما نبود، بعضی از زن ها سر زا از دنیا می رفتند و عشایر می گفتند آل او را برده .بهمن بیگی با کمک وزارت بهداری طرح مامایی را اجرا کرد و به تربیت تعدادی ماما از خود عشایر پرداخت و این ماماهای مجرب را به میان عشایر فرستاد تا به زنانی که نمی توانند برای زایمان به شهر بیایند در وضع حل کمک کند. همه جامعه فرهنگوران و فرهنگ دوستان فارس اکنون داغدار بهمن بیگی هستند. چه پیامی برای آنها دارید که به نوعی از زبان بهمن بیگی باشد؟ بهمن بیگی شجاعانه زندگی کرد و شجاعانه کار کرد و کارش را هم بسیار خوب انجام داد وخیلی خوشحال به پیری قدم گذاشت و سالخودگی باشکوهی داشت. چون موفقیت همه بچه هایی را که تربیت کرده بود، به چشم خودش دید. بچه هایی که مهندس،دکتر و وکیل های مهمی شده بودند. بهمن بیگی گاه به مناطقی می رفت که رودخانه هایشان پل نداشتند و به رودخانه می گفت: « ای رودخانه من به تو قول می دهم که بچه ای را تربیت کنم که بر روی تو پلی بسازد» و همین طور هم شد. مهندسینی که از مدرسه عشایر فارغ التحصیل شدند، بر روی رودخانه ها پل ساختند. در یک جمله بهمن بیگی شجاعانه زندگی کرد و پیری با شکوهی را سپری کرد و به ایده های خودش رسید. بهمن بیگی را از زبان خودتان تعریف کنید؟ مهربان، باسواد، باهوش و قدر شناس. گاهی من به هوش او حسادت می کردم. هر کاری که برای او می کردم، قدر شناسی می کرد. زمانی که مریض بود ومن به او رسیدگی می کردم، می گفت یک روز زن من آمد که آفتاب خانه من باشد اما حالا پرستار من شده است. همیشه می گفت من تنها پاداشی که از کار برای عشایر گرفتم وجود سکینه بود.
ﺁﻗﺎﯼ ﺩﮐﺘﺮ ﻋﺒﺪﺍﻟﺨﻠﯿﻞ ﮐﻼﻧﺘﺮ ﻫﺮﻣﺰﯼ ﺩﺳﺘﻤﺰﺩ ﻣﻦ ﻭﺟﺪﺍﻥ ﺁﺭﺍﻡ ﻣﻦ ﺍﺳﺖ ... ﺁﻗﺎﯼ ﺩﮐﺘﺮ ﻋﺒﺪﺍﻟﺨﻠﯿﻞ ﮐﻼﻧﺘﺮ ﻫﺮﻣﺰﯼ،ﻣﺘﻮﻟﺪ ﻭ ﺑﺰﺭﮒ ﺷﺪﻩ ﯼ ﺭﺍﻣﻬﺮﻣﺰ ﺍﺯ ﺍﺳﺘﺎﻥ ﺧﻮﺯﺳﺘﺎﻥ، ﻓﻮﻕ ﺗﺨﺼﺺ ﺟﺮﺍﺣﯽ ﭘﻼﺳﺘﯿﮏ ﻭ ﺯﯾﺒﺎﯾﯽ ،ﯾﻪ ﮐﺎﺩﺭ ﺗﺨﺼﺼﯽ ﺗﺸﮑﯿﻞ ﺩﺍﺩﻩ ﻭ ﺑﻪ ﻣﻨﺎﻃﻖ ﻣﺤﺮﻭﻡ ﮐﺸﻮﺭ ﺳﺮ ﻣﯿﺰﻧﻪ ﻭ ﺑﯿﻤﺎﺭﺍﻧﯽ ﮐﻪ ﯾﺎ ﻟﺐ ﺷﮑﺮﯼ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﯾﺎ ﺩﺭ ﺍﺛﺮ ﺣﺎﺩﺛﻪ ﺯﯾﺒﺎﯾﯿﺸﻮﻥ ﺩﭼﺎﺭ ﻣﺸﮑﻞ ﺷﺪﻩ ﻭ ﺗﻮﺍﻧﺎﯾﯽ ﭘﺮﺩﺍﺧﺖ ﻫﺰﯾﻨﻪ ﯼ ﺑﺎﻻﯼ ﺩﺭﻣﺎﻥ ﻧﺪﺍﺭﻧﺪ ﺭﺍ ﺑﺼﻮﺭﺕ ﻣﺠﺎﻧﯽ ﺟﺮﺍﺣﯽ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ . ﺍﯾﺸﻮﻥ ﮔﻔﺘﻦ ﮐﻪ : "ﺩﺳﺘﻤﺰﺩ ﻣﻦ ﻭﺟﺪﺍﻥ ﺁﺭﺍﻡ ﻣﻦ ﺍﺳﺖ ..." دکتر عبدالجلیل کلانترهرمزی متولد سال ۱۳۳۷ از شهرستان رامهرمز استان خوزستان، پزشکی عمومی وجراحی عمومی خود را از دانشکده پزشکی دانشگاه علوم پزشکی اهواز و فوق تخصص جراحی پلاستیک را از دانشگاه علوم پزشکی ایران دریافت کرد. دورههای تکمیلی جراحی جمجمه، فک و صورت در انگلستان، جراحی جمجمه، فک و صورت در فرانسه، جراحی فک و صورت در آلمان و فرصت مطالعاتی جراحی پلاستیک جمجمه فک و صورت را در دانشگاه Yale امریکا گذرانده. دکتر کلانترهرمزی علاوه بر هزاران جراحی پلاستیک و زیبایی که انجام داده است یکی از مهمترین کارهایش سفر به مناطق محروم