1. مهمان گرامی، جهت ارسال پست، دانلود و سایر امکانات ویژه کاربران عضو، ثبت نام کنید.
    بستن اطلاعیه

سرگردان در وابستگیهای متضاد

شروع موضوع توسط نگآر ‏2/9/15 در انجمن گرافیک عمومی

  1. [​IMG]

    شونبرگ میگوید: «لازم نیست که از «هنر نو» سخن بگوئیم؛ اگر هنر است، پس نو است». دهه هشتاد در تاریخ هنر اهمیت ویژه ای دارد. حیاتِ این دهه با اعلام یک نوزائی آغاز شد و بر خلاف دوره های گذشته، این دهه حاکی از تلاش نسلی جدید به منظور از میدان به در کردن نسل پیش از خود و نشستن به جای وی نیست، بل که این حرکت درواقع یورشی همه جانبه به هنر مدرن است.
    با کمی دقت در نمایشگاه های هنری معاصر درمییابیم که نوآوری و ابداع، طرد شده و هنرمندان به روشها و ارزشهای سنتی بازگشته اند. امروز درباره هنر دهه هشتاد به این سو ادعا می شود که این هنر به مسائل انسانی روی کرده، اما باید ذکر کرد که این رویکرد به مسائل انسانی، در هنر مدرن نیز صادق است و اگر این هنر بهتر فهمیده میشد، درباره هنر دهه هشتاد هرگز چنین ادعائی صورت نمیگرفت. درواقع بخش اعظم هنر دهه هشتاد در دو دهه پیش از آن پدید آمده و حتی به نمایش گذاشته شده بود. آنچه باعث تفاوت این هنر با هنر قبل از خود میشود، توجه جهان تجارت به آن است. امروز کفه ترازو، بیشتر در طرف ملاحظات اغراق آمیز تجاری سنگینی میکند.
    مدرنیسمی که از آکادمی گرائی قرن نوزدهم، سپر بلا ساخته بود، امروز چیزی بیش از کاریکاتور واقعیت پیشین خود نیست. اغلب درباره هنر معاصر (هنر دهه ۱۹۸۰ به این سو) ادعا میشود (البته در نادرستی آن شکی نیست) که دهه ۱۹۸۰ بعد از چند دهه انتزاع (آبستراکسیون)، شاهد بازگشت به شکل نمائی (فیگوراسیون) بوده است. اما جالب است بدانیم که هنر شکل نما هیچ گاه متوقف نشده بود که در این دهه حرکت از نو آغاز کند و شاید بتوان گفت که این هنر (فیگوراسیون) همواره بیش از هنر انتزاعی مورد اقبال هنرمندان بوده است.
    این منتقدانند که تغییر عقیده داده اند و حملات از مد افتاده به هنر انتزاعی را به عنوان هنر فاقد معنا از سر گرفته اند. تنها تغییری که در دهه هشتاد در هنر صورت گرفت به عقیده بسیاری از منتقدان هنر، نقطه ای بود که توجه گردانندگان جهان تجارت هنر به آن متمرکز شده بود.
    هنر مسلط دهه ۱۹۸۰ به ندرت تجلیل گرانه است و بجرئت میتوان گفت که در این دهه چندان موضوعی هم برای تجلیل وجود ندارد. بخش عمده و مهم هنر این دوره، محصول کشور آلمان است؛ سرزمینی که در دهه هشتاد همچنان بین ایدئولوژیها و وابستگیهای متضاد تقسیم شده بود و هنوز بار گذشته ای نفرت انگیز را به دوش میکشد.
    یکی از مهمترین و شناخته شده ترین هنرمندان این دوره که در کشور آلمان ظهور کرد، شخصی ست به نام «هانس گئورگ بازلیتس» (Hans Georg Baselitg) بازلیتس در مقابله با ممنوعیتهای جهان و جامعه هنری، ازجمله ممنوعیتهای عمیقاً ریشه گرفته در ذهن خودش، نقاشی میکند. او میتواند از مهارتهای نقاشانه خود، برای آفرینش هنری فریبنده تر و پرجاذبه تر بهره گیرد، ولی همین مهارتهاست که هم پرخاش وی را به هنر اعتبار میبخشد و هم به هنری تلخ که در هر صورت دلمشغول ماندگاری و افتخار است، شأن و عزت میدهد.
