زيباترين حرفت را بگو شکنجهی پنهان سکوتت را آشکاره کن و هراس مدار از آن که بگويند ترانهای بيهوده میخوانید چرا که ترانهی ما ترانهی بيهودگی نيست چرا که عشق حرفی بيهوده نيست
حال دلت که خوب باشد همه دنیا به نظرت زیباست حال دلت که خوب باشدحتی میشوی همبازی بچه ها و چقدر لذت داردکه آدم حال دلش خوب باشد
دوست عجب امنیت خوبی ست میتوانی با او خودِ خودت باشی میتوانی دردهایت را هرچندناچیز هرچند گران بی خجالت با او در میان بگذاری ! از حماقت هایت بگویی دوست انتخاب آزاد توست،اختیار توست ! نامش را در شناسنامه ات نمی نویسند ! نامت را در شناسنامه اش نمی نویسند ! دوست عرف نیست عادت نیست معذوریت نیست دوست از هر نسبتی مبراست ! دوست سایبان دلچسبی ست ، تا خستگی ات را با او به فراموشی بسپاری !.
آدمها را مهمان کنید به دوست داشتن به خیال راحت از حضورتون به حس خوب به حرفهای بی کینه و کنایه به لبخندی شیرین وبه دعایی از ته دل ...
من نمیتونم مث پیکاسو برات نقاشی بکشم. نمیتونم مث حافظ و مولانا شعر بگم. یا مث فروغ ، احساسات رو در کلمات جاری کنم. صدام مث صدای استادشجریان دلنشین نیس و نمیتونم مث شاملو ، عاشقانه هام رو نجوا کنم. اما می تونم مث مجنون برات بمیرم، مث نجار محلمون ، بنا کننده شادی هات باشم، مث رفتگر ها هر شب غمهات روجمع کنم و بیرون بریزم. من می تونم مث خودم باشم. میتونم با دستای خالی، دوستت داشته باشم
دوست داشتنت شبیه خیال پردازی های کودکی ام شده طوری که مدت هاست به این فکر میکنم که کاش چند لحظه ای ساعت " برنارد " را داشتم فقط برای چند ثانیه فارغ از همه دنیا به سراغت می آمدم در آغوش میگرفتمت می بوسیدمت بی آنکه بفهمی و تمام زمان را بعد با این دلخوشی پیر میشدم