کشور و شناسایی بیماران نیازمند به جراحیهای پلاستیک و زیبایی است. او ماه گذشته همراه تیم تخصصی ۱۲ نفریاش به روستای «گاودانه» رفت. همان روستایی که تعداد زیادی از ساکنانش برای رد شدن از رودخانه سوار تلهکابین «گرگر» میشدند. انگشت خیلی از مردم لای سیم تلهکابین دستساز گیر کرده و قطع شده بود. دکتر کلانتر هرمزی در سفر به این روستا دست اهالی را جراحی کرد. مدتی قبل نیز به روستای محمودآباد مازندران رفت و ۳۵ فرد مبتلا به ناهنجاری مادرزادی شکاف صورت را شناسایی و درمان کرد. به گفته خودش این راه هنوز برای او ادامه دارد چون خود را تنها یک پزشک میداند. من برای جراحیهای خاص خود صدقه میگذارم و دعا میکنم. زیراکه به قول مولانا «ما برای وصل کردن آمدیم نی برای فصل کردن آمدیم»
هوشنگ ابتهاج (سايه ) او در ۶ اسفند ۱۳۰۶ در رشت متولد شد. پدرش آقاخان ابتهاج از مردان سرشناس رشت و مدتی رئیس بیمارستان پورسینای این شهر بود. برادران ابتهاج عموهای او بودند. هوشنگ ابتهاج دوره تحصیلات دبستان را در رشت و دبیرستان را در تهران گذراند و در همین دوران اولین دفتر شعر خود را به نام نخستین نغمهها منتشر کرد. ابتهاج در جوانی دلباخته دختری ارمنی به نام [گالیا] شد که در رشت ساکن بود و این عشق دوران جوانی دست مایه اشعار عاشقانهای شد که در آن ایام سرود. سایه هم در آغاز، همچون شهریار، چندی کوشید تا به راه نیما برود؛ اما، نگرش مدرن و اجتماعی شعر نیما، به ویژه پس از سرایش ققنوس، با طبع او که اساساً شاعری غزلسرا بود؛ همخوانی نداشت. پس راه خود را که همان سرودن غزل بود؛ دنبال کرد. سایه در مجموعههای بعدی، اشعار عاشقانه را رها کرد و با کتاب شبگیر خود که حاصل سالهای پر تب و تاب پیش از سال ۱۳۳۲ است به شعر اجتماعی روی آورد. مجموعهٔ «چند برگ از یلدا» راه روشن و تازهای در شعر معاصر گشود. ای عشق همه بهانه از توست، من خامشم این ترانه از توست آن بانگ بلند صبحگاهی، وین زمزمه ی شبانه از توست من انده خویش را ندانم، این گریه ی بی بهانه از توست ای آتش جان پاکبازان، در خرمن من زبانه از توست افسون شده ی تو را زبان نیست، ور هست همه فسانه از توست کشتی مرا چه بیم دریا؟ طوفان ز تو و کرانه از توست گر باده دهی و گرنه ، غم نیست، مست از تو ، شرابخانه از توست می را چه اثر به پیش چشمت؟ کاین مستی شادمانه از توست پیش تو چه توسنی کند عقل؟ رام است که تازیانه از توست من می گذرم خموش و گمنام، آوازه ی جاودانه از توست چون سایه مرا ز خاک برگیر، کاینجا سر و آستانه از توست هوشنگ ابتهاج