    سبک خاص این هنرمند در خلق آثارش، کشیدن نقاشیهای وارونه است تا به قول خودش ذهن مخاطب را درگیر موضوع کرده، از تبدیل شدن نقاشی به هنری سرد و تکراری جلوگیری کند. وی کشیدن تابلوهای وارونه خود را در سال ۱۹۶۹ آغاز کرد. بازلیتس در سال ۱۹۶۳ اولین نمایشگاه انفرادی اش را در برلین غربی برپا کرد. برپائی این نمایشگاه درواقع منجر به رسوائی وی و برپائی اغتشاش و جار و جنجال شد. دو عدد از تابلوهایش به نامهای «مرد برهنه» و «شب بزرگ» از طرف دادستانی شهر برلین غربی توقیف شدند و او نیز به اتهام رواج تصاویر موهن، محکوم به جریمه نقدی شد ما وی پس از دو سال دعوای حقوقی موفق شد تابلوهایش را پس بگیرد. بازلیتس تا سال ۱۹۶۹ سیزده نمایشگاه برپا کرده بود. تابلوهای این دوره او به طور کلی تصاویری از قهرمانی توأم با ناامیدی، مردان جوان نیرومند ایستاده در حالت آماده باش را در میان ساختمانهای تخریب شده و چشم اندازهائی از ویرانه ها نشان میدهند.
    در آلمان شرقی از وی به عنوان هنرمندی جوان انتظار داشتند که پیرو رئالیسم سوسیالیستی باشد، در برلین غربی مدلی بر وی عرضه شده بود که به نوعی انتزاع تغزلی بین المللی تعلق داشت. بازلیتس هر دو را رد کرده بود و میخواست هنری پرطنین بیافریند که در آلمانی که میشناخت، ریشه داشته باشد.
    او در برابر خود و نیز در برابر تحسین کنندگان کارهایش موانعی ایجاد میکرد تا نقاشی به یک حرفه نمایشی و بیمحتوا تبدیل نشود. از این زمان به بعد همه چیز را وارونه نقاشی میکرد و به این ترتیب، فاصله ای را بین خود و تصویر و بین مخاطبان و تصویر به وجود میآورد.
    معکوس نقاشی کردن، مستلزم عمل مهم از خود گذشتگی و زیر پا نهادن انتظار معمول تماشاگر به دیدن تصاویر «درست» اشیاء است. مربوط ساختن تصاویر، به طور مستقیم به یک تماشاگر قائم، ازجمله راهبردهای کلاسیسم یونانی ـ رومی برای تحکیم نگرش خاص به جهان و جایگاه هنر در آن است. جهان بازلیتس، جهانی است شکل گرفته از یک آلمان دو پاره شده، سردرگم بین گذشته و حال خود؛ آلمانی که تسلطش را بر زبان هنری بومی خود از دست داده بود.
    نقاشیهای او دنیائی فجیع و غم انگیز، مملو از رنج و از خود بیگانگی انسانها، و مملو از فقر و آزارهای جنسی را به تصویر میکشند. وی با خلق آثار پراحساس و توصیفهای مؤثر و نافذ از جهانِ پیرامون، باعث برانگیخته شدن ارزشهای اخلاقی طبقه متوسط جامعه در جمهوری فدرال آلمان طی دهه های ۶۰ شد. بازلیتس در آثارش از هنر مجسمه سازی آفریقائی الهام می گیرد که خود نیز مجموعه ای از این آثار گرد آورده است. وی به جای استفاده از قلم مو در اکثر تابلوهایش با انگشتانش بوم را رنگ کرده، تابلوهایش را بدین گونه خلق میکند. او در دهه های هشتاد موفق شد سدهای بین المللی پیشرفت در عالم هنر را بشکند و به محبوبیتی جهانی دست یابد. در پنجاهمین سال تولدش به سبب برگزاری نمایشگاههای بزرگی در هامبورگ، برمن، و فرانکفورت، مورد تقدیر و قدردانی قرار گرفت. هم اکنون نیز آثارش از طرف معروفترین و معتبرترین موزه های اروپا و آمریکا به قیمت بسیار بالائی خریداری میشوند و در بیست و هشتم ماه مارس سال ۲۰۰۴ چند موزه هنری در شمنیتس، آثار وی را به معرض نمایش خواهند گذاشت. در این نمایشگاه همچنین مجسمه چوبی «خواهر موندریان» به همراه هشت تابلوی نقاشی از آثار او در معرض دید عموم قرار میگیرد.
