1. مهمان گرامی، جهت ارسال پست، دانلود و سایر امکانات ویژه کاربران عضو، ثبت نام کنید.
    بستن اطلاعیه

شاعرانه ها هر روز یک غزل:

شروع موضوع توسط !!AMINKHAN!! ‏29/7/15 در انجمن اشعار

  1. کاربر ویژه ゚・*.✿کاربر فعال✿.*・゚ ~✿~

    تاریخ عضویت:
    ‏18/4/19
    ارسال ها:
    8,708
    تشکر شده:
    27,330
    امتیاز دستاورد:
    118
    جنسیت:
    مرد
    ای عاشقان ای عاشقان امروز ماییم و شما

    افتاده در غرقابه‌ای تا خود که داند آشنا

    گر سیل عالم پر شود هر موج چون اشتر شود

    مرغان آبی را چه غم تا غم خورد مرغ هوا

    ما رخ ز شکر افروخته با موج و بحر آموخته

    زان سان که ماهی را بود دریا و طوفان جان فزا

    ای شیخ ما را فوطه ده وی آب ما را غوطه ده

    ای موسی عمران بیا بر آب دریا زن عصا

    این باد اندر هر سری سودای دیگر می‌پزد

    سودای آن ساقی مرا باقی همه آن شما

    دیروز مستان را به ره بربود آن ساقی کله

    امروز می در می‌دهد تا برکند از ما قبا

    ای رشک ماه و مشتری با ما و پنهان چون پری

    خوش خوش کشانم می‌بری آخر نگویی تا کجا

    هر جا روی تو با منی ای هر دو چشم و روشنی

    خواهی سوی مستیم کش خواهی ببر سوی فنا

    عالم چو کوه طور دان ما همچو موسی طالبان

    هر دم تجلی می‌رسد برمی‌شکافد کوه را

    یک پاره اخضر می‌شود یک پاره عبهر می‌شود

    یک پاره گوهر می‌شود یک پاره لعل و کهربا

    ای طالب دیدار او بنگر در این کهسار او

    ای که چه باد خورده‌ای ما مست گشتیم از صدا

    ای باغبان ای باغبان در ما چه درپیچیده‌ای

    گر برده‌ایم انگور تو تو برده‌ای انبان ما

    مولانا
     
    Farzane، m naizar و M @ H @ K از این ارسال تشکر کرده اند.
  2. مدیر ارشد عضو کادر مدیریت ✪مدیر ارشد✪ ~✿~

    تاریخ عضویت:
    ‏21/10/15
    ارسال ها:
    16,435
    تشکر شده:
    74,851
    امتیاز دستاورد:
    149
    جنسیت:
    زن
    از تو سکوت مانده و از من صدای تو
    چیزی بگو که من بنویسم به جای تو

    حرفی که خالی‌ام کند از سال‌ها سکوت
    حسی که باز پُر کندم از هوای تو

    این روزها عجیب دلم تنگِ رفتن است
    تا صبح راه می‌روم و پا به پای تو...

    در خواب حرف می‌زنم و گریه می‌کنم
    بیدار می‌کنند مرا دست‌های تو

    هِی شعر می‌نویسم و دلتنگ می‌شوم
    حس می‌کنم کنارمی و آه... جای تو...

    این شعر را رها کن و نشنیده‌ام بگیر
    بگذار در سکوت بمیرم برای تو...

    #اصغر_معاذی
     
    Farzane و m naizar از این پست تشکر کرده اند.
  3. کاربر ویژه ゚・*.✿کاربر فعال✿.*・゚ ~✿~

    تاریخ عضویت:
    ‏18/4/19
    ارسال ها:
    8,708
    تشکر شده:
    27,330
    امتیاز دستاورد:
    118
    جنسیت:
    مرد
    یارا بهشت صحبت یاران همدمست
    دیدار یار نامتناسب جهنمست

    هر دم که در حضور عزیزی برآوری
    دریاب کز حیات جهان حاصل آن دمست

    نه هر که چشم و گوش و دهان دارد آدمیست
    بس دیو را که صورت فرزند آدمست

    آنست آدمی که در او حسن سیرتی
    یا لطف صورتیست دگر حشو عالمست

    هرگز حسد نبرده و حسرت نخورده‌ام
    جز بر دو روی یار موافق که در همست

    آنان که در بهار به صحرا نمی‌روند
    بوی خوش ربیع بر ایشان محرمست

    وان سنگ دل که دیده بدوزد ز روی خوب
    پندش مده که جهل در او نیک محکمست

    آرام نیست در همه عالم به اتفاق
    ور هست در مجاورت یار محرمست

    گر خون تازه می‌رود از ریش اهل دل
    دیدار دوستان که ببینند مرهمست

    دنیا خوشست و مال عزیزست و تن شریف
    لیکن رفیق بر همه چیزی مقدمست

    ممسک برای مال همه ساله تنگ دل
    سعدی به روی دوست همه روزه خرمست
     
    Farzane و m naizar از این پست تشکر کرده اند.
  4. مدیر ارشد عضو کادر مدیریت ✪مدیر ارشد✪ ~✿~

