همچون تکبیر آعاز نمازم حی علی الفلاح گویان باب نشاط و شادی از مهر بر من باز کن و ای سرو چمانِ چمن حسن وزیبائی کی کشتی آرزویم را به ساحل میرسانی که دریای عشق را در هر قدم تمساح هاست نیکبخت نوش بیستم جولای ۲۰۱۸ پراگ
. به سلامتی ِ هر چیز که دارد تمام می شود به سلامتی آتش که از سوختن می رقصد به سلامتی زخم که پوست را زنده نگه می دارد به سلامتی رنج که قرنهاست خودش را تحمل می کند ... گروس عبدالملکیان
رنج بسیار کشیدم اما چون به معشوق رسیدم و بوسه ای خواستم بر من فریاد زد که ترا بوسه نخواهم داد رنجیده خاطر و گریان بکنجی نشستم و گفتم مرنجان دلم را که این آهوی وحشی چون از این دشت بلا رانده شود در کوه طعمه گرگان و کفتاران گردد و ان گل چهره گفت : سفرت بخیر اما . چون از این دشت مشوش بسلامتی گذستی به گرگان و کفتاران سلامی گرم از ما برسان برسان سلام مارا نیکنوش 10 آگست 2020 آداوا
ما از هرچه به آسودگی می انجامید ، رها میشدیم اوج می گرفتیم فارغ از قلاب های امیدواری که در تقلاهایی پوچ به سخره مان می گرفت درون سینه هامان ؛ پاسخ مجهولی که می گداخت مان ... پری شان ۲۴ مرداد
این روزها نمیدانم عزادار چه کسی هستم... همسری از دست رفته یا عمویی که جایِ پدر نداشته ام بود... طوفان های زندگی ام تمامی ندارد... احساساتم در تغیّر است... ساعت ها بی وقفه گریه میکنم و بعد بی صدا به گوشه ایی خیره میشوم و به خودم میگویم زندگی همین است... اما ته قلبم صدایی میگوید نه این زندگی نیست که به انتظار مرگ نشسته باشم... این زندگی نیست که هر روز چند ساعت لبه ی پشت بام مینشینم تا شاید با خدا به صلحی برسم و برای همیشه از رنجی که میبرم خلاص شوم... من سالهاست که مرده ام...فقط نعش خسته ام را بی هدف در پیِ هیچ می کشانم...خدا مهربان است...