    بازلیتس در مصاحبه اخیر نشریه اشپیگل با وی، اظهار داشت: «هر زمان که تابلوئی میکشم، سعی میکنم موضوعی جدید ترسیم کنم تا ذهن تماشاگر را به کنکاش وادارم. من از این طریق به چشمان خسته راههای تازه ای نشان میدهم».
    «نگاهی اجمالی به بیوگرافی گئورگ بازلیتس»
    هانس گئورگ بازلیتس در سال ۱۹۳۸ در شهر دویچبازلیتسِ آلمان شرقی متولد شد. سال ۱۹۶۵ در مدرسه عالی هنر در برلین شرقی به تحصیل رشته نقاشی پرداخت و در آن جا با رالف ونیکر (که بعدها نامش را به آ.ار.نپک تغییر داد) آشنا شد. وی مجذوب سبک فتوریسم شد که از ایتالیا نشأت گرفته بود و از همین رو به این سبک نقاشی میکرد. در سال ۱۹۵۸ مجبور شد به دلیل برپا شدن آشوبهای سیاسی، دانشکده را ترک کند؛ سپس به غرب رفت و تا سال ۱۹۶۲ در دانشکده هنرهای تجسمی برلین غربی به تحصیل پرداخت. وی در سال ۱۹۶۱ نامش را از «کرن» به «بازلیتس» تغییر داد. نمایشگاههای اولیه اش را طی سالهای ۱۹۶۲ـ۱۹۶۱ در برلین غربی برپا کرد.
    بازلیتس که (جمعه ۹ ژانویه) امسال جایزه دولتی ۳۵۰۰۰ یوروئی را از دستان وزیر فرهنگ و هنر آلمان دریافت کرد، هم اکنون ۶۵ ساله است و در قصر نیدرزاکسن زندگی میکند. وی از ابتدای دهه ۷۰ به این سو در مهمترین نمایشگاههای بین المللی حضور داشته است. در سال ۱۹۹۵ موزه گوگنهایم بیش از صد اثر از آثار نقاشی و مجسمه سازی خود را به وی اهدا کرد که پیش از آن، این افتخار فقط نصیب ژوزف بویز شده بود، وی به همراه «آ.ار.پنک»، «یورگ ایمندورف»، «گرهارد ریشتر»، «زیگمار پولکه» و «گونتر اوکر» ازجمله هنرمندانی است که اهل جمهوری دمکراتیک آلمان بوده و در جمهوری فدرال آلمان موفقیتهای شغلی درخشانی به دست آورده است.
    بازلیتس، یکی از برجسته ترین نقاشان نئواکسپرسیونیسم معاصر آلمان به شمار میآید و از سال ۱۹۶۹ که به کشیدن تصاویر وارونه پرداخته است، نقدها و اظهارنظرهای موافق و مخالف زیادی را برانگیخته است.
    «یک خبر»
    «نمایشگاه هنر» جمهوری فدرال آلمان در بن، از دوم آوریل تا یازدهم جولای ۲۰۰۴ حجم وسیعی از آثار گئورگ بازلیتس را به نمایش میگذارد. در این نمایشگاه که به قصد معرفی اجمالی آثار این هنرمند برپا خواهد شد، گزیده ای از تابلوهای وی از ۱۹۵۹ تا به امروز در معرض دید عموم قرار میگیرد. بخشی از این آثار مربوط به سالهای ۲۰۰۴ـ۲۰۰۲ است که تاکنون در هیچ نمایشگاهی شرکت داده نشده اند.
    نمایشگاه دیگری که از هم اکنون تا ۲۹ فوریه ۲۰۰۴ در شمنیتس برگزار میشود، حاوی مجموعه آثار هنر آفریقائی این نقاش و مجسمه ساز است که بعد از دوسلدورف و مونیخ در آلمان شرقی برگزار میشود. مرکز ثقل این نمایشگاه حدود ۱۳۰ اثر از آثار هنری آفریقای شرقی است که عبارتند از نقابهای چوبی، عروسکهای پارچه ای، و مجسمه هائی که از تکه های چوب، آهن، شیشه، ریسمان، پوست لیفی درخت، و پارچه ساخته شده اند. اکثر این آثار بیش از صد سال قدمت دارند.
     
    وضعیت سفید، jila_s و AɱïŗRεẕą از این ارسال تشکر کرده اند.