شروع موضوع توسط ATENA 29/9/11 در انجمن اشعار
ای خدایی که به یعقوب رساندی یوسف این زمان یوسف من نیز به من بازرسان
هر کسی را سر چیزی و تمنای کسی است ما به غیر از تو نداریم تمنای دگر سعدی
در گنه کز جانب ما بود تقصیری نبود چون در آمرزش که کار اوست، کوتاهی میرود؟ خصالی هروی
گر جام خالیت بدهد پیر می فروش بستان و دم مزن که تهی از اشاره نیست خروشی تبریزی
خداوندا حضوری بخش ما را اجابت کن به فضلت این دعا را شیخ محمود شبستری
یک شب به رغم صبح به زندان من بتاب تا من به رغم شمع سر و جان فشانمت
با شیخ از شراب حکایت مکن که شیخ تا خون خلق هست ننوشد شراب را... #شهریار
برگ خشکیده هر آنقدر مصمم باشد ساقه اش را غم پاییز جدا خواهد کرد! #محسن_نظری
کفاره ی شراب خوری های بی حساب هشیار در میانه ی مستان نشستن است... #صائب_تبریزی
من از رویید خار بر سر دیوار دانستم که ناکس کس نمیگردد بدین بالا
نام های کاربری را با استفاده از کاما (،) از هم جدا کنید.