پدرم همیشه می گفت: به زندگی بعد از مرگ اعتقاد داشته باش امـــــا من با این مردم به مرگ قبل از زندگی اعتقاد پیدا کردم و هر روز میمیرم بی آنکه زندگی کرده باشم... "زنده یاد حسین پناهی "
بعد از او من دیگر خودم را از جرگه آدمها، از جرگه احمقها و خوشبختها به کلی بیرون کشیدم و برای فراموشی به شراب و تریاک پناه بردم - زندگی من تمام روز میان چهار دیوار اطاقم میگذشت و میگذرد - سرتاسر زندگیم میان چهار دیوار گذشته است... صادق_هدایت
آسمان چشمانت که مهتابی می شود شب آرام آرام، از راه می رسد آرامش می بارد از نگاهت به وقت مهتاب ستاره ها، گل لبخند را روی لبانت نقش می زنند، نقره فام و من آرامشی را مینوشم از زمزمه مهتابی چشمانت ......
مرا قلبی است خون افشان ز دست آن کمان ابرو جهان بس فتنه خواهد دید از آن چشم و از آن ابرو غلام چشم آن ترکم که در خواب خوش مستی نگارین گلشنش روی است و مشکین سایبان ابرو اگر چه مرغ زیرک بود سینا در هواداری به تیر غمزه صیدش کرد چشم آن کمان ابرو
آری آغاز دوست داشتن است گرچه پایان راه نا پید است من به پایان دگر نیا ندیشم که همین دوست داشتن زیباست
ماشه را کشیدهام یعنی به سرنوشتی نامعلوم تن دادهام ماشه را کشیدهام ؛ دریچهها باز شدهاند و دوازدهکلمه در دوازدهخط به سمت سطر پایانی رویاها هجوم بردهاند کلمهها میدوند چنانکه گویی حروفشان از هم خواهد پاشید کلمهها تازیانه میخورند و میدوند هر یک از این اسبها که میدوند و خون عرق میکنند هرکدام که زودتر به سطر پایانی این شعر ، به پرچم شطرنجی پایان ، هرکدام زودتر به شاهرگ برسد؛ سرنوشت من خواهد بود کلمههایی از این دست رها میتوانند خود آفرینشگر حماسهای باشند یا راویان تراژدی اندوهباری همین کلمههای شلّیکشدهی بیبازگشت ، همین اسبها آنیکی که در دور اوّل پیشیگرفتهاست خیانت است یکیدیگر از آنها تردید است یکی از آنها دوستتدارم است آنیکی مرگ است یکی از آنها کلمهی غریبی به زبانی دیگر است تو روی کدامیک از این کلمهها شرط میبندی؟ علیرضا راهب