روزی دوباره به آسمان نگاه خواهم کرد از رهگذری خواهم پرسید امروز روزِ چندم مهر است ؟ و صورتی را برای شاخه گلی در دستم و نارنجی را برای غروبی پاییزی و آبی را برای پیراهنِ تو به خاطر خواهم آورد به جای تمامِ چیزهایی که از یاد برده ام
بگذار، که بر شاخه این صبح دلاویز بنشینم و از عشق سرودی بسرایم آنگاه، به صد شوق، چو مرغان سبکبال، پر گیرم ازین بام و به سوی تو بیایم خورشید از آن دور، از آن قله پر برف آغوش کند باز،همه مهر،همه ناز سیمرغ طلایی پرو بالی ست که چون من از لانه برون آمده، دارد سر پرواز
در سرم تا ز سر زلف تو سودایی هست دل شیدای مرا با تو تمنایی هست در ره عشق منه زاهد بیچاره قدم گر ز بیگانه و خویشت غم و پروایی هست دل که از غمزه ربودی به سر زلف سیاه گر چه دزدیست سیه کار، دل آسایی هست باغبان تا گل صد برگ رخ خوب تو دید در چمن بیش نگوید گل رعنایی هست