عاشقان را جست و جو از خویش نیست در جهان جوینده جز او بیش نیست این جهان و آن جهان یک گوهر است در حقیقت کفر و دین و کیش نیست
رخ تو چگونه بینم که تو در نظر نیایی نرسی به کس چو دانم که تو خود به سر نیایی وطن تو از که جویم که تو در وطن نگنجی خبر تو از که پرسم که تو در خبر نیایی
مانند تو کهپاک ترینی فقط یکی مانند ما هزار هزار آفریدهاند دستم نمیرسد به تو ای باغ دور دست از بس حصار، پشت حصار آفریدهاند