1. مهمان گرامی، جهت ارسال پست، دانلود و سایر امکانات ویژه کاربران عضو، ثبت نام کنید.
    بستن اطلاعیه

پابلو نرودا

شروع موضوع توسط Zarirr ‏4/1/11 در انجمن اشعار

  1. کاربر فوق حرفه ای ~✿~

    تاریخ عضویت:
    ‏17/9/17
    ارسال ها:
    3,382
    تشکر شده:
    14,824
    امتیاز دستاورد:
    123
    حرفه:
    •°یک عدد دانشجو در به درِ بی هنر°•
    ما اين را از گذشته به ارث مي بريم
    و امروز چهره ي شيلي بزرگ شده است
    پس از پشت سر نهادن آن همه رنج
    به تو نيازمندم، برادر جوان، خواهر جوان !
    به آن چه مي گويم گوش فرا دار :
    نفرت غير انساني را باور ندارم
    باور ندارم كه انسان دشمني كند،
    من برآنم كه با دستان تو و من
    با دشمن، روياروي توانيم شد
    و در برابر مجازاتش خواهيم ايستاد
    و اين سرزمين را سرشار خواهيم كرد از شادي
    لذت بخش و زرين چون خوشه ي گندم

    *پابلو نرودا
     
    Αli язza از این پست تشکر کرده است.
  2. کاربر فوق حرفه ای ~✿~

    تاریخ عضویت:
    ‏17/9/17
    ارسال ها:
    3,382
    تشکر شده:
    14,824
    امتیاز دستاورد:
    123
    حرفه:
    •°یک عدد دانشجو در به درِ بی هنر°•
    اگر اندك . . .
    اندك . . .
    دوستم نداشته باشی
    من نیز تو را
    از دل می‌برم
    اندك . . .
    اندك . . .
    اگر یكباره فراموشم كنی
    در پی من نگرد
    زیرا
    پیش از تو فراموشت كرده ام

    مجالی نیست تا برای گیسوانت جشنی بپا کنم
    که گیسوانت را یک به یک
    شعری باید و ستایشی
    دیگران
    معشوق را مایملک خویش می‌پندارند
    اما من
    تنها می‌خواهم تماشایت کنم
    در ایتالیا تو را مدوسا صدا می‌کنند
    (به خاطر موهایت)
    قلب من
    آستانه ی گیسوانت را، یک به یک می‌شناسد
    آنگاه که راه خود را در گیسوانت گم می‌کنی
    فراموشم مکن!
    و بخاطر آور که عاشقت هستم
    مگذار در این دنیای تاریک بی تو گم شوم
    موهای تو
    این سوگواران سرگردان بافته
    راه را نشانم خواهند داد
    به شرط آنکه، دریغشان مکنی
    تو را چون گل سرخ نمک دوست نمی‌دارم

    یاقوت، میخک پیکان کشیده ی آتش زا:
    همانگونه که بعضی، چیزهای تیره و تار می‌پسندند
    من در خفا، میان سایه و روح دوستت دارم
    دوستت دارم چون گیاهی بی گل
    که در خود، و پنهانی، نور گل می‌افشاند
    به شکرانه ی عشق تو در تاریکی بدنم
    چه عطرهایی از خاک که محفل نگرفت
    دوستت دارم بی آنکه بدانم چطور، نه کی و نه کجا
    دوستت دارم صاف و ساده، راحت و بی غرور
    این گونه دوستت دارم، عاشقی دیگر ندانم
    این گونه دوستت دارم که نه باشم و نه باشی
    آنقدر نزدیک که دست تو روی سینه ام، مال من
    و آنقدر نزدیک که وقتی به خواب می‌روم
    پلک هایت روی هم افتند

    *پابلو نرودا
     
  3. کاربر فوق حرفه ای ~✿~

    تاریخ عضویت:
    ‏17/9/17
    ارسال ها:
    3,382
    تشکر شده:
    14,824
    امتیاز دستاورد:
    123
    حرفه:
    •°یک عدد دانشجو در به درِ بی هنر°•
    به خاطر تو
    در باغهای سرشار از گلهای شکوفنده
    من
    از رایحه ی بهار زجر می کشم !
    چهره ات را از یاد برده ام
    دیگر دستانت را به خاطر ندارم
    راستی ! چگونه لبانت مرا می نواخت ؟!
    به خاطر تو
    پیکره های سپید پارک را دوست دارم
    پیکره های سپیدی که
    نه صدایی دارند
    نه چیزی می بیننند !
    صدایت را فراموش کرده ام
    صدای شادت را !
    چشمانت را از یاد برده ام .
    با خاطرات مبهمم از تو
    چنان آمیخته ام
    که گلی با عطرش !
    می زیم
    با دردی چونان زخم !
    اگر بر من دست کشی
    بی شک آسیبی ترمیم ناپذیر خواهیم زد !
    نوازشهایت مرا در بر می گیرد
    چونان چون پیچکهای بالارونده بر دیوارهای افسردگی !
    من عشقت را فراموش کرده ام
    اما هنوز
    پشت هر پنجره ای
    چون تصویری گذرا
    می بینمت !
    به خاطر تو
    عطر سنگین تابستان
    عذابم می دهد !
    به خاطر تو
    دیگر بار
    به جستجوی آرزوهای خفته بر می آیم :
    شهابها !
    سنگهای آسمانی !!


    *پابلو نرودا
     
    HaVaZaR از این پست تشکر کرده است.