    تاریخ عضویت:
    ‏15/6/15
    ارسال ها:
    5,908
    تشکر شده:
    35,809
    امتیاز دستاورد:
    200
    دلواپس گذشته مباش و غمت مباد
    من سال هاست هیچ نمی آورم به یاد

    بی اعتنا شدم به جهان بی تو آنچنان
    کز دیدن تو نیز نه غمگین شوم نه شاد

    من داستان آن گل سرخم که عاقبت
    دلسوزی نسیم سرش را به باد داد

    گفتی ببند عهد و به من اعتماد کن
    نفرین به عهد بستن و لعنت به اعتماد

    این زخم خورده را به ترحم نیاز نیست
    خیر شما رسیده به ما مرحمت زیاد

    #فاضل_نظری
     
    !!AMINKHAN!!، Anoosh، M @ H @ K و یک نفر دیگر از این ارسال تشکر کرده اند.
  5. مدیر ارشد عضو کادر مدیریت ✪مدیر ارشد✪ ~✿~

    تاریخ عضویت:
    ‏21/10/15
    ارسال ها:
    16,435
    تشکر شده:
    74,851
    امتیاز دستاورد:
    149
    جنسیت:
    زن
    ای شعرِ من از نم نم آواز دو چشمت
    آغاز سخن بسته به آغاز دو چشمت

    آمیزه ای از شعر تر حافظ و سعدی‌ست
    این فتنهٔ خاموش به شیراز دو چشمت

    تار است مفاهیم پریشان دو زلفت
    ناب است مضامین غزلساز دو چشمت

    در دیدهٔ ناباور من این همه آشوب
    یا از دو لبت، یا دهنت، یا ز دو چشمت

    عمری‌ست که رندان جهان خانه به دوش‌اند
    از حاد‌ثهٔ خانه برانداز دو چشمت...

    #سعید_بیابانکی
     
    !!AMINKHAN!!، m naizar، Farzane و یک نفر دیگر از این ارسال تشکر کرده اند.
  6. کاربر ویژه ゚・*.✿کاربر فعال✿.*・゚ ~✿~

    تاریخ عضویت:
    ‏18/4/19
    ارسال ها:
    8,708
    تشکر شده:
    27,330
    امتیاز دستاورد:
    118
    جنسیت:
    مرد
    خرم آن کس که غم عشق تو در دل دارد
    وز همه ملک جهان مهر تو حاصل دارد

    جور و بیداد و جفا کردن و عاشق کشتن
    زیبد آنرا که چنین شکل و شمایل دارد

    عاشق دلشده را پند خردمند چه سود
    رند دیوانه کجا گوش به عاقل دارد

    مبتلائیست که امید خلاصش نبود
    هرکه بر پای دل از عشق سلاسل دارد

    تا دم بازپسین غرقهٔ دریای غمش
    مدعی باشد اگر چشم به ساحل دارد

    هرکه خواهد که کند از تو مرادی حاصل
    حاصل آنست که اندیشهٔ باطل دارد

    میکشد ساعد سیمین تو ما را و عبید
    میل بوسیدن سرپنجهٔ قاتل دارد

    عبید زاکانی
     
    M @ H @ K، m naizar و Farzane از این ارسال تشکر کرده اند.
  7. مدیر ارشد عضو کادر مدیریت ✪مدیر ارشد✪

    تاریخ عضویت:
    ‏29/7/15
    ارسال ها:
    21,334
    تشکر شده:
    99,340
    امتیاز دستاورد:
    148
    جنسیت:
    مرد
    سعدی

    افسوس بر آن دیده که روی تو ندیده‌ست
    یا دیده و بعد از تو به رویی نگریده‌ست

    گر مدعیان نقش ببینند پری را
    دانند که دیوانه چرا جامه دریده‌ست

    آن کیست که پیرامن خورشید جمالش
    از مشک سیه دایرهٔ نیمه کشیده‌ست

    ای عاقل اگر پای به سنگیت برآید
    فرهاد بدانی که چرا سنگ بریده‌ست

    رحمت نکند بر دل بیچاره فرهاد
    آن کس که سخن گفتن شیرین نشنیده‌ست

    از دست کمان مهرهٔ ابروی تو در شهر
    دل نیست که در بر چو کبوتر نطپیده‌ست

    در وهم نیاید که چه مطبوع درختی
    پیداست که هرگز کس از این میوه نچیده‌ست

    سر قلم قدرت بی چون الهی
    در روی تو چون روی در آیینه پدید است

    ما از تو به غیر از تو نداریم تمنا
    حلوا به کسی ده که محبت نچشیده‌ست

    با این همه باران بلا بر سر سعدی
    نشگفت اگرش خانهٔ چشم آب چکیده‌ست

     
    Farzane، Anoosh و M @ H @ K از این ارسال تشکر کرده اند.
  8. مدیر ارشد عضو کادر مدیریت ✪مدیر ارشد✪ ~✿~