استاد محمود فرشچيان پدر فرشچیان که نماینده فرش اصفهان بود با دیدن استعداد فرزندش، وی را به کارگاه نقاشی استاد حاج میرزا آقا امامی برد. فرشچیان پس از آموزش نزد استاد امامی و بهادری و دانش آموختگی از مدرسه هنرهای زیبای اصفهان، برای گذراندن دوره هنرستان هنرهای زیبا به اروپا سفر کرد و چندین سال به مطالعهٔ آثار هنرمندان غربی در موزهها پرداخت. بنا بر گفته وی در موزههای اروپا، اول کسی بود که وارد موزه میشد با بستهای از کتاب و قلم، و در نهایت آخر از همه، خود او بود که از موزه خارج میشد. پس از بازگشت به ایران، فرشچیان کار خود را در اداره کل هنرهای زیبای تهران آغاز کرد و به مدیریت اداره ملی و استادی دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران برگزیده شد. محمود فرشچیان، هم اکنون در نیوجرسی آمریکا ساکن است و سفرهای دورهای و فصلی به ایران دارد. فیلم مستندی نیز با عنوان عشقپرداز به کارگردانی محمد هادی کاویانی، با حضور عزت الله انتظامی، پرویز پورحسینی و با صدای زیبا بروفه در نکوداشت او ساخته شدهاست که در آیین رونمایی کتاب پنجم استاد به نمایش در آمد.فرزندان استاد فرشچیان به نامهای دکتر علی مراد فرشچیان و لیلا فرشچیان و فاطمه فرشچیان هستند. دکتر علی مراد فرشچیان در ایالت فلوریدا آمریکا مشغول طبابت میباشد و لیلا تحلیلگر رفتار در ایالت نیوجرسی ساکن است. فرشچیان بنیانگذار مکتب خود در نقاشی ایرانی، که پایبند به شکل کلاسیک همراه با استفاده از تکنیکهای جدید برای توسعه دامنه نقاشی ایرانی است. او به این شکل هنر زندگی جدیدی بخشید و آن را از رابطه همزیستی تاریخ با شعر و ادبیات تغذیه کرد، برای آنکه استقلالی به این هنر بدهد که قبلاً آن را نداشت. نقاشیهای قدرتمند و نوآورانه او پویا و گسترده و پر از جنب و جوش هستند، با تلفیقی جذاب از سنتی و مدرن، که ترکیبات سبک منحصر به فرد او در نقاشی هستند. برخی از تواناییهای او احساس فوقالعاده خلاقیت، نقوش محرک، خلقت فضایهای گرد، خطوط نرم و قدرتمند، و خلقت رنگهای مواج هستند. آثار استاد فرشچیان یک ترکیب دلانگیز از هر دو اصالت و نوآوری است. آثارهای او از شعر کلاسیک، ادبیات، قرآن، کتاب مقدس مسیحیان و یهودیان، و همچنین تخیل عمیق خود را پرورش یافته است. استاد فرشچیان نقش مهمی در معرفی هنر ایران به صحنه بینالمللی هنر ایفا کرده است. او دعوت شد تا در دانشگاههای متعدد و مؤسسات هنری صحبت کند. شش کتاب و مقالات متعددی در مورد آثار وی منتشر شدهاست. فرشچیان و مولانا تابلوی «شمس و مولانا» ی فرشچیان از یکی از اشعار مولانا الهام گرفته شده است. رنگهای خاصی در نقاشی استفاده شده است تا ارتباط عرفانی و معنوی که بین مولوی و شمس وجود داشته را برجسته کند. “سه سال پیش از انقلاب روز عاشورا مادرم مرا نصیحت کرد و گفت: به روضه گوش کن تا چند کلمه حرف حساب بشنوی. و من با ایشان گفتم: من اول در اتاقم کاری دارم بعد خواهم رفت. حال عجیبی به من دست داد. وارد اتاق شدم، قلم را برداشتم و تابلوی عصر عاشورا را شروع کردم. قلم را که برداشتم تابلویی شد که الآن هست بدون هیچ تغییری». این اثر توسط او به موزه آستان قدس رضوی اهدا شد.”
