در این روزهای سخت که قطعا هر کدام با روشی شخصی سعی میکنیم تحمل کنیم و صبور باشیم ، حواسمان به صمیمیت هایمان باشد . گاهی آغوشی ، همراهی با بغضی ، نگاه عمیقی و حضوری کوتاه اما پررنگ ، می تواند روانی را از فروپاشی نجات دهد .
کاش می شد حال خوب را، لبخند زیبا را، بعضی دوست داشتن ها را، خشک کرد ! لای کتاب گذاشت، و نگهشان داشت ...
. آرزو دارم ناخواسته به دست آوری آن چيزهايی را که خواسته هایت هستند… آن گونه که با خود بياندیشی : آيا کسی برايم آرزويی کرده است … ؟! هی پاک می کنم… هی می نويسم… املايم بد نيست ! از تکرار اسمت لذت می برم… .
. . نازنین آمد و دستی به دل ما زد و رفت پردهی خلوت این غمکده بالا زد و رفت کنج تنهایی ما را به خیالی خوش کرد خواب خورشید به چشم شب یلدا زد و رفت درد بیعشقی ما دید و دریغش آمد آتشِ شوق درین جانِ شکیبا زد و رفت خرمن سوختهی ما به چه کارش می خورد که چو برق آمد و در خشک و تر ما زد و رفت رفت و از گریهیِ طوفانیام اندیشه نکرد چه دلی داشت خدایا که به دریا زد و رفت.. بود آیا که ز دیوانهی خود یاد کند آن که زنجیر به پایِ دل شیدا زد و رفت سایه آن چشمِ سیه با تو چه میگفت که دوش عقل فریاد برآورد و به صحرا زد و رفت . .