1. مهمان گرامی، جهت ارسال پست، دانلود و سایر امکانات ویژه کاربران عضو، ثبت نام کنید.
    بستن اطلاعیه

شاعران و نويسندگان تاپفروم

شروع موضوع توسط M!TRA ‏12/5/15 در انجمن نویسندگان تاپ فروم

  1. کاربر مفید

    تاریخ عضویت:
    ‏9/8/15
    ارسال ها:
    702
    تشکر شده:
    5,314
    امتیاز دستاورد:
    118
    جنسیت:
    زن
    ظهرآرامي بود
    وپر از خواستنی بي وقفه
    مي نوشتم به سرانگشت
    نام زيباي توبرذهن چروكيده ي خويش.
    باغ سرهنگ!
    تو و مستی و عیشی در پیش!

    «دخترك» نام توبود.
    باغ سرهنگ ز مستی ات به خود مي پيچيد
    ومن اينجا به خودم!

    من كه سرباز ونگهبان بودم!

    لب استخرتوميرقصيدي
    ومن ایستاده با قمقمه ام!

    به هواي كمكي بر سرهنگ
    به تونزديك شدم!
    قلبم ازجوشش خون جاري بود!
    موي خرمايي تو
    صبروهوش ونفسم رامي برد!

    زانوانم لرزان!

    تبم افزون می شد!

    چشم برچشم خمارت كردم
    توحواست كه نبوددد!

    يكدفعه ازته باغ
    دادزد:آي پسر!

    اه ! خودش آمده بود!
    تو سکوت کردی و
    انگار زمين
    جاذبه اش را از یاد ببرد!

    يك فشنگ كه ز تمرين نگه داشته ام

    چشم ات فریاد کشید:
    «جهت سرهنگ است!»

    جهت سرهنگ است؟
    یا دل کوچک من؟
    یا سر ناچیزم؟

    شايدآن لحظه فقط اسلحه رنجورم
    حالتم را مي دید
    باغ سرهنگ ز مستی ات به خود مي پيچيد

    ومن اینجا به خودم!

    دست بردم به تفنگ..
    بوسه ای داد ،(تفنگ) به كام دهنم ..

    باغ پيروفرتوت!
    جاي جايش هوست بود كه بردوشم بود!

    لحظه بعد به خود آمده ام

    نوك سبابه ام انگار خيالي دارد!
     
    3mane shab@، !!AMINKHAN!!، Adel و 5 نفر دیگر از این ارسال تشکر کرده اند.
  2. کاربر مفید

    تاریخ عضویت:
    ‏9/8/15
    ارسال ها:
    702
    تشکر شده:
    5,314
    امتیاز دستاورد:
    118
    جنسیت:
    زن
    (دیشب چراغ دیده من تا سپیده سوخت\آتش فتاد بی تو به ماتمسرای اشک
    خواب آوراست زمزمه ی جویبارها\درخواب رفته بخت من از هایهای اشک)
    سردار مععجزاتی و اشکت ربود، آه
    در نی دمید ناله و سوز و نوای اشک
    نمرود کرد آتش هجران به دور من
    گل می شکفت از نظرم جای جای اشک
    نادیده ای که دوش چه ها بر سرم گذشت
    بی توست در اتاق شبم کربلای اشک
    ردی به روی گونه ز گردن گذشته است
    از دیده ام شروع شد آن رهنمای اشک
    پنجشنبه شد و عجبا بی تو زنده ام
    شرمنده ام امان نداده مرا قهقرای اشک
    تشبیه روی (..) به اشک بود
    اینگونه من سروده امت در ثنای اشک
    محبوب قلبمی و من اینک زار میزنم
    مخفی شدم درون عبا و لوای اشک
     
    وضعیت سفید، 3mane shab@ و Tabassom از این ارسال تشکر کرده اند.
  3. کاربر حرفه ای ~✿~

    تاریخ عضویت:
    ‏28/11/21
    ارسال ها:
    1,759
    تشکر شده:
    18,643
    امتیاز دستاورد:
    113
    گفت:
    قرار نیست ، همیشه کسی که به هر سازی میرقصد ، "من" باشم! قرار نیست ، همیشه کسی که میبخشد ، میگذرد ، فرآموش میکند، "من" باشم! قرار نیست همیشه کسی که درک میکند ، قبول میکند ، منطقی تصمیم میگیرد ، تحمل میکند ، کنار می آید ، "من"باشم.
    در حالی که سرش را تکان میداد ؛ از روی تاسفغمبی تحملی!؟ نمیدانم‌... ، ولی همه ی حالات ِ چهره اش گویی فریاد میکشید که چقدر پریشان است .
    ادامه داد:
    امّا من دیگر نمیبخشم! دیگر فراموش نمیکنم! دیگر درک نمیکنم! قبول نمیکنم! تحمل نمیکنم!
    دسته ی چمدان را گرفت و رفت ؛ دیگر اویی که صبوری کُنَد ؛ نبود ..

    (: پر بشه از نوشته های من وُ تفکراتَم.
    8شهریور 1401
    @};-
     
    M @ H @ K از این پست تشکر کرده است.