1. مهمان گرامی، جهت ارسال پست، دانلود و سایر امکانات ویژه کاربران عضو، ثبت نام کنید.
    بستن اطلاعیه

اشک..

شروع موضوع توسط اشک قلم ‏6/9/15 در انجمن زمزمه های آشنا

  1. کاربر مفید

    تاریخ عضویت:
    ‏9/8/15
    ارسال ها:
    702
    تشکر شده:
    5,314
    امتیاز دستاورد:
    118
    جنسیت:
    زن
    "اشک هایی که از سر انگشتانم می چکد"
     
    آخرین بار توسط مدیر ویرایش شد: ‏6/2/20
    DaniyaL، Justice، سایه های بیداری و 9 نفر دیگر از این ارسال تشکر کرده اند.
  2. کاربر مفید

    تاریخ عضویت:
    ‏9/8/15
    ارسال ها:
    702
    تشکر شده:
    5,314
    امتیاز دستاورد:
    118
    جنسیت:
    زن
    آرامشی که آشوب درون را پنهان میکند.
    واقعی نیست.
    تنها کتمان حقیقت است.
    من آرامشی را دوست دارم، که وقتی در بیداری لبخند میزنم،
    در خواب کابوس نبینم.
     
    آخرین ویرایش: ‏6/9/15
    Justice، سایه های بیداری، Mastaneh و 8 نفر دیگر از این ارسال تشکر کرده اند.
  3. کاربر فعال تالار شعر و ادب ゚・*.✿کاربر فعال✿.*・゚ ~✿~

    تاریخ عضویت:
    ‏28/7/15
    ارسال ها:
    5,043
    تشکر شده:
    19,249
    امتیاز دستاورد:
    113
    جنسیت:
    مرد
    این روزها آنقدر بغضم سنگین شده که….
    اگر گردنم را هم بزنی به جای خون…..
    اشک می ریزد
     
    Justice، yasamann، -Silence- و 5 نفر دیگر از این ارسال تشکر کرده اند.
  4. Red Sparrow مدیر بازنشسته☕ کاربر ارزشمند❤

    تاریخ عضویت:
    ‏30/1/15
    ارسال ها:
    3,282
    تشکر شده:
    27,938
    امتیاز دستاورد:
    118
    جنسیت:
    زن
    اشک گاهی حرمت دوست داشتنهای ماست، گاهی ویران کننده ی بغضها و دردهای ما
    هرچه هست میتواند دنیایی را اوار کند،و گاهی،دنیایی رابسازد
    اشک تقدس دلهایی ست که نه در پیچ هر جاده ای میشکند
    که در تنهایی صد ها ثانیه متزلزل می شود
    اشک زیباست،اشک مقدس است چونان انجیل یوحنا،چونان موسیقی پاک صدای داوود....اشک دلنشین ست...مث سخنان زردشت،و درد پنهان یک عمر علی...
    مث لحظات بارانی میترا...
     
    آخرین بار توسط مدیر ویرایش شد: ‏6/2/20
    yasamann، Mastaneh، -Silence- و 4 نفر دیگر از این ارسال تشکر کرده اند.
  5. کاربر مفید

    تاریخ عضویت:
    ‏9/8/15
    ارسال ها:
    702
    تشکر شده:
    5,314
    امتیاز دستاورد:
    118
    جنسیت:
    زن
    در و دیوار هر شهر ، پر از اشکهایی است که هرگز ریخته نشده اند.
    پرند از قهقه هایی که هرگز سرداده نشده اند.
    وقرارهایی که هرگزبه انجام نرسیده اند.
    کوچه های هر شهر پر اند از خاطرات دستهایی که در هم گره نشده اند و آغوش های ناگشوده ای که به خلوتگاه وصل نرسیدند.
    با این حال از کنار زندگی که گذر کنی به شهر خودت که میرسی پیر پیر پیر که شدی
    تازه میفهمی که در و دیوار این زندگی چقدر زیباست.
     
    yasamann، سایه های بیداری، Mastaneh و 5 نفر دیگر از این ارسال تشکر کرده اند.
  6. کاربر مفید

