لب بر لبم بنه که نواهاست در دلم دستی به سینه ی من شوریده سر گذار بنگر چه آتشی ز تو برپاست در دلم زین موج اشک تفته و توفان آه سرد
شبی یاد دارم که چشمم نخفت شنیدم که پروانه با شمع گفت که من عاشقم گر بسوزم رواست تو را گریه و سوز باری چراست
لبخند تو خلاصه خوبی هاست لختی بخند خنده گل زیباست پیشانی ات تنفس یک صبح است صبحی که انتهای شب یلداست قیصر امین پور