پشت آن پنجره ی رو به افق پشت دروازه ی تردید و خیال لا به لای تن عریانی بید من در اندیشه ی آنم که تو را وقت دلتنگی خود دارم و بس . .
تو با شرافتی اگر آبروی دیگران را مانند آبروی خودت محترم بدانی تو آزادی، اگر خودت را کنترل کنی، نه دیگران را تو مهربانی، اگر وقتی دیگران مرتکب اشتباهی میشوند، آنها را ببخشی. تو شادی، اگر گلی را ببینی و بخاطر زیباییش خدا را شکر کنی تو ثروتمندی، اگر بیش از آنچه نیاز داری نداشته باشی و دوست داشتنی هستی، اگر دردهایت تو را از دیدن دردهای دیگران کور نکرده باشد. اگر چنین است تو یک انسان بزرگ هستی
یک روزهایی را باید اختصاص داد به بی خیالی نه به دغدغه ای فکر کرد نه غصه ای خورد نه نگرانِ چیزی بود. یک روزهایی را باید از تویِ تقویمِ دنیا بیرون کشید و برای خود کرد از من می شنوید گاهی اوقات خودتان را بردارید و بزنید به جاده ی بی خیالی میان این همه مشغله و روزمرِگی های تکراری برای ساعاتی هم که شده گوشه ی دنجی رها شوید و برایِ ادامه ی راه نفس بگیرید اجازه ندهید دلخوشی و آرامش مسیر قلب شما را گم کند اجازه ندهید امید و نشاط در شما بمیرد یک روزهایی برای خودتان باشید برای خود خودتان...
تـ ـو بــرو مــن هم برای اینکــه راحــت تربروی میگویم:برو خیالی نیست امــا کیســت که ندانــد بی تــو تنهـــا چیـزی کـــه هســت “خیـ ـال توسـ ـت”
اسمان که نشد چرا درخت نباشم وقتی تو در من این همه پرنده ای ذهنم پر از لانه هایی است که برای تو ساخته ام ....