تنهایم مثل مرغ سفید دریایی بر دکل کشتی. عقربه ها به خواب رفته اند باد در نوزیدن اصرار می کند ابر در نیامدن باران در نباریدن و تابستان کلاه حصیری بر سر گذاشته کنار دریا چرت می زند... "رسول یونان"
به وقت تنهایی مرد، زیر باران سیگار می کشد زن پشت پنجره اما، نه باران مهم است نه مرد، نه پنجره، نه زن مهم تنهایی است، که دود می شود!
هی کافه چی! برای یک شب کافه ات را به دست من بده می خواهم برای یک شب هم که شده خودم باشم واین صندلی های خالی... خودم باشم و یک آغوش خیالی... خودم باشم واشک هایی که سرازیر می شوند و خدا هم پاکشان نمی کند... بگذار این سکوت وحشی تن مرا به اسارت بگیرد بگذار در این تنهایی خون دل بالا بیاورم بگذار سیگار بند بند وجودم را بسوزاند بگذار دیگر نباشم...!!!
وقتی مادر نیست انگار زندگی هم نیست آرامش هم نیست وقتی مادر نیست انگار همه چیز عوض شده وقتی مادر نیست انگار زندگی با هیچ چیزی شیرین نمیشه وقتی مادر نیست انگار خندهها از هزاران گریه تلخ تر میشه کاش خدا یه فرصت دیگه بهم میداد تا با مادرم بودن را بیشتر احساس میکردم کاش میشد دوباره تو آغوشش برمو بهش بگم دوستش دارم بهش بگم مامانم زندگی بی تو معنا نداره کاش میشد فرصت های از دست رفته رو جبران کرد...
بی تو با این دنیا چه کنم بی تو با این اشکها چه کنم بی تو با این غمهام چه کنم بی تو با این تنهایی چه کنم بی تو با این روزگار چه کنم بی تو با این زندگی چه کنم بی تو با این دلم چه کنم بی تو با این دلواپسیم چه کنم مادر بی تو با این دلتنگی چه کنم مـادر بی تو جه کنم ...
تا که بودیم نبود کسی کشت مارا غم این بی کسی تا که رفتیم همه یار شدند خفته بودیم همه بیدار شدند قدر آن کس بدانید که هست نه در آن لحظه که افتاد و شکست بودیم و کس نمیداشت که هستیم باشد که نباشیم و بدانند که بودیم ...
رابطه با تمام شیرینی اش سراسر محدودیت است کسی که وارد رابطه میشود در اصل وارد یک زندان شده است! وارد یک انفرادی که روی در و دیوارهایش پر از دوستت دارم به زبان ها و رفتارهای مختلف است عاشقانه هایی با طعم دلبرانه ی دونفره، که قبل از این آدم های معمولی زندگی تان نثارتان نمیکردند، اما این عاشقانه ها تاوان دارد تاوانی از جنس محدودیت از جنس اولویت که هیچ بهانه ای نباید جای اولویت فرد اول زندگی تان را بگیرد که اگر گرفت که اگر خوشی های گذرای زندگی تان را ترجیح دادید ناگزیر از انفرادی آزاد میشوید و انتقال داده میشوید به بند عمومی! هر چند شاید رابطه تان پابرجا بماند اما دیگر کیفیت قبل را نخواهد داشت. البته که هیچ نیرویی نمیتواند انسان را محدود کند اما انسان، خود تصمیم میگیرد در انفرادی باشد و ریاضتِ شیرین عشق را به جان بخرد یا در بند عمومی سرگرم آدم هایی که می آیند و چندی بعد میروند. حال شما بگویید تنهایی واقعی از آن چه کسی ست؟ آزادی و شلوغیِ کاذبِ بند عمومی یا اسارتِ شیرین بند انفرادی؟!