تو این فکرم فرق انسان و حیوان چیست آیا حیوانات و جانوران هم میتوانند فکر کنند؟ برای این که اگر میتوانستند، کتاب مینوشتند. به مدرسه میرفتند کت و شلوار میدوختند و میپوشیدند. یا برای فصل زمستان کمپوتهای گوناگون مثل کمپوت یونجه، علف، گندم و جو و یا گوشت شغال و …. درست می کردند. پس، همین فکر کردن و آینده نگری فرق انسان و حیوان است نه حرف زدن
به این نوشته: کاش آدم هارو از "مهربون بودنشون" , از "خوب بودنشون" , پشیمون نمیکردن ; خسته نمیکردن.... ای کاشـ ! یا ای کاش قبلِ اینکه قرار باشه "رویِ بُعدی که پر از احساسُ خوب بودنِ رو بپوشونن" ; یاد بگیرن زیادی خوبی و مهربونی تهش "دل شکستِگیه" ! کاش وقتی میگفتن زیادی مهربون بودن ; خوب بودن..; خوب نیست گوش میکردم.... آدم های مهربون زیاد "صبورن".. یدفعه میزارنت ُ رهات میکنن و میرن.. جوری که انگاری اون قلبِ پر احساسی که روشو با «این قلب از مهربانی تهی ست» پوشوندن; اصلا وجود نداره... کاش وقتی یِ آدم مهربونیشُ بهتون میداد نمک نشناس نبودین.. که تهش یجوری بیخیالتون شه که قید هرچی بودُ بزنه ! کرکره ی دلش رو بکشه پایین. بنویسه : " خالی از هر بی لیاقت.. " . . خسته میشیم که رهــا میکنیم.. ! همـین. کدوم قانونی گفته بود. ته خوب بودن , خوب نیست.. ؟.
به اینهمه کارتون های پر از وسیله ی دور و برم که باید جابجا کنم، واقعا بارکشی کار سختیه ،کمرم شکست دیگه!
اضطراب امتحان چه کارها که نمیکنه! وسط امتحانات هوس یادگیری سفالگری به سرم زده! گوگل کرومم پُر شده از پیجای سفالگری!
به اینکه تلوزیون ُهرچی که بصری ِ نا خواسته سبک و سلیقه هامون ُشبیه ِخودش کرده :) و عملا کمتر رفتیم سمت مطالعه ی کتاب و پیدا کردن حقیقت .. و فک میکنیم هر چی اونا بگن درسته و روش موضع گیری میکنیم فارغ از اینکه یادمون میره هر فیلمی کارگردان و نویسندش یه هدفی رو دنبال میکنن ! به نظرم وقتی به اون هدف فکر نکنی و نشینی تمام سکانس هاش رو برای خودت تحلیل و تفسیر کنی به اصل ماجرا پی نمیبری ؛) نا خود آگاه غرق میشی تو خواست و هدف نویسنده و ... + چرا این سریال ِقهرمان ضعیف کلاس اینقده جذابیت داره ؟ میخوام ببینم آخرش چی میشهههه ! لطفا زودترررر ترجمه شو و بیاااا پیش ما + یه سبکی که سریال سقوط رو برام جذاب کرده، اتفاقات غیر مناظره ای هست که آخر هر قسمت ِ سریال پیش میاد.. سر قسمت اول مطابق سنته حدس سریال همه قیمه هارو ریختیم تو ماستا :/
فکر میکردم فقط منم که درد میکشم تا اینکه احساسات پوسیده و درهمریختهشون رو دیدم زیر این نقاب خوشبختی!... نه اونا میتونستن کاری برای من انجام بدن، و نه من برای اونا.. بهقولِ آلبر کامو: رنج همیشه تنهاست...
ایمپلنت تو یکماه از نه تومن بشه ۱۴ تومن. لعنت به هفت پشتتون : ) امروز گروه مدرسه رو باز کردم دیدم دارن تسلیت میگن به یکی از همکارا دخترش فوت کرد ! نوگل نوشکفته ! هنوزم دلم ریش میشه با فکر بهش من ادم جمع نیستم جمع ناشناخته باشه اوکیع جمع کلا شناخته باشه هم اوکیه ولی جمعی که توش ادمایی باشن که بعنوان رهگذر توزندگیمن حالمو بد میکنه و مضطرب از الان هولم گرفته برای مراسم فردا که باید برم صدای تپش قلبمو میشنوم : ) میدونی منی که در این حد اضطراب دارم بدون شک باید برم سراغ دارو درکنار مشاوره، ولی خسته ام، مفهومه؟: ) متنفرم از مجازی شدن تدریس واقعا حرفی برای گفتن ندارم تو شاد، برخلاف سالهای پیش!
ادم های هم فرکانس "هم" را پیدا میکنند و میشوند "دوست"! میشوند"رفیق"... رفیق واقعی: همونیه که جلوش فقط ُُ فقط "خودتی"! امروز اصلا حوصله ی سالن رو نداشتم«مثلِ همیشه» با همدیگه جیم زدیم و مثلِ وقته بیکاریمون یه گشتو گذارِمخصوص سه نفرمون زدیم ; حرف زدیم گفتیم.. خندیدیم.. ; هرچند بعدش باید جواب پس میدادیم ! اما دلیل موجهی برای پر کشیدنِ حسِ خوبش نبود; بود؟(اصلا مهم نبود...) خلاصه که میگذره امّا "خوش" ...