جانبازی که 33سال نخوابیده است رجب رشیدی نسب جانباز 25 درصد، متولد 1344 شهرستان فریمان، روستای گلستان که سال 61 در سن 16 سالگی عازم جنگ میشود و بر اثر اصابت ترکش به سرش، رگ خواب خود را از دست میدهد و دیگر نمیتواند خواب را در چشمانش احساس کند رجب رشیدی با اشاره به نخستین روزهایی که عازم جنگ میشود میگوید: 7 مهر سال 61 عازم جبهه شدم، آن زمان 17 سال بیشتر نداشتم که به پادگانی در منطقه ظفر 5 کیلومتری ایلام منتقل شدیم و از آنجا به منطقه کله قندی و تپههایی دور افتاده رفتیم، در سر پل ذهاب تپهای بود، 2 تا 3کیلومتر تپه را طی کردیم ساعت حدود 3 و نیم صبح بود که وارد یک سنگر عراقی شدم، هوا خیلی تاریک بود نزدیک سنگر یک جنازه عراقی نیز افتاده بود، ترس وجودم را فرا گرفت فهمیدم که عراقیها توپ و تانک دارند در حالی که ما سلاح سنگینی که با خود حمل میکردیم «آر پی جی» بود. هفت روز بیهوش بودم رمز عملیات ما «یا زهرا» بود؛ هوا که روشن شد رمز را با صدای بلند اعلام کردم تا نیروهای خودی متوجه حضور من شوند، به سمت نیروهای خودی که برگشتم بچهها نزدیک 50 عراقی را اسیر کرده بودند و از روبه رو عراقیها مثل باران به سمت ما تیر اندازی میکردند، من یک کلاه آهنی بر سر داشتم که ترکش خوردم، در سرم احساس سوختگی داشتم یکی از همرزمانم به نام جواد قائنی دست مرا گرفت و تا آمبولانس ارتفاع 4کیلومتری تپه را رفتیم و بعد از یک ساعت بیهوش شدم. وقتی به هوش آمدم متوجه شدم 7 روز در بیمارستان سبزواری اصفهان بیهوش بودم تا آنجا که به یاد دارم جزو اولین کسانی بودم که در نخستین لحظات عملیات مسلم بن عقیل مجروح شدم و با آمبولانس از منطقه به عقب عازم شدم. وی اظهار کرد: سال 66 سه ماه در منطقه سومار غرب کشور به جبهه رفتم اما چون حال خوبی نداشتم و تحت درمان بودم نتوانستم ادامه دهم و به مشهد برگشتم البته از سال 63 تا 65 برای خدمت سربازی عازم باختران شدم گفتند شما به دلیل تحت درمان بودن معاف هستی اما باید 6 ماه در باختران خدمت کنی تا کارت معافیت صادر شود اما من 25 ماه سربازیام را تمام کردم و بعد از اتمام سربازی کارت معافیتم به دستم رسید. با تاریکی شب، سردردهایم شروع میشود رشیدی نسب میافزاید: دو پسر و سه دختر دارم و 8 سال است که از فریمان به مشهد آمدهایم به امید این که شرایط زندگیمان کمی تغییر کند اما چون پول زیادی نداشتیم نتوانستیم در مشهد خانه بگیریم به همین دلیل به ناچار در حاشیه شهر مشهد و روستای قرقی خانه خریدیم که متاسفانه هیچگونه امکاناتی ندارد نه درمانگاه دارد، نه داروخانه و اتوبوس و این مشکلات کمی زندگی را سخت کرده است. وی میگوید: سالهای اول بیدار خوابی برایم سخت نبود اما کم کم بدنم در برابر داروها مقاوم شد و این بیدار خوابیها به یک عادت تبدیل شد بطوری که امروز قوی ترین قرصهای خواب را هم که میخورم هیچ تاثیری ندارند و حتی برای چند دقیقه هم چشمانم روی هم نمیرود. این جانباز اظهار کرد: 33 سال که نه یک فرد عادی 33روز هم نمیتواند بیدار بماند کم میآورد؛ حتی اگر سه روز نخوابد زندگیاش مختل میشود اما من 33 سال است که نخوابیدم تا ساعت 