    تاریخ عضویت:
    ‏9/8/15
    ارسال ها:
    702
    تشکر شده:
    5,314
    امتیاز دستاورد:
    118
    جنسیت:
    زن
    اشک ریختن این طوری اصلا فایده ندارد.
    که تا توی زیرزمین مترو برایت بگویند کش از کشمش است چشمهایت دریای آب بشوند. و طرف دست و پایش را گم بکند که خدایا الان میزند زیر گریه و نکند این از آن گریه های عرعرو باشد بعد خودت هم وسط این هاگیر و واگیر اشک فکرت درگیر این هم بشود که الان باز دوباره دماغت سرخ میشود و باد میکند . و نگران ریملی باشی که تتمه اش الان دارد یک راه عبور سیاه در حد فاصل چشمها و چانه ات برای خودش باز میکند و چقدر بد قیافه میشوی اینطوری. در اخر هم یادت بیاید که هیچوقت نشده موقع گریه کردن دستمال همراهت باشد پس اب دماغ را چه کنی.
    اینطور اشک ریختن پر از دغدغه فایده ندارد و اصلا دل آدم خنک نمیشود.
    من دوست دارم مثل بچه ها وسط خیابان یا مهمانی یا هر جایی که هستم یکدفعه بلند بلند بزنم زیر گریه بی اینکه نگران چشمهایی باشم که دارند میبینندم . هرچه هم نازم را بکشند ساکت نشوم. یک نفر هم باشد که با مهربانی آب دماغم را بگیرد.
     
    سایه های بیداری، Mastaneh، -Silence- و یک نفر دیگر از این ارسال تشکر کرده اند.
  7. کاربر مفید

    تاریخ عضویت:
    ‏9/8/15
    ارسال ها:
    702
    تشکر شده:
    5,314
    امتیاز دستاورد:
    118
    جنسیت:
    زن
    زبانم را نمی فهمند در این منظومه ی شمسی
    یک بی وزنی در این وزن است
    یک احساس‌‌‌‌ تو بی لمسی.
     
    yasamann، سایه های بیداری، Mastaneh و 2 نفر دیگر از این ارسال تشکر کرده اند.
  8. Rosie

    تاریخ عضویت:
    ‏15/8/14
    ارسال ها:
    2,011
    تشکر شده:
    14,080
    امتیاز دستاورد:
    113
    ز اشك من چه مي‌داني گرانيهاي دردم را؟

    ز طوفان شبنمي ديدي ز دريا گوهري ديدي
     
    yasamann، سایه های بیداری، Mastaneh و 3 نفر دیگر از این ارسال تشکر کرده اند.
  9. کاربر مفید

    تاریخ عضویت:
    ‏9/8/15
    ارسال ها:
    702
    تشکر شده:
    5,314
    امتیاز دستاورد:
    118
    جنسیت:
    زن
    شنبه شب به چه شبی بود که بودی به برم
    روز یکشنبه تمام است و چنین در به درم
    منتظر می شوم این هفته به آخر برسد
    هر دقیقه به تماشای تو نزدیکترم
    ترسم آنست از آنروز که پیشم آیی
    دیر اما و ز من ات هیچ نبینی اثرم
    دست بر عکس تو امروز کشیدم ، که به وصل
    برسانیم ، ولی دور تر از چشم ترم
    شده بشکسته ز هجران غمت پیکر من
    دست بر گرده نهم، آخ..، شکستی کمرم

    ۶:۴۱
    یکشنبه
     
    Mehdi.Samiya، -Silence-، سایه و 5 نفر دیگر از این ارسال تشکر کرده اند.
  10. کاربر مفید

    تاریخ عضویت:
    ‏9/8/15
    ارسال ها:
    702
    تشکر شده:
    5,314
    امتیاز دستاورد:
    118
    جنسیت:
    زن
    ایستادم...
    و او بدون این که متوجه اندوه چشمانم بر روی قاب اندامش شود
    به مسیرش ادامه داد...
    چونان رهگذری
    که یک عابر غریبه را.
     
    Mehdi.Samiya، -Silence-، سایه و 5 نفر دیگر از این ارسال تشکر کرده اند.