شاید اون هیچ وقت برایِ من واقعی نبود .. اما رَنجی که از هم بردیم واقعی بود و به همون اندازه عشقی که بهَم داشتیم . پرسه در مه
- سکانسی که خسرو شکیبایی گفت: «یعنی همه چی دروغ بود؟! همه حرفها، زمزمهها، عشقها ..» سکانسِ همه آدم هاست تو زندگی .
- قرارِمون بود، قول دادی .. + قرار چیه؟ وَضع عوض شده . - قرار اون چیزیِ که وضع عوض شد پاش وایسی . - کنعان
افسانه 1900 شهر مون "لایت" هیچ وقت نمیتونی نهایتش رو ببینی. پایان! خواهش میکنم فقط میشه بهم بگی که کجا تموم میشه؟ همه چیز خوب بود منم خوشحال بودم با پالتویی که تنم بود خوش قیافه شده بودم و پیاده شدم همه چیز تضمین شده بود. مشکل این نبود. مکس چیزی که من دیدم منو متوقف نکرد چیزی که ندیدم متوقفم کرد .متوجه میشی؟ چیزی که ندیدم انتهای اون شهر بود هیچ پایانی وجود نداشت چیزی که ندیدم این بود که همه این چیزها کی و کجا جمع میشن و به پایان می رسن. پایان دنیا! یه پیانو رو در نظر بگیر کلید ها شروع میشن و به پایان می رسن. تعدادشون 88 تاست کسی بیشتر یا کمتر نمیگه کلیدها بی انتها نیستن ولی تویی که بی انتهایی و میتونی بی نهایت آهنگ بسازی من اینو دوست دارم و می تونم با هاش زندگی کنم ولی تو منو جایی میبری و جلوی جشمهام چیزی میذاری که ملیونها ملیونها کلید داره مکس کلیدها پایانی ندارن اون کیبورد بی انتهاست و اگه اون کیبورد بی انتها باشه با اون کیبورد نمیتونی آهنگ بسازی. روی صندلی اشتباهی نشستی اون پیانوی خداست خدای من فقط اون خیابونا رو دیدی هزاران هزار خیابون وجود داره چجوری میخوای یکیشو انتخاب کنی؟ یه زن... یه خونه... یه روش برای مردن من توی این کشتی به دنیا اومدم و دنیا من رو نادیده گرفت و هر روز آرزوی 2000 نفر توی این کشتی جا می موند ولی همه چیز بین دماغه و عقب کشتی خلاصه میشد من یاد گرفتم اینطوری زندگی کنم. خشکی؟ خشکی کشتییه که برای من خیلی بزرگه مثل یه زنی که خیلی زیباست یه پلی که خیلی طولانیه یه آهنگی که نمی دونم چجوری بسازمش هرگز نمیتونم از این کشتی پیاده بشم هرگز نمیتونم از زندگیم بیرون بیام. در نهایت از نظر بقیه من یه مرده ام این قسمت دوئل 1900 بود که تلاش میکرد از کشتی پیاده شود ولی میان راه متوقف شد و برگشت! شاهکاره آقا شاهکار
_اگه دیگه منو ندیدی به مادرم سلام برسون _مادرت خیلی وقته مرده _اه...پس خودم اینکارو میکنم no country for old men
فیلم تابستان گرم و طولانی : لارا : اولین بار وقتی به چشمان آبیت نگاه کردم فهمیدم ما به درد هم نمیخوریم و من نمیتونم علاقه ای به تو داشته باشم و اینکه تو چقدر میتونی بی رحم باشی بیل کویک ( پل نیومن ) تو درست فهمیدی اما فقط رنگ چشمایه منو
((بزرگ کردن آریزونا)) ناتان آریزونا: اسمت چیه؟ لئونارد اسمالز: اسمم لئونارده....دوستان لئو صدام میکنن....ولی دوستی ندارم!