1. مهمان گرامی، جهت ارسال پست، دانلود و سایر امکانات ویژه کاربران عضو، ثبت نام کنید.
    بستن اطلاعیه

★ღ☆ د ل نـــوشــتــه هــا ؛ در فــراق تــو ★ღ☆

شروع موضوع توسط فریما ‏1/2/12 در انجمن زمزمه های آشنا

  1. کاربر فعال

    تاریخ عضویت:
    ‏29/1/12
    ارسال ها:
    368
    تشکر شده:
    391
    امتیاز دستاورد:
    0
    حرفه:
    کارشناس ماما

    [​IMG]


    تو را گم کرده ام امروز
    وحالا لحظه های من
    گرفتار سکوتی سرد وسنگینند
    وچشمانم ...
    نمیدانی چه غمگینند..

     
    یک شخص از این تشکر کرد.
  2. کاربر فعال

    تاریخ عضویت:
    ‏29/1/12
    ارسال ها:
    368
    تشکر شده:
    391
    امتیاز دستاورد:
    0
    حرفه:
    کارشناس ماما
    پاسخ : ★ღ☆ شــعــري بــه کـسـی کـه فـرامـوشـتــ کـرده... ★ღ☆

    به دیدارم بیا هر شب،
    در این تنهایی تنها و تاریک خدا مانند،
    دلم تنگ است.
    بیا ای روشن، ای روشن تر از لبخند.
    شبم را روز کن در زیر سرپوش سیاهیها.
    دلم تنگ است.

    بیا بنگر، چه غمگین و غریبانه،
    در این ایوان سرپوشیده، وین تالاب مالامال
    دلی خوش کرده ام با این پرستوها و ماهیها.
    واین نیلوفر آبی و این تالاب مهتابی.
    بیا، ای همگناهِ من در این برزخ.
    بهشتم نیز و هم دوزخ.
    به دیدارم بیا، ای همگناه، ای مهربان با من،
    که اینان زود می پوشند رو در خوابهای بی گناهیها.
    و من می مانم و بیداد بی خوابی.

    در این ایوان سر پوشیده متروک،
    شب افتاده است و در تالاب من دیری است ،
    که در خوابند آن نیلوفر آبی و ماهیها، پرستوها.
    بیا امشب که بس تاریک وتنهایم.
    بیا ای روشنی، اما بپوشان روی،
    که می ترسم ترا خورشید پندارند.
    و می ترسم همه از خواب برخیزند.
    و می ترسم که چشم از خواب بردارند.
    نمی خواهم ببیند هیچ کس ما را.
    نمی خواهم بداند هیچ کس ما را.
    و نیلوفر که سر بر مکشد از آب؛
    پرستوها که با پرواز و با آواز،
    و ماهیها که با آن رقص غوغایی؛
    نمی خواهمم بفهمانند بیدارند.

    شب افتاده است و من تنها و تاریکم.
    و در ایوان و در تالاب من دیری است در خوابند،
    پرستوها و ماهیها و آن نیلوفر آبی.
    بیا ای مهربان با من!
    بیا ای یاد مهتابی!
     
  3. کاربر فعال

    تاریخ عضویت:
    ‏29/1/12
    ارسال ها:
    368
    تشکر شده:
    391
    امتیاز دستاورد:
    0
    حرفه:
    کارشناس ماما
    پاسخ : ★ღ☆ شــعــري بــه کـسـی کـه فـرامـوشـتــ کـرده... ★ღ☆

    آن دم که دلم شهر تب و تاب و سحر بود
    عشقی به سرم همچو گلی خوش تن و سر بود
    آن شب که دلم در ره تو پا و سری داشت
    مردی به درونم شب پر شور و شری داشت
    از این سر شب که رود تا به سپیده
    چشمم به تو سوگند لحظه ای خواب ندیده
    در یاد تو هستم عشق رویای تموزم
    با یاد تو تبدیل شود هر شب و روزم
    از تو نفسم تازه شود ماه شب افروز
    نوری و نگاهی به شب تار من افروز
    بی تو دل من پیر شود ای صبح دل انگیز
    خیز وبه درونم برق شبگیر بر انگیز
    دیوانه شدم می شکنم مست و خرابم
    با یاد رخت هر نفسم در تب و تابم
    یکدم نکنی این سخن من تو فراموش
    از دل روی و من بکنم یاد تو خاموش
    همچو من دیوانه در این راه که دیده
    در هر سخنم عشق تو با ناز رمیده
     
  4. کاربر فعال

    تاریخ عضویت:
    ‏29/1/12
    ارسال ها:
    368
    تشکر شده:
    391
    امتیاز دستاورد:
    0
    حرفه:
    کارشناس ماما
    پاسخ : ★ღ☆ شــعــري بــه کـسـی کـه فـرامـوشـتــ کـرده... ★ღ☆

    دستهايت تكيه گاهم بود و نيست
    عشق تو پشت و پناهم بود و نيست
    حيف! آن وقتي كه عاشق شد دلم
    چيز سبزي در نگاهم بود و نيست
    عشق اين سرمايه بازار دل
    آب اين روي سياهم بود و نيست
    ياد آن ايام مشتاقي بخير
    عاشقي تنها گناهم بود و نيست
     