12 که همه بیداری اوضاع خوب است اما همین که چراغ به نشانه خوابیدن خاموش میشود سردردهای من نیز شروع میشود بعضی از شبها در خانه طاقت نمیآورم و با موتور از خانه بیرون میزنم. هوا که گرمتر بود توی خیابان آتش روشن میکردم و تا صبح چای و تخمه میخوردم باید یک جوری شب را به امید صبح بگذرانم گاهی شبها نیز به خواجه مراد میروم و یا به کوه بیابان میزنم اکثر چوپانان اطراف مشهد مرا میشناسند. وقتی همه خوابند ... حاج رجب می افزاید: شبها 8 تا 9 قرص خواب قوی مصرف میکنم اما هیچ تاثیری ندارند تنها برای دلخوشی میخورم تقریبا هر دو شب یک سرم میزنم در این سالها بهقدری سرم زدهام، دستانم فلج شدهاند با زدن این سرمها تنها یکی دو ساعتی کسل و گیج میشوم اما باز هم خوابم نمیبرد. گاهی شبها چشمان به اندازهای درد میکند که مجبور میشوم آنها را با پارچه ببندم اما باز هم تاثیری در خوابیدن من ندارد. جانباز 25 درصد فریمانی میگوید: تست خوابم را همین چند وقت پیش به آلمان فرستادند اما پس از بررسی در کمیسیون پزشکی اعلام کردند این بیدار خوابی معالجهشدنی نیست و ما هیچ کاری نمیتوانیم انجام دهیم چرا که رگ خوابم از بین رفته است البته میگویند یک راه وجود دارد که در اثر این درمان چشمانم آسیب میبیند و حتی ممکن است بینایی ام را از دست بدهم. در تمام طول زندگیام از سال 61 تا به امروز سال گذشته تنها چند ساعتی بیهوش و بی حال افتادم آن هم زمانی بود که به یکی از مراکز بهداشتی اطراف منزل برای زدن آمپولهایم رفتم، وقتی وخامت حالم را دیدند، چند داروی خواب آور به داروهایم اضافه کردند و گفتند هرچه سریعتر خودت را به خانه برسان تنها آن زمان بودم که ساعتی بیهوش شدم البته خواب نبودم چون اتفاقات دور و برم را کاملا حس میکردم. شبی 20 لیتر چای میخورم رجب با اشاره به اینکه در آشپزخانه و یکی از اتاقها پناهگاهی برای بیدار باشهای شبانهام درست کردهام بیان میکند: وقتی همه در خانه خواب هستند مجبورم در آشپزخانه و یا اتاق با نور چراغ شب را به صبح برسانم. میدانم که اعضای خانواده هم اذیت میشوند به هر حال وقتی در خانه یک نفر بیدار باشد و با خود کلنجار برود و نتواند بخوابد، دیگران هم خوابشان نمیبرد. قرصهایی که مصرف میکنم آب بدنم را خشک میکنند به همین دلیل شبی 20 لیتر چای میخورم یک فلاکس چای دارم که آن را پر میکنم و تا صبح خودم را مشغول میکنم، بیرون رفتن از خانه آن هم در تاریکی شب با من عجین شده و به نوعی تبدیل به بخشی از زندگی من شده است، روزها شده بهشت من؛ از شب و تنهایی آن واهمه دارم وی اظهار داشت: خانواده همسرم از بیدار خوابی من اطلاع نداشتند و حتی این موضوع را در تمام این سالها از خانواده خودم و دوستان و آشنایان پنهان کرده بودم چرا که من تنها به خاطر خدا رفتم به همین دلیل مانند یک راز در سینه نگه داشته بودم. احساس میکنم سختترین درد دنیا بیخوابی است، حاضر بودم حتی دو دستم قطع میشد، اما شبها میتوانستم با آرامش بخوابم انسانهای عادی با وجود هزاران مشکلی که در زندگیشان دارند با دو ساعت خواب آرام میشوند، کاش میتوانستم در شبانه روز حداقل یک ساعت بخوابم.