یارب دلم دیوانه شد مفتون صاحبخانه شد امشب دل رسوای من دیوانه پیمانه شد مست می نابش شدم در این خراب آباد دل امشب دل شوریده ام آواره میخانه شد
دوش از مسجد سوی میخانه آمد پیر ما چیست یاران طریقت بعد از این تدبیر ما ما مریدان روی سوی قبله چون آریم چون روی سوی خانه خمار دارد پیر ما
هم مسجد و هم کعبه و هم قبله بهانه است. دقت بکنی نور خدا داخل خانه است. در مسجد و در کعبه به دنبال چه هستی؟ اول تو ببین قلب کسی را نشکستی ؟ اینگونه چرا در پی اثبات خداییم؟ همسایه یی ما گشنه و ما سیر بخوابیم.
از هواجویی رساند خانه خود را به آب چون حباب از بحر هر کس خانه می سازد جدا جذبه توفیق می خواهی،سبک کن خویش را کهربا کی کاه را از دانه می سازد جدا؟ ز اختلاف جام، غافل از می وحدت شده است آن که از هم کعبه و بتخانه می سازد جدا صائب
در کهنسالی ز مرگ ناگهان غافل مشو برگ چون شد زرد از باد خزان غافل مشو امن نتوان زیست از اقبال و ادبار فلک از دم شمشیر و از پشت کمان غافل مشو صائب
پیش دستت چاکری استاده بد آخر ببین مرگ افکندش ز پا غم کرد پامالش چه شد ملک عیش محتشم یارب چرا شد سرنگون گشت بختش واژگون اقبالش چه شد محتشم کاشانی
غم و اندوه يار من باشد تو به اندوه و غم چرايي يار من که بيدارم، از جدايي توست تو چرايي به نيمه شب بيدار رهی معیری
دل در بر من زنده برای غم توست بیگانه خلق و آشنای غم توست لطفیست که میکند غمت با دل من ورنه دل تنگ من چه جای غم توست
در زلف تو آشوب زمن میبینم بیگانه نبیند آنچه من میبینم او پیچ و خم و تاب و گره مینگرد من بخت سیاه خویشتن میبینم