    یک شخص از این تشکر کرد.
  5. کاربر فعال

    تاریخ عضویت:
    ‏29/1/12
    ارسال ها:
    368
    تشکر شده:
    391
    امتیاز دستاورد:
    0
    حرفه:
    کارشناس ماما
    پاسخ : ★ღ☆ شــعــري بــه کـسـی کـه فـرامـوشـتــ کـرده... ★ღ☆

    شنیدستم كه مجنون دل افكار
    چو شد از مردن لیلی خبردار
    گریبان چاك زد او تا به دامان
    به سوی تربت لیلی شتابان
    یكی كودك به ره دید ایستاده
    به هر سو دیده ی حسرت نهاده
    سراغ قبر لیلی را ز اوجست
    پس آن كودك بخندید و به اوگفت
    كه ای مجنون ترا گر عشق بودی
    ز من كی این تمنا می نمودی
    در این صحرا به هر جانب تو رو كن
    ز هر خاكی كفی بردار و بوكن
    از آن خاكی كه بوی عشق برخاست
    یقین دان تربت لیلی همانجاست
     
  6. کاربر فعال

    تاریخ عضویت:
    ‏29/1/12
    ارسال ها:
    368
    تشکر شده:
    391
    امتیاز دستاورد:
    0
    حرفه:
    کارشناس ماما
    پاسخ : ★ღ☆ شــعــري بــه کـسـی کـه فـرامـوشـتــ کـرده... ★ღ☆

    با چه نیرنگی
    به راه باز آورمش
    این چشم بهاری را
    از دوری تو
    تو می گفتی :
    فراموش می کنی
    تمام این گلها را
    که به نام من
    می خوانی شان
    و شعر هایی
    که برای من می گویی ،
    فراموش می کنی
    تمام لبخند ها را
    سیب ها را
    قاصدک ها را
    فراموش می کنی ...
    و من
    دیگر به یاد نمی آورم
    پیش از تو
    این هستی
    چگونه بود . ...
     
    یک شخص از این تشکر کرد.
  7. کاربر فعال

    تاریخ عضویت:
    ‏29/1/12
    ارسال ها:
    368
    تشکر شده:
    391
    امتیاز دستاورد:
    0
    حرفه:
    کارشناس ماما
    پاسخ : ★ღ☆ شــعــري بــه کـسـی کـه فـرامـوشـتــ کـرده... ★ღ☆

    تنم می لرزه و می ری ... حواست نیست


    هوامو کام می گیری ... حواست نیست


    حواسم هست و می میرم ... حواست نیست


    کنارت اوج می گیرم ... حواست نیست
     
  8. کاربر فعال

    تاریخ عضویت:
    ‏29/1/12
    ارسال ها:
    368
    تشکر شده:
    391
    امتیاز دستاورد:
    0
    حرفه:
    کارشناس ماما
    پاسخ : ★ღ☆ شــعــري بــه کـسـی کـه فـرامـوشـتــ کـرده... ★ღ☆

    می بوسمت و می روی برای همیشه
    گم می شود سخنی

    در لحظه های خداحافظی
    می خواهمت؛رویای من شدی


    من مانده ام در حسرت لحظه های بودنت
    بدرقه می کنم واپسین نگاهت را؛


    و تو باران اشک بی طاقتم را می نگری
    می سپارمت بخدا

    آهسته می سپاری من
    را به دلتنگی و سکوت

    آهسته می روی، ویران می شوم؛

    آهسته مرگ را، شایسته می شوم

    آرام مرده ام!!

    از وقت رفتنت

    دنیای مبهمی است،

    گاهی دست خدا هر چه دلخوشیست؛
    بر باد می دهد...

     
    یک شخص از این تشکر کرد.
  9. کاربر فعال

    تاریخ عضویت:
    ‏29/1/12
    ارسال ها:
    368
    تشکر شده:
    391
    امتیاز دستاورد:
    0
    حرفه:
    کارشناس ماما
    پاسخ : ★ღ☆ شــعــري بــه کـسـی کـه فـرامـوشـتــ کـرده... ★ღ☆

    شايد از مد افتاده باشد
    شايد ديگراندازه ام نباشد
    اما همچنان عطر خاطره ميدهد
    پيراهني كه روي شانه هايش اشك ريخته اي!!!
     
  10. کاربر فعال

    تاریخ عضویت:
    ‏29/1/12
    ارسال ها:
    368
    تشکر شده:
    391
    امتیاز دستاورد:
    0
    حرفه:
    کارشناس ماما
    پاسخ : ★ღ☆ شــعــري بــه کـسـی کـه فـرامـوشـتــ کـرده... ★ღ☆

    سه حرف قشنگ- اولين حرف ها
    كه عشق است و زيباترين حرف ها

    به شوق نگاهت غزل پا گرفت
    به ذوق تو شد دستچين حرف ها

    تو گفتي از اين حرف ها بگذريم
    و خامت شدم با همين حرف ها

    دوباره جنون بود و آن كارها
    كه خواندي به گوشم از اين حرف ها

    به پايان رسيديم و بيچاره من
    كه مي ترسم از آخرين حرف ها