    تاریخ عضویت:
    ‏21/10/15
    ارسال ها:
    16,435
    تشکر شده:
    74,851
    امتیاز دستاورد:
    149
    جنسیت:
    زن

    ساقیا بده جامي زان شراب روحانی
    تا دمی بیاسایم زین حجاب جسمانی

    بهر امتحان ای دوست گر طلب کنی جان را
    آنچنان برافشانم گز طلب خجل مانی

    بی وفا نگار من می کند به کار من
    خنده های زیر لب عشوه های پنهانی

    دین و دل به یک دیدن باختیم و خرسندیم
    در قمار عشق ای دل کی بود پشیمانی

    ما ز دوست غیر از دوست مطلبی نمی خواهیم
    حور و جنت ای زاهد بر تو باد ارزانی

    رسم و عادت رند ی است از رسوم بگذشتن
    آستین این ژنده می کند گریبانی

    زاهدی به میخانه سرخ رو ز می دیدم
    گفتمش مبارک باد بر تو این مسلمانی

    زلف و کاکل او را چون به یاد می آرم
    می نهم پریشانی بر سر پریشانی

    خانه دل ما را از کرم عمارت کن
    پیش ازاین که این خانه رو نهد به ویرانی

    ما سیه گلیمان را جز بلا نمی شاید
    بر دل "بهایی" نه هر بلا که بتوانی

    #شیخ_بهایی
     
    Farzane و m naizar از این پست تشکر کرده اند.
  9. کاربر ویژه ゚・*.✿کاربر فعال✿.*・゚ ~✿~

    تاریخ عضویت:
    ‏18/4/19
    ارسال ها:
    8,708
    تشکر شده:
    27,330
    امتیاز دستاورد:
    118
    جنسیت:
    مرد
    از هر چه می‌رود سخن دوست خوشتر است
    پیغام آشنا نفس روح پرور است

    هرگز وجود حاضر غایب شنیده‌ای
    من در میان جمع و دلم جای دیگر است

    شاهد که در میان نبود شمع گو بمیر
    چون هست اگر چراغ نباشد منور است

    ابنای روزگار به صحرا روند و باغ
    صحرا و باغ زنده دلان کوی دلبر است

    جان می‌روم که در قدم اندازمش ز شوق
    درمانده‌ام هنوز که نزلی محقر است

    کاش آن به خشم رفتهٔ ما آشتی کنان
    بازآمدی که دیدهٔ مشتاق بر در است

    جانا دلم چو عود بر آتش بسوختی
    وین دم که می‌زنم ز غمت دود مجمر است

    شب‌های بی توام شب گور است در خیال
    ور بی تو بامداد کنم روز محشر است

    گیسوت عنبرینهٔ گردن تمام بود
    معشوق خوبروی چه محتاج زیور است

    سعدی خیال بیهده بستی امید وصل
    هجرت بکشت و وصل هنوزت مصور است

    زنهار از این امید درازت که در دل است
    هیهات از این خیال محالت که در سر است
     
    m naizar، Farzane و M @ H @ K از این ارسال تشکر کرده اند.
  10. مدیر ارشد عضو کادر مدیریت ✪مدیر ارشد✪ ~✿~

    تاریخ عضویت:
    ‏21/10/15
    ارسال ها:
    16,435
    تشکر شده:
    74,851
    امتیاز دستاورد:
    149
    جنسیت:
    زن
    وفا نكردي و كردم، خطا نديدي و ديدم
    شكستي و نشكستم، بُريدي و نبريدم

    اگر ز خلق ملامت، و گر ز كرده ندامت
    كشيدم از تو كشيدم، شنيدم از تو شنيدم

    وفا نكردي و كردم، خطا نديدي و ديدم
    شكستي و نشكستم، بُريدي و نبريدم

    اگر ز خلق ملامت، و گر ز كرده ندامت
    كشيدم از تو كشيدم، شنيدم از تو شنيدم

    كي ام، شكوفه اشكي كه در هواي تو هر شب
    ز چشم ناله شكفتم، به روي شكوه دويدم

    مرا نصيب غم آمد، به شادي همه عالم
    چرا كه از همه عالم، محبت تو گزيدم

    چو شمع خنده نكردي، مگر به روز سياهم
    چو بخت جلوه نكردي، مگر ز موي سپيدم

    بجز وفا و عنايت، نماند در همه عالم
    ندامتي كه نبردم، ملامتي كه نديدم

    نبود از تو گريزي چنين كه بار غم دل
    ز دست شكوه گرفتم، بدوش ناله كشيدم

    جواني ام به سمند شتاب مي شد و از پي
    چو گرد در قدم او، دويدم و نرسيدم

    به روي بخت ز ديده، ز چهر عمر به گردون
    گهي چو اشك نشستم، گهي چو رنگ پريدم

    وفا نكردي و كردم، بسر نبردي و بردم
    ثبات عهد مرا ديدي اي فروغ اميدم؟

    مهرداد اوستا
     
    m naizar و Farzane از این پست تشکر کرده اند.